۲۸ پاسخ

وای برا منم دعا کن بتونم ب راحتی زایمان کنم

ای نننننننه🥹🥹🥹🥹چقدع قشنگ دلنشین بود این داستان .. تجربه خوبی نسبت ب بقیه .. همه میان فقط استرس میبارع از پیاما

واییییی چ روز قشنگی قدم نو رسیده مبارک😍

مبارک باشه عزیزم خوشحالم به سلامت زایمان کردی ♥️😍😍

مامان آیه در کل دردا اینجوری که میگن واقعا وحشتناک و خیلییی زیاد بود؟

واااای ذوووووق مبارکههههه🥹😍😍😍چقدر قشنگ بودددد

وای عزیزم خیلی واست خوشحال شدم ک یه تجربه قشنگ داشتی 😍🤭
میشه در مورد ورزشات بگی بهمون ک چ ورزشایی میکردی .در ضمن واس این ک تجربه اتو بهمون گفتی خیلی ازت ممنونم

به به مبارکا باشه

چه زایمان خوش و قشنگی داشتی 🥹🥹🥹🥹خوشبحالت من حیلی زجر کشیدم

تاریخش چه باحال شد همش شد چهار🤣

مبارکتون باشه قدم نو رسیده😍😍 چقدر خوب که راحت زایمان کردی و خدا کنه منم بتونم همینجوری انجام بدم خیلی میترسم .شما علائم خاصی داشتی که دهانه رحمت باز شده بود؟

عزیزم با حرف اخرت اشکم در اومد
مبارک باشه قشنگم و چقد خوبه که راحتی پشت سر گذاشتی

مبارکه عزیزم
ازین زایمانای راحت ایشالله قسمت همه😍

اتفاقا منم ب همه زور زایمان رو همینطور توصیف کردم😂 ک انگار یبوست داری و میخوای ی پی پی گنده رو بدی بیرون😅😅

اهل کدوم شهرین. کدوم بيمارستان زایمان کردین. ماماهمراه چند گرف

بچه ات چند کیلو بود؟؟درشت بود؟؟
لطفا از تجربه ات بیشتر بزار من کسی رو ندارم که راهنمایی ام کنه و ماما خصوصی نمیتونم بگیرم چون بیمارستان شهر ما دولتیه اجازه نمیدن ماما بگیری

عزیزم درخواست فرستادم ممنون میشم قبول کنی
لطفا از تجربه ات از کلاس زایمان بزار شهر ما کوچیکه کلاس نداره

چه زایمان خوبی
چه تاریخ رندی حتی روز و ساعتشم ۴ هستش😄😄

میشه از ورزشات بگی و اینکه از کجا تهیه‌شون کردی؟

دست راستت سرماااااا🥺🥺🥺😍😍😍

راستی چ ورزش هایی انجام میدادی عزیزم میشه بگی

انشالا قسمت همه مامانا

چ زایمان خوبی

الهییی خدایاااااا 😍😍چقدر ذوق مرگ شدم برات

خللاصه که مبارکه مامان شدنت عزیزم
تو لایق بهترین مامان بودن هستی
از ته قلبم برات خوشحالم❤❤❤

سلامتی ایشالا چه تاریخش لاکچری شد

به سلامتی عزیزم
چند هفته بودی؟

ای وای برا من سخت ترین موقع همون موقع بود که داشتن جابه جام میکردن🥲

چشمت روشن عزیزم
بسلامتی

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
دیگه شروع کردم و تا ساعت یک ربع ب پنج ک. نیم ساعت یکسره ورزش کردم و دیدم درد داره میگیره ب ماما گفتم گفت ن هنوز کمه دیگه درد فقط سمت راست پایین تیر می‌کشید و من ب هر بدبختی تا ساعت ۵ ورزش کردم وحس میکردم رو مقعدم فشاره دوباره ماما گفت بیا بخواب برا ضربات قلب و معاینه و چون درد داشتم دوباره اپیدورال و شارژ میکردن برام و آروم تر شدم که ماما معاینه کرد و یکدفعه گفت فول شدی و سر بچه اومده پایین قشنگ یکم زور بزن که زور زدم گفت سر بچه دیده میشه منم اصلا درد نداشتم اومد کیسه آب و زد و سوند وصل کرد ک من اپیدورال داشتم اصلا حس نکردم مثانه رو خالی کرد و می‌گفت قشنگ زور بزن تا بچه بیاد پایین تر بریم رو تخت زایمان منم جوری ک میگفت همکاری‌میکردم و نیگفت خیلی عالیه با دکتر هماهنگ کردن و بعد چند تا زور گفت نزن بریم رو تخت زایمان

