سلام مامانا خوبین کسایی که جریان منو میدونید شرمنده بخدا خودم دوست ندارم این حرفارو بیام بگم شرم میکنم ولی مجبورم باهاتون حرف بزنم چون به جز شما دردمو به هیچکس نمیگم شوهرم درکنار پرویی تمام اومده بود برا رابطه اولش خیلی گف بیا پشتمو ماساژ بده من نرفتم پشت منم متاسفانه قلنج کرده بود از بس ازصبح سرپام اینکارو بکن اونارو بکن عادت کردم تا قلنج شو نشکنم آروم نمیشن البته چندروز یبار که خیلی خسته میشم. چندبار گف تو بیا پشت منو ماساژ بده منم بیام پشت تورو گفتم نمی‌خوام. از پشت درد یکی م شرف داره تا تو بیای ماساژ بدی دید خیلی اذیتم شایدم به بهونه رابطه اومد پشتمو ماساژ داد رگ شو گرف میخواس.... که من نذاشتم خیلی هم سعی کرد ولی نذاشتم. بدم میاد دلم وا نمیشه مگه شما دیروز نگفتین باهاش سرد باشم کم محلی کنم تا بابت بی ادبی و توهینی که کرده معذرت بخواد مگه نگفتین زن وسیله نیس که مرد هر موقع دلش خواست بیاد مهربون شه بعد سگ بشه پس چیکارش کنم از رو نمیره این فکرا که فقط منو بخاطر بدنم میخواد دیوونه م می‌کنه 😭😭😭😭

۴ پاسخ

ما گفتیم فعلا کارای دامداری نکن
نگفتیم رابطه رو قطع کن
شوهرته دوس پسرت نیست ک
هر وقت رابطه بخواد بهتره ک پایه باشی چون خود رابطه ب مرور دل رو ب هم دیگه نزدیک میکنه
شمام وقتی اون کوتاه میاد کوتاه بیا
اون قضیه جاریت چی شد؟

بشین باهاش حرف بزن.یا اگه اهل حرف زدن نیستین ، بنویس واسش.بگو عشقم من خیلی دوستت دارم ولی حیف که تو جلو بقیه بهم بی احترامی کردی.خیلی دلمو شکوندی.هرچی میخوای بهم بگی توی خونه به خودم بگو نه جلو بقیه.‌باید اونارو یه جور رد میکردی میرفتن مثلا میگفتی باشه با خانمم حرف میزنم ببینم چرا این کارو کرده؟! بعد میومدی توی خونه بشنوی ببینی من چی میگم.
حرفای دلتو بهش بزن.نزنی بینتون فاصله میفته‌.کینه به دل میگیری..رابطه هم سرجای خودش.

وااای من الان خوندم ول کن عزیزم اشتباه کردی این چه حرفیه هم زن به مرد و هم مرد به زن احتیاج داره ی چیز مشترکه بین هر دو ببخشید ولی شاید مرد شما اون لحظه احتیاج داشته واقعا که از غرورش گذشته و اومده مگه مردها غرور خودشون رو نمیشکنن
بعدش به شوهرت بگو عزیزم اون کارت جلو جمع اشتباه بود فکر کن من جلوی خانواده‌م باهات بد رفتاری کنم چه حسی میگیری ی لحظه عصبانی بشم
میدونم دست خودت نبوده اونجا بهت فشار اوردن همه بخاطر زن داداشت که ناراحت شده ب درک من چیز بدی نگفتم ولی تو هم نباید اینجوری میکردی به نظر من باید جواب برادر شوهرت نمیدادی گلم طرف خودش رو به دست خودش بزاری چون شوهرت داشته از تو دفاع میکرده ی جوری برادرش ناراحت نشه تو نباید چیزی میگفتی مگر این که اونم حرف بقیه رو جلو خودشون تایید میکرد که کار زنم زشت بوده
یکم خودت رو اون لحظه جاش بزار

