سلام مامانا میگم الان حدود ۱ سال دخترم میبرم مهد.چند باره میرم دنبال دخترم همش داره گریه میکنه که فلان بازی رو به من ندادن و اینا و منم هر دفعه میگم نوبتی هست و اینا .خودمم به مربی گفتم که نوبتی بودن رو به دخترم بگه و آموزش بده.مربی هم هر چند ماه عوض میشه.بعد خداییش مربی دخترم که جدید ۲ ماه هست اومده خوبه و خودش هم سن کم هست. امروز رفتم دنبال دخترم دیدم نشسته پشت ستون داره چجور گریه میکنه بعد منو دید اومد بغلم کرد و میگه همه منو دعوا کردن دیگه نمیام مهد.منم از همه جا بیخبر همین معلم اومد سلام خسته نباشید گفتم معلمم همین منو دید گفت دلوین با بچه های کلاس نمی سازه و من دعواش کردم .منم گفتم دعواش کردین ؟با عصبانیت گفت بله دعواش کردم منم گفتم باشه اگر نمی سازه و دعواش کردین خب دیگه نیارمش به من گفت بله .گفتم باشه و اومدم بالا .و خیلی ناراحت شدم .بعد اومد بالا گفت چیزی نشده که و اینا و منم گفتم اگر ببینم هم شما دارین اذیت میشین هم بچه های دیگه و هم دخترم میخواد گریه کنه نیارم که بهتره ؟...نظر شما چیه .من باید ناراحت میشدم یا نه .خواهشا جواب بدین .حالم اصلا خوب نیس

۵ پاسخ

عزیزم تو باید پارشون میکردی حق ندارن دعوا کنن روان بچه رو بهم بریزن من بودم آنقدر دعوا میکردم باهاشون که به غلط،کردن بیوفتن دارن پول میگیرن منت چیو میزارن سر ادم

والا این مراکز فقط دنبال پول هستن اولش با روی خوش ازمون استقبال میکنن اخرم مهارت ندارن بچها رو کنترل یا جذب محیط کنن متاسفانه

من بودم میدیذم هربار بچم چشمش گریونه پارشون میکردم.غلط کردن پس پول میگیرن چه غلطی کنن.بگو شما بیخود بچه منو دعوا کردی چیکارشی.من که مادرشم دعواش نمیکنم تو بیخود کردی.چیزی بود بخودم میگفتی غلط کردی بچمو دعوا کردی

مهدش رو عوض کن بنظرم

بنظر من بفرستش مهد،وظیفشونه به بچه تون یاد بدن چون مسئولیت قبول کردن،اگ نمیتونن،مربی نشن،خودتونم تو خونه تو بازیا به بچتون آموزش بدید،چون در هر حال امسال باید بره پیش دبستانی و بعدشم مدرسه ،اونموقع بدتر میشه،فوقش بفرستید یه مهد خصوصی تر و بهتر

سوال های مرتبط

مامان حسین کیان مامان حسین کیان ۵ سالگی
سلام مامانای مهربون عصرتون بخیر خوبین حسین جانم ۶ سالشه دیروز که باپدرش رفته بود بیرون یه جا سوییچی خریده بود بعد امروز رفت توی بالکن دید بچه ها توی کوچه ان بازی میکنن گفت منم برم گفتم برو رفت گفت جا سویچیمم میبرم به دوستام نشون بدم گفتم ببر بعد که رفت منم از بالا داشتم نگاش میکردم دیدم جا سویجی دست پسر همسایه مون هست حالا نمیدونم خود پسرم داده یا پسره گرفتم بعد دیدم چند بار هی پسرم رفت نزدیکش که ازش بگیره پسر نداد هی برگشت عقب دوباره پسر اون وسیله ارزش نداره دوست دارم پسرم یاد بگیره بلد باشه وقتی وسیله ای رو که مال خودش به کسی داد دوباره بتونه بگیره و اینکه توی دوست یابی خیلی ضعیفه من سعی میکنم روزی دوساعت باهاش بازی کنم همسرم که اصلا باهاش بازی نمیکنه منم انتطاری ازش ندارم چون ۵صبح میره تا ۵ غروب فقط بلد بگه بیا بشین کارتون ببین یا گوشیشو بده دستش منم باهاش بازی می‌کنم واقعا سخته چون پسر کوچیکم هم سن اضطراب جداییشه همش گریه میکنه منم همش بغل میکنم که با پسر بزرگم بازی کنم و حسین اصلا با خودش بازی نمیکنه و خیل عصبیه زود قهر میکنه میگم حالا بازی ما تموم شد خودت بازی کن گریه میکنه و بشدت بد غذاست و انگار بترسه خجالت بکشه خیلی آروم حرف میزنه کسی نمیشنوه و بردمش باشگاه توی زمستون هوا سرد دو ماه بردم راهم هم دور بود پسر کوچیکم رو بغل میکردم می‌بردم اصلا تلاش نمی‌کرد هیچی یاد نگرفت