من و با ویلچر بردن چون پاهام بی حس بود تقریبا رو تخت زایمان هم تا دکتر بیاد با پرستارا و ماما حرف میزدیم انگار نه انگار ماشالله ماما هم گفت زور بزن بعد قیچی برداشت فکر کردم داره پاره میکنه گفتم چی‌کار میکنی الکی‌برش نزنی گفت ن یکم از‌موها بچه رو زد گداشت رو لباسم ک‌ببینم 😂 خیلی بانمک بود دیگه دکتر ۶ اومد و گفت همه چی عالیه و و شروع کن زور زدن منم چند تا زدم و پرستار چند بار محکم شکممو فشار داد منم زور. زدم سر بچه اومد بقیه بچه سر خورد اومد بیرون و گذاشتن رو سینم و دیدم یک زور دیگه زدم و جفت هم اومد و دکتر بخیه زد و بردن تو خود زایشگاه تا دوساعت د بعد بردن بخش
مامان آراد🩵🫀 مامان آراد🩵🫀 روزهای ابتدایی تولد
پارت چهار زایمان طبیعی
اومد پیشم و اولین کاری کرد برام رایحه درمانی کرد ک اون منو گیج گیج کرد خواب بودم انگار فقد موقع دردا بیدار میشدم ک هر درد 2 دقیقه طول می‌کشید منو از روی تخت برد پایین و گفت شروع کن لگنتو تکون بده هر موقع درد گرفت تکون نده منم شروع کردم ب تکون دادن ک هر لحظه دردم بیشتر می‌شود و حس دستشویی داشتم گفتم باید برم سرویس گفت برو و وقتی اومدی حالت سجده میشی و چند دقیقه صبر میکنی
وقتی اومدم بیرون تختو برام آماده کرده بود و گاز بی حسی گذاشته بود کنارم حالت سجده شدم و دردا واقعا برام غیر قابل تحمل بود با هر دردی ک می‌گرفت برام گاز میزد حس زور داشتم دوباره گفتم ک باید برم دستشویی گفت پاشو برو رفتم دستشویی و فقد زور میزدم ک یهویی ماما همراهم اومد داخل و دید ک دارم زور میزنم گفت نکن سر بچه تو واژنته من دارم الان موهاشو میبینم اومدم از دستشویی بیرون و گفت برو رو تخت بخواب برای معاینه دکترو صدا زد گفت 20 دقیقه قبل 6 سانت بوده الان حس زور داره دکتر هم اومد منو دید گفت بره رو تخت زایمان ده سانته و سر بچه با ی زور میاد بیرون
و من دردام اونجا تموم شده بود فقد فشاری ک رو واژن و مقعدم بود اذیتم می‌کرد با هر حس زوری ک بهم دست می‌داد با تمومه قدرتم زور میزدم با چند تا زور سر بچه اومد بیرون ک گفتن زور بزن بچه بچرخه دکتر تا منو دید گفت نمیخاد جون نداره دیگ خودم بچه رو میگیرم اونجا بود ک از شدت خوشحالی نمیدونستم چیکار بکنم بچه رو گذاشت رو شکمم و صدای گریش بهترین آهنگ عمرم بود
من بخاطر زور زدن بی موقع تو دستشویی حسابی پاره شده بودم
و کلی بخیه خوردم😑🤦🏻‍♀️
ولی الان درد ندارم و واقعا برام زایمان خوبی بود
امیدوارم همتون ب سلامتی فارغ بشین
مامان maman nini مامان maman nini روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت۵
اول بهم گفت هر وقت انقباض شروع شد یه نفس بگیر زور بزن مثل دفع مدفوع به پایین تنه زور بده و توی هر انقباض اگر سه بار زور بدی خیلی خوبه باز استراحت کن وقتی درد نداری و وقتی انقباض ها گرفت دوباره نفس بگیر و زور بده منم همین کار و میکردم و اصلا نمیخوام بگم کار راحتی بوده چون واقعا انقباض ها دردناک بودن و سخت بود و من همه تلاشم و میکردم جیغ نزنم فقط با همه وجود زور بزنم خیلی ازم راضی بودن و میگفتم عالی زور می‌زنی بعد پوزیشنم و عوض کردن به حالت سجده شدم و با هر زور باشنم رو به عقب میکشیدم و محکم زور میدادن باز دوباره بعد چندتا حرکت به حالت اول برگشتم و میگفتم آنقدر نمونده قشنگ موهاش سرش اینجاست انعطاف لگنت عالیه فقط چند تا زور دیگه خلاصه بعد یکم دیگه پرینه رو برش زدن البته قبلش بی حسی زدن اما به خاطر شدت درد توی واژن اصلا شما متوجه همون بی حسی هم نمیشید و بعد از برش پرینه با دوتا زور قوی انگار یهو خالی خالی شدم و این دختر جوجه منو گرفتن و انداختن رو سینم اگر بگم فقط گریه میکردم و اصلا باورم نمی‌شد من تونستم زایمان کنم دروغ نگفتم فقط میخندیدم و گریه میکردم همین یه لحظه هم به هیچ چیز دیگه ای فکر نمیکردم