غلط املایی خط ۹ . از پشت درد بمیرم شرف داره

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۴ سالگی
چقدر دنیای بچه ها پیچیده اس، من با جاریم تو یه ساختمون زندگی میکنم قبلا کم و بیش رفت و آمد داشتیم در حد سر زدن دو سه ساعت خونه هم میرفتیم الان دوسه ساله جاریم دیگه نمیاد بگم پارسال اومده باورتون نمیشه ، در صورتی که من بیشتر میرم خونه اونا چندوقتی دیدم نمیاد منم گفتم خب وقتی اون نمیاد من چرا میرم؟ منم رفت و اومدم کم شد ، بعد پسراش یکیش ۱۰ ساله یکیش ۷ ساله پسر من خیلی باهاشون جوره ،امروز برده بودمش دوچرخه بازی کنه پسر کوچیکه جاریم هی به پسر من می‌گفت دنبالم نیا، پسر منم مگه ول میکرد هی میدونید دنبالش ،بهش گفتم مامان ندو دنبالش دوس نداره دنبالش بری! پسر من خیلی دوس داره اونو ولی اون چسبیده بود به پسرای همسایه ها و به پسر من اینجور میگفت منم با خوبی بش گفتم دوسِت داره که دنبالت میاد تو خونه هم بهونتو می‌گرفت بعد تو اینجوری میکنی ! منم دیگه به پسرم گفتم بازی خودتو بکن کاری به بقیه نداشته باش ولی باز میرفت ، دیگه وقتی خواستیم بریم خونه پسرمم بهونه نگرفت که بره خونشون باهاش بازی ! 🥲 طفلی پسرم دید چجوری باهاش رفتار کرد نرفت پیشش دیگه💔 دلم کباب شد واسه بچم ، شما اینجور وقتا چی میگید به بچتون که خودشو نبازه و دلش نشکنه؟
مامان لیا و دیا مامان لیا و دیا ۴ سالگی
بچه ها من دختر بزرگم خیلی شیطونه و ظاهرا که موقع خواب دختر کوچیکس اونو اذیت میکنه که نخواهی چند باری هم نداشته تو روز بخوابه کوچیکه مدام تا شب نق زده از ساعت ۷تا ۱۱شب که تایم خپابشو مدام کلافه بوده،،،منم به زبون میگیرمش که بخوابه میام باهات بازی میکنم چند دقیقه آروم باشه تا بخوابه بعد نقاشی بکشیم یا کتاب داستاناتو بیارم و فلان فلان،،،میگم تکیه بده به خودم تا آجی تو بخوابونم اونم فکر کنه تو خوابیدی !!!بعد دو روز پیش کوچیکه رو خوابوندم گفتم پس بزرگه هم خوابیده چون کمر به کمر من تکیه داده بودیم سر و صدا نمیکرد و آروم بود صداش کردم یه دفعه جا خورد و هول شد زود دستشو از تو شورتش درآورد😔منم شوکه شدم گفتم مامان چیکار میکردی !؟گفت هیچی !؟منم گفتم دستت به خصوصی بود؟؟؟اولش گفت نه بعد گفت آره
منم گفتم نباید دست بزنی اونجا واسه جیشه کثیفه چرا دست می‌زنی با نرمی و ملایمت
گفتم دست بزنی مریض میشی باید بریم دکتر
خلاصه کفت باشه دست نمیزنم

