سوال های مرتبط

مامان آنیا🫠🦋 مامان آنیا🫠🦋 روزهای ابتدایی تولد
سلام
#تجربه زایمان
طبق صحبتی که ۱۰ اردیبهشت با دکترم کرده بودم بهم گفته بود که از امشب شبی دوتا گل مغربی استفاده کن روز جمعه هم چندتا قاشق ردغن کرچک بخور شنبه یعنی ۱۳ اردیبهشت بیا بیمارستان
منم صبح شنبه یه صبونه کوچولو خوردم و رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۲ سانتی به دکترم زنگ زدن دکترم گفت بستری بشه و آمپول درد شروع بشه
ساعت ۱۰ بستری شدم و ساعت ۱۱ اولین سرم درد و زدن ولی خبری نبود تا ساعت ۲ اومدن دومین سرم رو زدن و کم کم از ۳ یه دردای ریزی شروع شد ولی حتی از درد پریودیم کمتر بود،
هی میومدن معاینه میکردن میگفتن تغییری نکردی ومن هی نا امید میشدم که لابد قراره چند روز درد بکشم تا تقریبا ساعت ۵ اومدن معاینه کردن و گفتن سر بچع اومده پایین ولی هنو نیومده تو لگن،و خودشون ساعت ۵ و ۲۰ دقیقه کیسه آبمو پاره کردن،که دیگه یکم دردم شدید شده بود و خیلی خیسی زیرم حس بدی بود،بهم یه توپ دادن گفتن بشین روش قر بچرخون هروقتم دردت گرفت بالا پایین شو تا سر بچه بیاد تو لگن اینجا دردم یکم بیشتر شده بود،تقریبا نیم ساعتی این کارو انجام دادم ک اومدن گفتن بسه بخواب معاینه شی که دوباره معاینه شدم گفتن هنوز ۳ سانتی
مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 مامان دخمل هستم🙋🏻‍♀️🎀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
خب من سه شنبه صبح معاینه تحریکی شدم و سه شنبه شب رفتم کوه 😁
توی تاپیکای قبلیم هست که چهارشنبه دردم گرفت از صبح و حدود ظهر رفتم بیمارستان میلاد ، تا رسیدم معاینه کرد گفت ۴ سانتی و بستریم کردن.رفتم اتاق LDR خصوصی و سرم بهم زدن. دکترم گفته بود هیچی نخورم تا سزارین بشم، منم قبول کرده بودم
برا همین هیچی امپول فشار بهم نزدن فقط دردای خودم بود
حدودا هر نیم ساعت میومدن معاینه، منم زود داشتم پیشرفت میکردم، دردام قابل تحمل بود و ماماهمراهمم رسید و شروع کرد باهام کار کردن، دکترم اومد وضعیتمو دید همه گفتن خیلی خوب داری پیشرفت میکنی و حیفه بری سز
دکترمم گفت پس چیز بخور و من شروع کردم چیز خوردن یکی دوساعت که گذشت ۶ سانت شدم و دیگه درد نتونستم تحمل کنم.بین ۶-۷ بودم که خودم خواستم اپیدورالم کردن و دردام تا یکساعت خوابید.انقباض ۹۹ داشتم ولی هیچی نمیفهمیدم، ولی یکی نبود بهم بگه الان که درد نداری چیز بخور که انرژی داشته باشی..