یکم که گذشت گفتن سرفه کن و آروم آروم جفت و خارج کردن بچه رو بردن قد و وزن اینا و میخواستم بخیه های منو بزنن که دیگه تهش و پارت بعدی میگم و تمام
مامان جان کوچولو🩵 مامان جان کوچولو🩵 ۲ ماهگی
#تجربه_زایمان3
بعد یه پسره اومد داخل و منو از این تخت به اون تخت گذاشتن
بردن منو ریکاوری…بغل تخت یه پسره گذاشتن که اونم بینیشو عمل کرده بود
اونم از درد به خودش ناله میکرد که تو اون حین واقعا من سردرد گرفتم از نالش🥴
فقط میگفتم کی میان منو ببرن…بعد پرستار اومد اونجا هم منم ماساژ رحمی داد
نگم از این ماساژ رحمیه که چقددددر بهم حال دادم حس سبک بودن داد بخدا روحم ارضا شد اونلحظه…بعد منو بردن دم در اتاق عمل و شوهرم اومد داخل و از این تخت منو گذاشتن رو اون تخت و بردن منو بیرون فقط چشمام داشت دنبال بابام میگشت که ببینم گذاشتن بیاد داخل یا نه🥺اولش ندیدمش بعد داشتن میبردنم تو اسانسور ک یهو بابام اومد انقدری خوشحال شدم🥲تو اون حالت بی هوشیمم بازم چشمم دنبالش بود…خلاصه منو بردن بخش…پسرمو اوردن گذاشتن رو سینم شیر بخوره🥹یه حسی داشت که نگم🥲این حسه اصلا قابل گفتن نیست اینقدددد که خوبه😍
بعدش اومدن بازم منو ماساژ رحم دادن که اینجا واقعا دردم گرفت🫠خیلی درد کرد
گذشت دو ساعت که بازم اومدن ماساژ رحمی دادن که اینجا دیگه جونم درومد انقد داد زدم…دیدن خون ریزیم زیاده با فاصله دو دقیقه یه پرستار دیگه اومد بازم ماساژ رحمی داد که دیگه من میخواستم از درد بمیرم فقط😑خلاصه گذشت و تایم راه رفتنم رسید
مامان ترنم کوچولو🌸 مامان ترنم کوچولو🌸 ۲ ماهگی
خلاصه شد ساعت ۱۱ و نیم اینا زن عموم گفت چندتا زور محکم بزن تا بریم رو تخت اصلیه زایمان من دردام کوتاه بود همین که میومدم زور بزنم وسط زور زدنم دردام میرفت دیگه توان زود زدن نداشتم کسایی که زایمان دومشونه میدونن منظورم چیه تا تجربش نکنی نمیفهمی..اینجوریه که وقتی اون چند ثانیه دردت میگیره درده باعث میشه بتونی زور بزنی وقتی دردت میره دیکه نمیتونی زور بزنی خلاصه نمیتونستم درست زور بزنم زن عموم میگفت دارم موی نینیو میبینم توروخدا زور بزن ول نکن منم تا زور میزدم دردام میرفت و میگفتم نمیتونم بخدا نمیتونم زن عمومم میگفت تو میتونی تو میتونی دلم میخواست بزنمش🤣🤣دیگه بلاخره اخر کار به زووور چندتا زور محکم زدم که دیگه گفت بلندشو بریم رو تخت زایمان رفتم رو تخت چهار پنج تاهم زور اونجا زدم که دیگه با قیچی برش زد یکم و گفت زور بزن زور زدم گفت نه کم زور بزن زیاد پاره میشی نفس عمیق بکش دوباره زور بزن…وقتی برش میزنن حواستون باشه یهو زور نزنین زایمان اولی ها چون پاره میشین الکی باید یکم زور بزنین ول کنین نفس عمیق بکشین دوباره یکم زور بزنین بچه اروم اروم میاد بیرون وقتیم میاد بیرون مثله ماهی لیز میخوره خیلی باحاله🤭همین که بچه میاد بیرون کلللل دردات میره انگار یه زمانیییی درد داشتی که اصلا یادت نمیاد🥹بعدم زن عموم دخملمو گذاشت رو شکمم کلی نازش کردم😋💖تجربه زایمانم خوب بود چون مامای همراه داشتم بهترم این بود که زن عموم بود خیلی صبور و مهربون واقعا خیلی بهم لطف کرد🥰❤️ دخملمم ۲ کیلو و ۷۰۰ بود وزنش😋بخیه هم کم خوردم یکی دوتا نیاز داشت ولی به زن عموم گفتم دقیق بدوز برام بدریخت نشه چهارتا ریز برام زد😁
درکل تجربه خوبی بود خاطره خوبی ازش دارم پرسنل هم خیلی مهربون بودن🥰
مامان بُشرا کوچولو🩷 مامان بُشرا کوچولو🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان❤️قسمت سوم🩷

