ادامه 👇👇

زور بزن اومد اومد،  وای وای خدایا توبه
چ دردی چه فشاری خلاصه که دخملم ۴:۱۰ دقیقه با وزن ۲:۶۵۰ دنیا آمد
گذاشتنش رو شکمم و گفت زور بزن جفتتم بیاد اگه نه دستمو می کنم داخل!!!
دیگه هر کار گفت کردم بعد شروع کرد دوختن
۱۳ تا بخیه خوردم !!
خیلی درد داشتم ولی به هر حال کارش تمام شد
و دوباره منتقلم کردن تخت بغل بچه مو هم گذاشتن کنارم و یه چای نبات برام آوردن!!!
بعدم همراهم با ساک نینی اومد و بچه رو بردن لباس تنش کردن دوباره دادن بغلم تا ساعت ۶:۳۰ صبح اونجا بودم بعد آوردنم بخش
و روز بعدش هم ساعت ۲ مرخص مون کردن
هزینه با بیمه نیرو های مسلح
۱۸۵ ت شد ، اطاق خصوصی نداشتن ، اطاق ۴ تخته دادن بسیار شلوغ ولی نسبتا تمیز بود
غذاشون ناهار قیمه و چلو کباب و سوپ و ماست بود،  شامم مرغ و برنج و ماست،  صبحانه ام پنیر و کره و پنیر و تخم مرغ آب پز دادن با شیر، هر دوروزم کاچی برامون آوردن
رسیدگی معمولی،  بخش بسیار شلوغ بود
خدا خودش ب همه مامانا کمک کنه که ان شاءالله زایمان راحت داشته باشن 🤲🏼🤲🏼

تصویر
۱۱ پاسخ

چه بیمارستانی که کاچی هم آوردن🙂

بیمارستان حکیم جلاد خونس واقعا من سر بچه اولم هرچی گفتن برو حکیم گفتم جونمو از سر راه نیاوردم با پای خودم ۳۸ هفتع رفتم قمر دکتر سالاری سز کرد عالی ترین تجربه زایمان داشتم

عزیزم چقدر سختی کشیدی 🥹
خدارو شکر بچت صحیح و سالمه و بخیر گذشت ❤️

نظرم در رابطه با حکیم عوض شد😰

مبارکه عزیزم❤️با اینکه نی نی زیر سه کیلو بود بازم بخیه خوردی؟!

مبارکه عزیزم کاش منم زودترزایمان کنم..امپول ریه زده بودی؟؟

عزیزم🫠مبارکت باشه گلم بخیر گذشته💋😘

واییییی فشارم افتاد🤣موقع بخیه و برش بی حس بودی?

خدا حفظش کنه
دیگه راحت شدی از استرس بارداری

۱۸۵ ملیون،؟؟؟

مبارکه 💜 برش خوردی؟

سوال های مرتبط

مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مامان فسقلی مامان فسقلی ۱ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان 🌸پارساوصدرا🌸 مامان 🌸پارساوصدرا🌸 روزهای ابتدایی تولد
مامام گفت سر بچه اومد بیرون فک کنم همون موقع برشم زدن.گفتن دوباره زور بزن ک بدنش بیاد دوباره چندتایی زور زدم و بچم ب دنیا اومد رو روی شکمم گذاشتن.بعد چند ثانیه برداشتن بچه رو و شروع کردن ب بخیه زدن.گفتم بی حسی نمیزنید گفتن الان میزنیم ولی دردش احساس می‌شد.بخیه زده شد‌.و چند باری هم شکمم رو فشار دادن.روی ویلچر نشستم و برگشتم روی تخت.ک همون خانمی ک منو برد روی تخت گفت این خونریزیش نرمال نیست حواستون باشه بهش.مامای همراهم برام از مامانم چای نبات و آبمیوه و خرما گرفته بود.چایی نبات رو خوردم و بچمو آوردم شیر دادم و بردنش. بعدمامای بخش اومد و دوباره شکمم رو فشار داد و گفت یکی دیگه بیاد و گفتن خونریزی داره هی منو فشار دادن هی معاینه کردن تا ببینن علت چیه‌..دوتا آمپول هم برای قطع خونریزی زدن. خلاصه بعد خیلی ک معاینه کردن و شکمم و خیلی فشار دادن.دیگه دستشونه میگرفتم و التماس میکردم ک معاینه نکنن و فشار ندن.مامام گفت برای خودته بزار ببینن علت خونریزیت چیه ک از آخر چندتا باند و تامپون گذاشتن داخل ک بند اومد.بعد آبمیوه خوردم و دوتا خرما و رفتم سرویس .بعد از سرویس رفتم رو تخت اومدن لباسامو عوض کردن و رفتیم بخش.
مامان هامین🥺😍 مامان هامین🥺😍 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۳