مامان فاطمه همتا مامان فاطمه همتا ۲ ماهگی
پارت 2
از اینورم ماما همراهم قرار بود از چهار سانت بیاد روی سرم اما چون شیفتش بود بنده خدا همش میومد ازم خبر می‌گرفت و چند باری هم معاینه کرد و گفت دهانه رحمت خیلی سفته و اصلا نرم و شل نشدی دیگه همش شروع کردن به گذاشتن شیاف و قرص های نرم کننده دهانه رحم تا ساعت 12شب بازم اون نتیجه دلخواه رو نداد من فقط 3سانت شدم وقتی سه سانت بودم اون سوند رو ازم کشیدن ک اندازه توپ کوچولو شده بود. دیگه ماما همراهم اومد پیشم و دوباره معاینه کرد و گفت اینجوری نمیشه و باید بندازمت رو دور خلاصه دوز آمپول قرص هارو بیشتر کرد و انقباض های منم هعی بیشتر شد بی نهایت دردم می‌گرفت موقع انقباض طوری فشار روم بود که گفتم الانه که من دیگه زایمان کنم خیلی درد داشتم و فکر میکردم الان 7یا8سانتی شدم حداقل.ماما همراهم دوباره معاینه کرد و گفت هنوز 4سانتی دیگه دردهای بدی داشتم و استرس بدی هم گرفته بودم که چرا اینهمه طول کشیده و اینهمه من درد دارم اما دهانه رحمم باز نمیشه
مامان نیکان 😍 مامان نیکان 😍 ۱ ماهگی
مامان توت فرنگی🍓🍒 مامان توت فرنگی🍓🍒 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۳#
بعد معاینه و سونو بهم لباس دادن و گفتن برو بالا برا زایمان
حالا من که آمادگی نداشتم ولی واقعا خسته شده بودم و دلم میخواست زودی زایمان کنم قیافم اینجوری بود😭😐🤔😳😍
ساعت ۲ بود رفتم بالا بخش زایشگاه اونجا رگ گیری کردن ‌و انژوکت زدن که البته ما گفته نماند که ۳ بارش با ناموفق بود و😭🥲 رگ دستمو پاره میکردم دانشجو های ......😤🤬
بعدش کم کم سرم زدن و بازم معاینه کردن که بعضیاشون عین وحشیا بودن و واقعاااا هم درد داشت 💔
دیگه شروع کردن به زدن آمپول فشار که ۳ تا زدن با یکدونه قرص زیر زبونی و آمپول برای دهانه رحم نرم شده🙋
دیگه کن کم دردا داشت شروع میشد و نوار قلب به شکمم وصل کردن و انقباض ها داشت شروع میشد 😵‍💫😊
من همشون رو با نفس عمیق رد میکردم چون واقعا فوق العاده برام عمل می‌کرد 🫂🥰
ساعت ۶ و نیم اومدن معاینه که بعد گفتن سر بچه تو لگن نیس و ورزش کن تا بیاد منم با وجود درد حرکت قر دادن رو رفتم 💪نزدیک یکساعت ورزش کردم و نچتاکید داشتن که موقع درد و انقباض حتما انجام بدم که بهتر عمل می‌کنه 🥴
حرکت سجده رو رفتم ک بنظر من موقع انقباض سخت بود برام ومیگفتن تو اتاق راه برو و ایستاده باش تا بیاد ب لگن
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان شفتالو مامان شفتالو ۲ ماهگی
سلام مامانا
میخوام تجربه زایمانم رو بگم انشاالله که به دردتون بخوره
من طبق تاریخ ان تی قرارشد ۱۶ اسفند به روش طبیعی اپیدورال زایمان کنم.. تاروز ۱۶ پیاده روی، شیاف گل مغربی، اسکات، دوش آب گرم، گرمیجات و..... همه رو انجام میدادم ولی دریغ از یه ذره درد روز ۱۷ سرماخوردم رفتم زایشگاه گفتم مریض شدم یه دارو بدید تافردا که قراره بیام برای بستری دیگه بادکترم تماس گرفتن و همون روز جمعه ۱۷ اسفند من بستری کردن و از ساعت ۶ عصرآمپول فشاررو شروع کردن تا ساعت ۱۲ بهم وصل بود ولی دردنداشتم معاینه هم شدم گفتن رحم عالیه ولی دهانه بسته ست روز شنبه هم از صبح آمپول فشاررو شروع کردن واسم تا عصر، ان اس تی هم مدام بهم وصل بود که شنبه عصرمتوجه شدن ضربان قلب بچم اومده پایین و اکسیژن وصل کردن بهم و آمپول رو قطع کردن روزی سه بار معاینه میشدم ولی دریغ از یه سانت باز شدن، شب بازم بهم وصلش کردن تا ساعت ۱ شب دوباره قطع کردن تا ساعت ۳ شب بازم وصل کردن صبح بازم اومدن معاینه گفتن همچنان بسته ست ساعت حدودای ۱۱ بود دستگاه مدام آلارم میداد که ضربان قلب بچه اومده پایین روی ۱۰۰ یا پایین تر اومده بود سریع اومدن آمپول رو قطع کردن و بازم اکسیژن وصل کردن بازم اومدن معاینه کردن که واقعا جونم داشت بالا می اومد از درد و قصد داشتن کیسه آب رو پاره کنن که هرکاری کردن نشد دیگه خودم شروع کردم به جیغ وداد که دیگه نمیزارم بهم دست بزنید وواقعا هم نزاشتم 😂به دکترم بگید بیاد پولش رو میدم سزارینم کنه پرستاراهمه موافق بودن خودشون هم میگفتن توکه درد نگرفتت دیگه نمیگیرتت
