۲ پاسخ

واقعا قشنگ بود لایک👍

چ قشنگ نوشتی...‌
برای همه ما هم همینطور بوده دنیا هم لذت و خوشی داره هم ناخوشی و ناراحتی هرچند خودمم گاهی نگران از آینده و اینکه چ چیزایی در انتظار بچه هامون هستو هستم

سوال های مرتبط

مامان سید سبحان🧢💙 مامان سید سبحان🧢💙 ۵ ماهگی
دنیای نی‌نی‌ها✨🌿

دنیای نی‌نی‌ها یه جای عجیب و قشنگه...
همه چیز براشون تازگی داره؛ نور، صدا، بغلِ مامان، گرمای دست، حتی یه لبخند ساده.

یه نی‌نی، توی دنیای کوچیکش دنبال آرامشه، نه اسباب‌بازی‌های گرون…
براش مهم‌ترین چیز صدای قلب مامانه وقتی خوابیده رو سینه‌اش.
قشنگ‌ترین آهنگ دنیا براش، همون لالایی نصف‌شب مامانه وقتی خودش خسته‌تر از همیشه‌ست.

گاهی با یه عطسه کوچولو، همه خانواده دلشون میریزه…
با یه قهقهه‌ی ناگهانی، کل خونه روشن میشه.
انگار شادی‌شون آفتابه، ناراحتیشون ابر…

نی‌نی‌ها حرف نمی‌زنن، اما با نگاه‌شون، با لبخندای بی‌دندون، با اون دستای کوچیک و لرزون‌شون، هزار تا جمله‌ی عاشقونه می‌نویسن.

و مامانا؟
مامانا قهرمانای دنیای کوچیک نی‌نی‌ها هستن...
با یه بوسه، درد رو آروم می‌کنن، با یه آغوش، دنیا رو امن‌تر از همیشه می‌کنن.

شاید دنیای نی‌نی‌ها ساده به‌نظر بیاد…
اما پر از شگفتیه، پر از لبخند، پر از عشق‌های بی‌توقع...
مامان دخترم و پسرم 🧿 مامان دخترم و پسرم 🧿 ۴ ماهگی
مامان امیرحسین مامان امیرحسین ۸ ماهگی
قصه امشب نی نی ها👼🌜

تو یه دهکده‌ی کوچیک 🏘️، یه دختر کوچولو 👧 به اسم پریا زندگی می‌کرد. پریا یه قلب مهربون ❤️ داشت و همیشه دوست داشت به دیگران کمک کنه. یه روز، پریا تو راه مدرسه 🏫 یه بچه‌گربه 🐈 کوچولو دید که توی بارون 🌧️ زیر یه درخت پناه گرفته بود.
بچه گربه خیلی گرسنه و سردش بود. پریا دلش براش سوخت. 🥺 اون کیف مدرسه‌اش رو گذاشت زمین و گربه رو بغل کرد. ❤️ پریا گربه رو به خونه برد و بهش شیر 🥛 داد و براش یه جای گرم درست کرد. 🔥
مامان و بابای پریا هم خیلی مهربون بودن و از این کار پریا خوششون اومد. 🥰 اونها به بچه گربه غذا دادن و اسمش رو گذاشتن “نینی”.
نینی و پریا با هم دوستای صمیمی شدن. 👯‍♀️ پریا همیشه از نینی مراقبت می‌کرد و باهاش بازی می‌کرد. 🧶 پریا به نینی یاد داد که چطور بازی کنه و نینی هم به پریا یاد داد که چقدر عشق و محبت می‌تونه خوشحال‌کننده باشه. 😊
یه روز، پریا و نینی با هم به پارک 🌳 رفتن. پریا دید که یه بچه‌ی دیگه 👦 داره گریه می‌کنه. پریا رفت پیشش و ازش پرسید که چی شده. بچه‌ی دیگه گفت که اسباب‌بازیش گم شده. 🧸
پریا به کمک نینی شروع کردن به گشتن دنبال اسباب‌بازی. 🕵️‍♀️ بعد از یه مدت، اسباب‌بازی رو پیدا کردن و به بچه‌ی دیگه دادن. 🥰 بچه‌ی دیگه خیلی خوشحال شد و از پریا و نینی تشکر کرد.
پریا یاد گرفت که کمک کردن به دیگران و مهربون بودن، بهترین حس دنیاست. 💖 و اینجوری بود که پریا و نینی، با مهربونیشون، دنیای خودشون رو قشنگ‌تر کردن.
مامان مهبد مامان مهبد ۶ ماهگی
سلام مامانا
بیایین یکم درد و دل کنیم، بچه داری خودش یه پروسه بزرگه که واقعا نیاز داریم کسی در کنارمون باشه هوامون رو داشته باشه، مخصوصا از نظر روحی و روانی . تو این مدت خیلی حرفایی زدن که اگه نمیزدن نه از چشم ما می افتادن نه اینکه واقعا زدن اون حرف تاثیری روی زندگی خودشون نذاشته فقط خودشون رو اون لحظه خالی کردن و چقدر فشار روانی رو روی ما زیاد کردن حالا از مادر خودمون بگیر تا هفت پشت غریبه ..... ولی بیشتر از همه اون چیزی که تو ذهن حداقل من باقی مونده و روح و روانم رو خورده حرفهایی بوده که از عزیزترین های زندگی خودم شنیدم، که از همون روز اول بیمارستان و بعد از زایمان شروع شد، ۱) همون روزی که زایمان کردم و رو تخت بیمارستان بودم یه عزیزی اومد ملاقات و یه نگاه بهم کرد و گفت انگار یکی دیگه هم اون تو ( داخل شکمم) جا مونده . و چقدر اون لحظه درد داشتم ولی الان درد رو یادم رفته ولی اون حرف رو نه، ۲) روز دوم بعد زایمان ترخیص شدم و رفتم خونه و یه عزیزی که اومده بود کمک حالم باشه گفت برو یه دوش بگیر بیا برا خودت شام بپز یکم جون بگیری و من با حال در مونده داشتم فکر میکردم من یه روزه زایمان کردم الان باید وایسم پای گاز!!!! دارم فکر میکنم اینکه عدد گذاشتم ممکن تا هزار هم بشمارم و این حرف ها و کدورت ها و زخم زبون ها که توی ذهنم باقی موندن تموم نشن ..... میخوام بگم ما مادریم، همون دخترای دیروز که زندگی مون بعد از بدنیا اومدن بچه هامون به دو قسمت کاملا متفاوت تبدیل شده ، از ما که گذشت ولی یاد گرفتم اگه رفتم دیدن کسی که بچه ش تازه بدنیا اومده اگه بلد نیستم حرف مثبتی بزنم حداقل سکوت کنم و هیچ حرفی نزنم