تقریبا یک ربع بعد صدای بچم اومد لباس پوشوندن و
اوردن چسبوندنش به صورتم ب همین ک بردن منو خاب گرفت و هیچی نفهمیدم تقریبا ۴۵ دیقه بعد بازم حالت تهوع اومد سراغم سه بار اول و وسط و اخرای عمل شدید شد ...
بعدشم بردنم اتاق ریکاوری کنار بچم
یساعتی اتاق ریکاوری بودم
بعدش بردنم بخش
روی شکمم شن گذاشتن ، مخدر تزریق کردن و سرم وصل کردن، شیاف گذاشتن گفتن ۸ ساعت نباید چیزی بخورم و تقریبا ۶ ساعت بعد بیحسی رفت
تو اتاق عمل شکمم فشار دادن تو ریکاوری فشار دادن و چندبار تو بخش فشار دادن چون‌بیحس بودم هیچی نفهمیدم فقط بار اخر که تو بخش فشار داد با مشت فشار داد و بیحسیم‌رفته بود خیلییی شکمم درد کرد

بعدش مایعات شروع کردم و سوند دراوردن و راه رفتم
اولین راه رفتن خیلیی سخته خیلییی همراه نداشته باشین نمیتونین اگه تونستین بگین همسرتون یا پدرتون کمک کنه یه اقا کمک کنه راحت تره چون بعد بیحسی من ورم داشتم و خیلی سنگین شده بودم
من به توصیه یکی از مامانا به همسرم‌گفتم اومد کمکم کرد
مامان ماهان🩵 مامان ماهان🩵 روزهای ابتدایی تولد
بعد رفتم زایشگاه تا تاریخ سونو رو نگا کردن دیدن ۳۵ هفته ۴روزم گفتند برگرد برو گفتم درد دارم دهانه رحمم بازه گفتند تا دوهفته دیگه میتونی نگه داری خلاصه خیلی اذیتم کردن تا بستری کردنم دکترم زنگ زد بهشون دعوا کرد گفت مریضم زایمان میکنه
بعد منو بردن او اتاق گفتند که باید باشی با دردای خودت پیش بری ساعت ۱۲ بود اومدن آمپول ریه زدن بعد خلاصه منم کم وبیش درد داشتم همینجوری ادامه داشت تا ساعت پنج ونیم دکترم اومد گفتم که من امروز زایمان میکنم یا نه گفت بعداز مطب میام کیسه آبتو پاره میکنم تا زایمان کنی
خلاصه دکترم ساعت ۱۰شب اومد کیسه آبم پاره کرد همچنان کم درد داشتم از ۱۱دردام وحشتناک شروع شد دکتر اومد معاینه کرد گفت ۵سانتی
البته هیچ آمپول فشاری بهم نزدن اینا دردای خودم بود
دکتر معاینه کرد رفت ساعت ۱۲ اومد واقعا دیگه نمیتونستم تحمل کنم دردارو دکترم با فوت کردن که بهم یاد داد عالی بود به محض اینکه دردام شروع می‌شد با فوت کنترل می‌کردم تا یه ربع به یک احساس مدفوع داشتم دکترم گفت سر بچه دیده میشه تا کاراشونو کردن بایه زور عالی
ساعت ۱شب به دنیا اومد پسرم
بعد دیگه دکتر شروع کرد به بخیه زدن ترمیم هم کردم
۳۵ هفته ۵روزم بود پسرمم با وزن ۲۸۰۰
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان محمد پارسا مامان محمد پارسا ۲ ماهگی