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی(۱):من روز سه شنبه رابطه داشتم و روز پنجشنبه نوبت زده بودم واسه سزارین کردن‌ چون من خیلی بدنم کم تحمل و ضعیفه جوری که وقتی رفتم‌زایمان کنم‌همه فکرمیکردن یه بچه خیلی‌ ریز قرار بیاد چون خیلی ضعیفم من به هرحال روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح از خواب بیدارشم و بالا اوردم در حین استفراغ کردن دیدم به اندازه یک لیوان آب زرد وقهوه ای رنگ اومد‌ازم فهمیدم کیسه آبم هست و چون رنگش سفید نبود گفتم بچه مدفوع کرده و ترسیدم سریع رفتم نزدیک ترین بیمارستان که دولتی بود و سزارین نمیکردن‌‌و هرچی زنگ‌زدم چون صبح بود گوشی جواب نداد دکترم تقریبا تا رفتم‌ بیمارستان‌کارای بستری رو کردن شد ساعت ۸ صبح معاینه ام کردن و من هیچ دردی نداشتم و یک سانت بودم بعد از معاینه دردام یه کم شروع شد رفتم رو تخت که خوابیدم و نوار قلب میگرفتن دوباره معاینه کردن تقریبا ساعت ۹نیم و هنوز هم یک سانت بودم و بعد دومین معاینه دردام‌ زیاد‌شد میگفتن نفس عمیق بکش دردات کم‌میشه هرچی‌نفس‌عمیق‌میکشیدم انگار نه انگار خلاصه مامانم التماسشون می‌کرد تااینکه بهش گفته بودن براش بی دردی میزنیم و خوب میشه ... بعد از ۴ ساعت درد کشیدن شد ساعت ۱۲ ظهر دوباره معاینه کردن یک سانت بودم و پیشرفتی نداشتم ولی به شدت درد داشتم جوری که خودمو به در و دیوار میزدم منی که خجالتی هستم و صبورم ولی واقعا نمیشد صبوری کرد ساعت ۱۲ که اپیدورال زدن من واقعا آروم آروم شدم بدون هیچ دردی تا ساعت ۲ بعد ۲ دقیقه که از ساعت ۲ گذشت دردا با فشار شدید تری برگشت و دهانه رحم شده بود ۳ سانت خیلی درد داشتم خیلییییییی تااینکه پرستارا دیدن واقعا خیلی حالم بده دوباره شارژ کردن اپیدورال رو ولی اصلا روم جواب نداد و خیلی شدید درد داشتم
مامان فراز 🫰🏻✨ مامان فراز 🫰🏻✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان من پارت سوم
تا یه بار دیگه هم معاینه کردن بازم من دو سانت بودم گفتم خب میخواین یکم راه برم بهم سرم وصل بود ولی نمیدونم سرم چی بود فکر کنم برای جبران کمبود مایعات بود چون من تند تند ادرار داشتم ، نوار قلبی که بهم وصل کرده بودن باز کرد گفت خب راه برو یکم راه رفتم و ورزش کردم و بعدش دراز کشیدم تا صبح شد هی ازشون میپرسیدم نوار قلبش چطوره میگفتن مشکلی نداره خوبه خیالم راحت میشد ، ساعت هفت که شد داشتم ضعف میکردم گشنم بود کولر خاموش کرده بودن خیلی هم گرم بود ، یه ماما اومد گفت گشنت نیس ؟ همراهت برات چیزی نیاورده ؟ از استرسی که برای بچه داشتم گفتم نه هیچی نمیخوام ، ساعت ۹ قرار بود امپول فشار بزنن ، که دوباره اومدن معاینه کردن و یکی دیگه اومد تو اتاق من بستری شد ، قسمت های بستریش دو تخته بود ، من دیگه داشتم ضعف میکردم و خیلی گرمم بود هرچی میگفتم کولر نمیزدن فقط الکی میگفتن روشنه گفتم دارم ضعف میکنم میگفتن باشه ، به ده نفر گفتم اخر سر یکیشون اومد گفت خونه ی خودتون مگه ساعت چند غذا میخوری ، دیگه هیچی نگفتم تا یکیشون اومد گفت امپول فشار ساعت ۸ میزنیم گفتم خیلی گرمه من واقعا ضعف دارم خیلی گشنمه گفت صبحونه نخوردی ؟ گفتم نه وقتی بخوان امپول فشار بزنن اشکالی نداره بخورم ؟ گفت نه اشکالی نداره میگم یکم زودتر بیارن
وقتی اوردن ک من بهم امپول فشار وصل بود و درد داشتم و کلا افتاده بودم رو تخت ، سه تا دونه خرما و یه خیار سبز با بی حالی تمام خوردم و حالم بد بود دیگه نتونستم بخورم ، برام توپ‌ اوردن یک ساعت و نیم رو توپ ورزش کردم شدم ۴ سانت ، دردام شروع شده بود و فقط نفس عمیق میکشیدم زنگ زدن ماما همراهم اومد