۱۲ پاسخ

منم دیشب زایمان کردم سزارین شدم ولی درد طبیعیو‌تا ۷ سانت کشیدم بدون اپیدورال و بی حسی تو خیلی قوی بودی که تحمل کردی من پسرم با صورت تو لگن بود واسه همین بردنم اتاق عمل برا سزارین و الانم بچه تو nicu بستری شده تا یه هفته میگن باید بمونه تنفسش میزون نیست یا خیلی تنده یا خیلی کنده

برش متوجه شدی خیلی درد داشت؟؟؟

آره واقعا خدا توان میده به منکه ثابت شد
ولی خب من الان بچم بستری کردن بخاطر تنفسش میگن تند تند نفس میکشه از دیروز بستری کردن امروزم و فردا رو هم باید باشه تا پس فردا ببینیم باز چی میگن 😭😭

منم نفس کم میاوردم
سر بچه اومد که بیاد بیرون نفسم عمیق کشیدم برگشت داخل ماما همراهم دوید بیرون چند نفرو صدا زد دوباره زور زدم بچه دنیا اومد.
واقعا ماما همراه داشتن خیلی خوبه کمکت میکنه . منکه ازت راضی بودم مژگان نیکزاد 💋

مامای من کفت اصلا اجازه ندم کسی خودشو بندازه روی شکمم
برای رحم خیلی ضرر داره
اون لحظه باعث التهاب رحم هم میشه که پروسه زایمان دردناک تر میشه
باعث شل شدن و افتادگی رحم بعد از زایمان میشه
بافتش رو ممکنه از دست بده
خیلی ضرر دداره

دقیقا منم همینجوری شدم واقعا اون لحظه هیچی مهم نیست فقط سلامتی بچه🥺کجا زایمان کردی ؟

آخرش طبیعی آوردی یا سزارین

خسته نباشی عزیزم،در کل بخوای بگی زایمان طبیعی چقد سخته؟اون قسمت دردها ‌اینا تا فول شدن و اذیت های بعد زایمانش؟