سلام مامانا من دیروز صبح اومدم برای چکاب چون قند داشتم بستریم کردن ساعت ده تا ساعت دو وضعیت مو چک کردن نرمال بود بعد از ساعت دو تا هشت شب صد دفعه معاینه داخلی کردن که دهانه رحم کاملا بسته بود بعد از اون شد یک سانت معاینه ها ادامه داشت و دردی که ثانیه به ثانیه بیشتر میشد ساعت دوازده یا یک بود که شدم سه سانت تا امروز ساعت هشت استپ روی سه سانت بود درد های شدید آمپول فشاری که فقط دردام سه برابر کرده بود وباز نشدم آنقدر ناله کردم بردنم سزارین تو بیست دقیقه همچی تموم شد راحت شدم انگار رو ابرا بودم کمرمو به پایین حس نمی‌کردم بچم رو گذاشتن رو سینم بوسیدمش دکتر گفت وزنش سه کیلو و هشتصد و پنجاه بود آوردم بخش با کمک شوهرم گذاشتنم روی تخت بی حس بودم بچمو دادن آبجیم بزاره زیر سینه (راستی بچم هم نه و پنج دقیقه به دنیا اومد) ساعت دوازده بود که کم کم پاهامو حس کردم و درد بخیه ها و از روی ابرا اومدم پایین و فهمیدم چه خبره و زندگی جدید مادرانه با پارسای گلم آغاز شد🌹💋
مامان مهراد🥹 مامان مهراد🥹 ۱ ماهگی
دردام همونطور بود بیشتر به کمرم فشار میومد و تازه شکمم هم داشت درد میگرفت. خلاصه رفتم بالا با ماما همرام در حد نیم ساعت نشد ورزش کردم سجده باز و اینا رفتیم یهو گفت دیگه هر وقت دردت گرفت باید زور بزنی فول شدی من باورم نمیشد میگفتم دروغ میگی من قراره تا صبح درد بکشم گفت ن بابا من ساعت ۱۲ میرم خونه😅توی درد ها. اول خوابیده زور میزدم بعد گفت به پهلو زور بزن خم شو توی شکمت همونطوری که تو دوره آنلاین هم یاد گرفته بودم و میدونستم باید چیکار کنم و در آخر تو حالت دسشویی ایرانی گفت زور بزن اینطوری خیلی راحت تر بود با چندتا زور تو این حالت گفتن کرون کرده بریم رو تخت زایمان .اونجا هم با چندتا زور عمیق به واژن بچه در اومد خودشون هم تعجب کردن میگفتن خیلی خوب بود ساعت ۱۱ و نیم بچم بغلم بود 🥲🥹🥹بخیه های داخلی رو نمی‌دونم اما از بیرون ۴ بخیه خوردم .و درد خیلی شدیدی که داشتم همون نیم ساعت اخر بود.اینم بگم من هموروریید از قبل بارداری داشتم دیسک کمر و گردن داشتم و افتادگی دریچه میترال
برا همین فکرشم نمی کردم بتونم طبیعی بیارم اما خداروشکر هموروئیدم الان اصلا درد نمیکنه چون تا جایی که تونستم زور به مقعد ندادم
کمرم هم همینطور .فقط بعد زایمان تپش قلبم بالا بود که بعد دو روز با مایعات زیاد ک خوردم حل شد.
مامان محمدامین مامان محمدامین روزهای ابتدایی تولد
