چندروز پیش با پسرا داشتیم شمع بازی میکردیم
عاشق فوت کردن شمع هستن،بعد یه لحظه ک من کبریت تازه خاموش شده داشتم میاوردم پایین همون لحظه پسرم دستشو آورد جلو و متاسفانه دستش سوخت،قلبم از اون لحظه اتیش گرفته تا همین الان! هر لحظه ک میبینم خودمو نفرین میکنم ک چرا بیشتر حواسم نبود
یهو باصدای بلند میگم الهی مامان برای دستت بمیره انقدر ک گفتم پسرم میگه نه مامان خوب شد خوب شد!!!
الان ک خوابیده دارم نگاش میکنم یهو تو ذهنم امد چطوری میشه ک بعضی مادرا واقعا بچه هاشون میسوزونن!!!! مثلاً قاشق داغ میکنن میزارن رو دست جیگر گوششون!؟اون لحظه تو کلشون چی میگذره!؟ داعشی چیزی هستن!؟
نمیگم من خوب عالم درسته منم عصبی میشم داد میزنم اما سوزندن واقعا خیلی ظالمانه است!!!!

اره واقعا چه دلی دارن اینجور ادما بنظرم مریضن

زن عمو من پشت دست دختر عموم قاشق داغ گذاشت چون ی رازهای مامانشو بچه لو داد راستش واقعا کنترل اعصاب خیلییی سخته خیلی من تو ذهنم بارها دخترم میزنم دلم میخاد بزنم تو دهنش ولی خداروشکر عملیش نکردم واقعا سخته خدا کمکمون کنه ازبچه داری سر بلند بشیم بخصوص مادرهایی ک دست تنهان فشار زیادی رو شونه

مادرشوهرم پشت دست شوهرمو قاشق داغ گذاشت سوزوند چون سیب زمینی سرخ کرده رو گاز بود برداشت خورد همچین مادرای هستن واقعا

عزیزم درخواست میدی من پرم