من دیگ نمیتونستم زور بزنم انگار نداشتم

منم عزیزم مث شما زور نداشتم بزنم ی ماما خودشو انداخت روی شکمم ب زور بیرون اومد

عزیزم کدوم بیمارستان بودی ؟؟

بسلامتی عزیزم.خسته نباشی واقعا مادر شجاعی هستی افرین

سوال های مرتبط

مامان آیماه♥کوچولو مامان آیماه♥کوچولو ۱ ماهگی
پارت 4
زایمان طبیعی
زور زدم گفت بس کن بریم تو اتاق زایمان رفتم رو تخت بودم گفت زور نزن یک دقیقه میخام برش بزنم ولی دست من نبود همش میخاستم زور بزنم برش زد منم یکی دوتا زور زدم دخملی اومد بیرون🤤😂قربونش برم ریز بود سری اومد🤣
بعد چشم ب بچه افتاد کلا سیاه کبود شده بود🥺نفس نمیکشید احیا کردن نزدیک 10تا 15دقیقه باهاش درگیر بودن بچه نفسش اومد خدا بهم پسش داد😭
مدفوع هم کرده بود همین روز فکنم
اقا جان ماما با بچه درگیر بود ک احیا انجام بدن نگو این جفت بچه سرد شدع تو شکمم😐
بیست دقیقه بعد اومد معلوم بود ماما ترسیده بود چون جفت دیگه بیرون نمیومد سرد بود🥲
بعدم الکی بهانه اورد ک عفونت داری عزیزم جفت نمیاد🥲
بخدا هفت بار دستشو کامل تو رحمم بود جفتو تیکه تیکه اورد بیرون😭😭
من اون دردارو تحمل کردم ولی اینا تحمل نمیشد جیغ میزدم😭😭
بعد گفت عفونت داشتی اینجوری شد بخاطر همین خودش هم از چشاش معلوم بود تو خودش ریده🥲😭😂
اقا دیگه من دخملی رو دیدم فراموش کردم همشونو ولی اگه دوباره بچه بیارم بازم طبیعی رو قبول میکنم🥲
مامان آقا کوروش🫀 مامان آقا کوروش🫀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🫡 پارت ۲
دیگه دردام وحشتناک شده بود نمیتونستم راه برم تند تند درد داشتم و طولانی دیگه مشت میزدم به دیوار تا رسیدم رو تخت چون تو فاز فعال بودم نبردنم تو اتاق جدا بردنم تو اتاق ریکاوری کنار بقیه دیگه منتظر بودم فول بشم دردام شدید شده بود بهم زور میومد منم جیغ میزدم پرستارا میگفتن جیغ نزن لباتو رو هم فشار بده زور بزن بذار بچه هی بیاد پایین و پایین تر منم سعی می‌کردم همینکارو بکنم ولی جیغم میزدم اصلا دست خودم نبود دیگه عرق کرده بودم اومدن بالا سرم گفتن فول شده بردنم اتاق زایمان اونجا که رفتم دکتر اومد بالا سرم یدونه زور زدم دکتر گفت خیلی خوبه بچه پایینه کاملا در حد یه سانت پرینه رو برش داد و با زور دوم بچم به دنیا اومد به محضی که بچه رو گذاشتن بغلم کلا دردام تموم شد چنان آرامشی گرفتم که انگار هیچوقت تو زندگیم نداشتم انقد آروم و سبک شدم که داشت خوابم می‌گرفت خیلی خیلی حال خوبی بود بعد بهم آمپول بی حسی زدن و بخیه زدن کلا ۵ تا بخیه خوردم و تمام دیگه بعد ۲ ساعت آوردنم تو بخش..زایمانم خیلی کوتاه بود یعنی از فاصله ای که دردام شروع شد تا زایمانم کلا یک ساعت و نیم طول کشید چون هم کیسه آبم پاره شده بود هم من یه هفته ای بود ورزشای آمادگی لگن رو انجام می‌دادم و رابطه داشتم و پله بالا پایین میشدم لگنم خداروشکر آماده شده بود و خیلی سریع فول شدم..درکل زایمانم خوب بود درسته دردش وحشتناک بود ولی به راحتی بعدش میارزه نمیدونم اگه برگردم عقب طبیعی رو انتخاب می‌کنم یا سزارین ولی بهرحال گذشت..فقط باید لگن آماده باشه و جیغ نزنی و تحمل کنی و زور بزنی همین..امیدوارم همگی به سلامتی زایمان کنین خوشگلا❤️
مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۲ ماهگی
ولی واقعا توی‌‌ زایمان طبیعی یه ماما خوب خیلی واجبه چون اگه اون نبود من نمی‌تونستم پاشم و تا فول میشدم خدا میدونست میشد ساعت چند ماما همراه خوب مهم ترین چیزه