من دردام داشت منظم میشد هر ۵ دقیقه یکبار بیدار میشدم جیغ میزدم دوباره ول میکرد تو تمام مدت همسرم و مامانم میومدن کمرمو ماساژ میدادن و اشک میریختن الهی قربونشون برم ولی مامانا من انقدر خوشحال بودم که دارم طبیعی زایمان میکنم خلاصه گفتم بیارید آمپول زور بزنید گفتن نمیشه ممنوعه گفتم بی حسی میخوام دکتر اومد گفت عزیزم خواهش میکنم اینکارو با بدن خودت نکن خیلی خوب پیشرفت کردم من چون دهانه رحمم باز بود اما سر بچه نیومده بود اجازه ورزش نداشتم و حتی قبلش رابطه هم نداشتم خلاصه من هر ساعت که رد میشه ۲ سانت باز میشدم ساعت شد ۸ شب و منو بردن وان حمام تا تونستن کمرمو ماساژ دادن و من اینجا دردام به شدت زیاد بود سریع اومدن دیگه منو درآوردن از آب و بردن تخت من اصلااااا تا اون موقع یکبارم زور نزده بودم به خاطر همین هیچی نفهمیدم اومدن کیسه آبمو به زور پاره کردن و وامانمو با کتک انداختن بیرون🤣🤣🤣دکترم سریع اومد و کلی قربون صدقم رفت و گفت دیدی چقدر آسون بود😑🤣
بعدش به من گفت وقتی دردت گرفت زور بزن وقتی تموم شد نفس عمیق بکش منم سه تا زور اساسی دادم برش پرینه زدن بهم و بچه اومد خداروشکر باورتون نمیشه چقدر کوچولو بود مامانا بدترین قسمت فشار دادن شکم بود من اصلا متوجه برش نشدم بعدشم بچه رو بردن با خودشون بعد دوباره شکممو فشار دادن هر چی خون و جفت بود ریخت بیرون ....
مامان دلارا مامان دلارا ۱ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه پرسنل عالیییی رسیدگی عالی غذاشو که من نخوردم فقط همراه ظهر کباب دادن و شب هم مرغ الوچه میان وعده میوه پرتقال خیار سیب...پمپ درد هم داشتم شیاف هم برام زدن برام درد نداشتم ولی فوق العاده گرسنم بود و دلم غذا اب میخاست تا ۱۰ شب هیچی اجازه ندادن ۱۰ شب اومدن منو بلند کردن وای خیلی سخت بود خیلی تا خوابیده بودم درد نداشتما ولی تازه فهمیده عمل سزارین یعنی چی انگار پوست بدنتو کشیده باشند منو بردن دستشویی دوش باز کردن تمام خون ها بتادین همهرو خود کمک بهیارا شستن بنده خدااا ها دمشون گرم بعدم پوشاک گذاشتن شورت بهم پوشوندن و اوردنم بخوابم فقط سرم سنگین بود ولی هیچ خبری از سرگیجه این چیزا نبود حالا دیگه شروع کردم اب میوه خوردن چقدر چسبید نصف شب هم مادرشوهرم بلندم کرد مجدد به سختی راه رفتیم بعد نصفه شب هم شکمم کار کرد این دومین دغدغم بود اخه من یبوست و بواسیر داشتم ولی این مرحله هم با دل پیچه فراوون رد کرد کردم صبح شد اول دکتر نوزاد اومد بچو چک کرد همه چیزش گفت عالیه مشکلی نداره بعد واکسن بهش زدن و بعد ساعت ۹ هم بود دکتر خودم اومد دید مشکلی ندارم شکمم کار کرده دیگه ترخیصم کرد و تا همسرم کارا ترخیص انجام بده ساعت ۱۰ با گل دخترم  اومدم خونه 
بیمارستان مهرگان بودم هزینمم شد ۴۱میلیون ۵۸۳ هزار تومان
سوالی بود در خدمتم
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۲ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