ساعت ۹ شد و طاقتم رفته بود ، دکتر زنان اومد ،گفتم من کی زایمان میکنم گفت تا ۱۰، گفتم وای نه دیگه نمیتونم و اینا، ترو خدا منو معاینه کن ببین اصلا پیشرفت کردم؟

گفت باشه بیا رو تخت، فاصله دردام در حد ۱۵ ثانیه شده بود، و خود دردا تقریبا ۲ دقیقه طول میکشیدن

رو تخت که خوابیدم گفت ۷ سانتی و خوبه، ماما اتاقم گفت ماساژ شکم بدم و گفت اره بده، دو نفری شکممو فشار میدادن بچه بیاد پایین و خیلی درد داشت، منم همون حین درد داشتم و این شرایطو برام سخت تر میکرد و ساعت ۹و۱۰ دقیقه شد و یهو گفت فول شدی و چهار درده زور بزن گفتم مسخره میکنی گفت موهاش میبینم زور بزن زور بزن اگر زور نزنی بچه بدجا میمونه و اسیب میبینه ها و بعد از ۴ درد و زور دختر گلم ساعت ۹ و ۱۵ دقیقه بدنیا اومد😊

پرینه رو برش نزدن ولی یه کم پارگی داد، بخیه زدن و مامانم اومد پیشم، بعدش همسرم اومد، بعدش بابام اومد دیدنم و ساعت ۱۱و ۱۵ فرستادن بخش بستری و مادرشوهرم اومد و نهایتا فردا ساعت ۲ ظهر مرخص شدم و اومدم خونه❤️❤️❤️
مامان نیلا مامان نیلا روزهای ابتدایی تولد
ساعت شیش سرممو باز کرد و نیم ساعت بعد دردام شروع شد و رفتم برا ان اس تی بعد گفتم معاینم کنین که ماما خیلی مهربون بود گفت باشه معاینه کرد گفت سه سانتی دیگ شدید شد دردام و صدام در اومد ان اس تی ک تموم شد رفتم رو تختم ماما اومد گفت دردات چطورن گفتم شدید میشه معاینم کنی گفت نیم ساعت پیش معاینت کردم ک ولی باشه معاینه کرد گفت هفت سانتی تعجب کرد گفتم خانم ماما من زود زایمانم کیسه آبمو بترکونین زایمان میکنم گفت هنوز زوده و فلان زیاد زور نزن که رحمت ورم میکنه و خدایی نکرده بچه خفه میشه نمیتونی زایمان کنی ده دیقه بعدش شیفت عوض شد و یه ماما دیگه اومد ساعت دقیقا هفت و ربع بود اومد کیسه آبمو پاره کرد دیگه داشتم زایمان میکردم که همشون رفتن فقط یه خدمه بود و مامانم که دستامو گرفته بود فشار میداد بعد خدمه داد زد گفت بیاین بچه سرش داره میاد گفتن از تخت بیا پایین ببریمت اتاق زایمان اومدم پایین گفتم بخدا بیام تو سالن نرسیده به اتاق بچم بدنیا میاد دوباره برگشتم رو تخت همونجا تو اتاق پیش مریضای دیگه زایمان کردم همه ماماها ریختن سرم و بچه که بدنیا اومد بند نافشو بریدن و شکممو یکم فشار دادن ک جفت بیاد بیرون و تخلیه بشه بعد نگا کردن گفتن نیاز به بخیه هم کلا نداری ینی اون لحظه ای که بچه بدنیا اومد انقد ترسیده بودم بچم بیوفته زمین ناقص بشه که اول با همون دردم نگاش کردم بعد از ته دلم از خدا خواستم تموم مامانا بچه هاشونو صحیح و بغل بگیرن و وضعیت مملکتمون بشه مث قبل بعد که بردن بچه رو تمیز کردن آوردن و همونجور لخت گذاشتنش رو سینم گفتن یه ساعت باید تماس پوستی داشته باشه بچه با مادر که دمای بدنش نرمال بشه دقیق هفت و 35بچم بدنیا اومد ینی کل دردای شدید و وحشتناکم یه ساعت کمتر بود