دارم گریه میکنم همین لحظه که به صورت امیرعلی نگاه میکنم ، اینجا مینویسم چون همه حال همو میدونیم و درک میکنیم
مطمئنم دلم برای این روزا و کوچولویی امیرعلی تنگ میشه
و حقیقتا از گذر زمان میترسم...
باورم نمیشه چند روز دیگه پسر من سه ماهه میشه
همین دیروز بود راجع به سونو و آزمایش ها حرف میزدیم
چرا انقد زمان برام دغدغه شده
از پیری و حتی میانسالی میترسم ازینکه بعد بچه دار شدن دیگه کم کم اونا بزرگ میشن و ما پیر
دلم برای نوزادیت تنگ میشه امیرعلی
بغض دارم و یک عالمه گریه ...

کاش بگذره بزرگ بشه راحت شم، از دیروز درگیر تب و سرماخوردگی شدم باز الانم همش داره گریه میکنه منو کشته......

منم دقیقا حس وحال شما رو دارم
زمان خیلی زود میگذره
دلم میخواد ساعت کند حرکت کنه
من این لحظه هارو زندگی کنمولذت ببرم
ولی گذر زمان وساعت باهیچکی شوخی نداره
رودور تند داره حرکت میکنه 😞

فک کردم من تنها اینجوری ام از پیری میترسم 😭😭😭از اینکه این اخرین بچم بودو دیگه دلم برای نوزادی بچه هام تنگ میشه میترسم😭😭😭😭😭

عزیزم دقیقا منم دارم ازین فکر و خیالات که اینهمه بدو بدو و نگرانی آخرش چی ...