بعد ک شدم ۸ سانت گف‌ برو معاینه شی معاینه شدم گفتن فولی و سر بچه پایینه حالا بشین زور بزن و منی ک توان نفس کشیدن نداشتم چه برسه بتونم زور بزنم و گاز بی حسی رو انتخاب کردم ولی واقعا خیلی دردش بد بود تمام بدنم می‌لرزید بچه خودشو محکم فشار میداد و کمرم انگار از وسط نصف شده بود. ساعت دو دراز کشیدم و زور زدم البته با کمک گاز بی حسی وگرنه کلا حال نداشتم توان نداشتم دیگ هعی گاز می‌گرفتم و هعی زور میدم ساعت چهار بالاخره زایمان کردم مهیار رو گذاشتن وسط سینم ولی من بیهوش بودم کلا 😂 بعدش بچه رو بردن و اصلا نترسید من وقتی با تیغ بریدن دیدم با چشمام ولی اصلا دردشو‌ متوجه نشدم حتی بخیه هارو و اصل ماجرا فشار دادن شکم بعد زایمانه که انگار یه بار دیگ‌ زایمان میکنی و اونم درد داره
خلاصه مهیار ۳۸ هفته دو روز با وزن ۲۷۰۰ به دنیا اومد 💙
تجربه هم‌ اینکه تا وقتی درداتون شدید نشده نرید بیمارستان یعنی وقتی که هر دو دقیقه گرفت
و ماما همراه هم حتما داشته باشید 💙
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۱ ماهگی
مامان 🌸پارساوصدرا🌸 مامان 🌸پارساوصدرا🌸 ۱ ماهگی
مامام گفت سر بچه اومد بیرون فک کنم همون موقع برشم زدن.گفتن دوباره زور بزن ک بدنش بیاد دوباره چندتایی زور زدم و بچم ب دنیا اومد رو روی شکمم گذاشتن.بعد چند ثانیه برداشتن بچه رو و شروع کردن ب بخیه زدن.گفتم بی حسی نمیزنید گفتن الان میزنیم ولی دردش احساس می‌شد.بخیه زده شد‌.و چند باری هم شکمم رو فشار دادن.روی ویلچر نشستم و برگشتم روی تخت.ک همون خانمی ک منو برد روی تخت گفت این خونریزیش نرمال نیست حواستون باشه بهش.مامای همراهم برام از مامانم چای نبات و آبمیوه و خرما گرفته بود.چایی نبات رو خوردم و بچمو آوردم شیر دادم و بردنش. بعدمامای بخش اومد و دوباره شکمم رو فشار داد و گفت یکی دیگه بیاد و گفتن خونریزی داره هی منو فشار دادن هی معاینه کردن تا ببینن علت چیه‌..دوتا آمپول هم برای قطع خونریزی زدن. خلاصه بعد خیلی ک معاینه کردن و شکمم و خیلی فشار دادن.دیگه دستشونه میگرفتم و التماس میکردم ک معاینه نکنن و فشار ندن.مامام گفت برای خودته بزار ببینن علت خونریزیت چیه ک از آخر چندتا باند و تامپون گذاشتن داخل ک بند اومد.بعد آبمیوه خوردم و دوتا خرما و رفتم سرویس .بعد از سرویس رفتم رو تخت اومدن لباسامو عوض کردن و رفتیم بخش.
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 ۱ ماهگی
پارت ۳ از تجربه زایمان طبیعی بیمارستان تخت جمشید
به واژنم آمپول زدن و بعدش بین واژن تا مقعد منو برش زدن من اصلا این برش رو احساس نکردم وقتی دکتر و پرستار ها شگم‌منو فشار میدادن خیلی درد زیادی بود وقتی دیدن من همکاری نمیکنم و زور نمیزنم ۲ نفر با دست هاشون خیلی محکم شکم منو فشار میدادن دیگه زورشون نرسید و دکتر بی هوشی که مرد بود اومد و با همکاری یکی از ماماها چند بار خیلی خیلی محکم شکم منو فشار دادن و نی نی کوچولو به دنیا اومد وقتی بچم به دنیا اومد و ساعت ۲۳:۱۵ دقیقه یود که زایمان کردم دیگه هیچ دردی نداشتم کلا درد هام رفته بود حتی وقتی دکترم داشت بخیه میزد نگاه میکردم اما بی حس بودم و اصلا احساس نمیکردم بعد از اینکه بخیه زدن تموم شد نی نی کوچولومو دادن بغلم تا بهش شیر بدم و بعدش بهم شام دادن آبمیوه دادن که بخورم خوردم بعد که منو بلند کردن لباسمو عوض کنم یه سرگیجه خیلی بدی داشتم که اصلا رو پاهام‌نمیتونستم وایسم دوباره بهم آبمیوه دادن و منو با ویلچر بردن بخش