بیشتر خواسمو جمع کردم مراقبت بودم دورتادور
امروزم موقع خواب ظهر خواهرش در حد چند ثانیه غفلت کردم دوباره دستش تو شورتش بود که گفتم حرفمو گوش نمیری مگه نمیگم کثیفه مامان دست نزن
مریض میشیاااااا
بازم گفت باشه
نمیدونم چیکار کنم اینم بگم حواسشو پرت کردن جواب نمیده هاااا شاید در حد چند دقیقه
بخواد یه کاری انجام بده باید اون کارو بکنه چون به شدت لجبازه
مامان mamansho21 مامان mamansho21 ۴ سالگی
امروز دخترم تا من رفتم پسرمو بخوابونم نمکدون رو بداشته بود کلی نمک به غذاش زده بود درحالی که نمک غذا عالی بود و این یک شیطنت به تمام بود
من نا آگاه:وای اینچه کاریه بی عرضه وای غذا حروم کن نخور اصلا
من دانا : در نهایت قاطعیت ولی ارامش تو سکوت بهش نگاه کردم تنها چیزی که اون لحظه به ذهنم رسید این نیاز نبوده این کنجکاوی بوده از نوع مخرب و اقتضای سن اما غذای منم زده بود و هر ان ممکن بود بترکم از اعصبانیت سریع بلند شدم و در سکوت یک غذای دیگه برای خودم ریختم خوب برنج فقط به اندازه همسرم مونده اشکال نداره براش یه پیمانه میذاری خوب چرا اینکار رو میکنه ، چرا غذای من ، یهو اومد دنبالم مامان من کار اشتباهی کردم این غذارو نمیشه خورد 🙃 ته دلم میخواستم بغلش کنم اما به جدیدت ادامه دادم غذایی که ریختمو خوردم یه دور زد اومد گفت من هنوز سیر نشدم یکم غذا هست من بخورم همچنان سکوت کردم یهو گفت چرا باهام حرف نمیزنی اروم برگشتم جلوش چشم تو چشم بهش چی گفتم از اینکه غذام خراب شده من مجبور شدم غذامو دور بریزم و ادمهایی تو دنیا هستن که گرسنه ان ناراحتم ، عذر خواهی کرد ، منم قابلمه برنج که چند تا قاشق تهش مونده بود حلوش گذاشتم و گفتم اینو بخور تا شب شام ، اونم حرفی نزد و خورد اینم بگم عصرانه که همیشه شش میاوردم زودتر اورذم چای و میوه ، این دوتا شکلات جایزه مادریه که احساسات منطقیشو قوت داده تا بچه اش رو سرکوب نکنه ،
سخته اما خیلی از اشتبهات بچه ها احتیاج به فریاد نداره ، برای منی که از ۸/۵ صبح سرپام چندتا مشاوره داشتم درعین حال منزل برق میزنع و نوزاد کولیکی واقعا دوباره گذاشتن حتی یک پیمانه برنج ینی اضافه کاری اما این شرایط انتخاب منه من تصمیم به فرزند جدید گرفتم پس باید پاش واستم نظر شما چیه
مامان پنبه مامان پنبه ۴ سالگی
سلام خانمای گل بیاین براتون درد دل کنم در قالب یه داستان یعنی داستان زایمانم که یکم طولانی من برای زایمانم دو روز از شنبه صبح که رفتم بیمارستان تا یک شنبه شب درد کشیدم آب دور بچه کم بود دردم تو شکمم نبود تو کلیه هام بود دهانه رحمم با کلی دارو و آمپول فشار دوسانت کلا باز شد بیمارستان صدوقی بودم و پرستاران مدام معاینه میکردن افتضاح دکترمم علامه بود که خدا ازش نگذره که جون بچه و مادر براش مهم نیس اصلا به شکمم یه دستگاهی وصل کردن مال قلب بچه یهو دستگاه صدای بوق میداد انکار قلب بچه وایمیستاد یه امپولایی تو رگم میزدم انکار رگامو باد میکرد خیلی درد داشت برا بچم گریه میکردم برا دردا خودم گریه میکردم و دکتر ...می‌گفت حتما طبیعی حتی نیمددبالاسزم اصلا .....دیگه ساعت یازده شب از درد زیاد از ضربان قلب بچم از اینکه فقط میلرزیدم و حالامیکم واقعا لرز مرگ بود بخدا از همه جا قطع امید کردم حتی پرستاران هم دلشون برام می‌سوخت بعدساعت یازده شب با کلی ناامیدی و درد گفتم بلند بلند مامان اگه میخای به دنیا بیای برا خودت تلاش کن اگه نمیخای بیای توروخدا جفتمونو راحت کن من سختم و بخدا من اینو گفتم چند لحظه بعد یه دکتر یه فرشته من میگم اومده بود مریضشو کورتاژ کنه تا منو دید سریع بردم اتاق عمل و حتی نذاشت نامه سزریان امضا بشه من به حدی میلرزیدم که چهارتا پرستار گرفتنم تا دکتر بتونه آمپول بی حسی رو بزنه و بچمم تو کانال زایمان گیر کرده بود و کبود کبود بود از بی اکسیژنی ولی خدارو شکر گذاشتمش دستگاه خوب شد و عمم می‌گفت عمه بخدا اون لحظه که دکتر درو باز کرد اومد تو من انکار یه ملک یه فرشته پر نور دیدم اومد تو و می‌گفت پرستاران داشتن میگفتن قبلش که بچه دیگه فایده نداره بذار حداقل مادرو نجات بدیم
مامان گلی مامان گلی ۴ سالگی
مامانم همیشه دوستم دارد!
از نشر نردبان

یعنی بی نظیره. هرچی از لطافت و عشق توی کتاب بگم کم گفتم.
عشق بی قید و شرط برای بچه ها غوغا میکنه. یادتون باشه محبت آدمارو آروم میکنه. اماااااا نشون دادن محبت و عشق به این معنی نیست که یه والد سهل گیر باشیم و هرچی دلش خواست براش بگیریم یا هرکاری کرد چیزی نگیم.
محبت کردن و عشق دادن به بچه ها به این معنیه که اون ها کااااملا اینو درک کنن که شمای مادر که منبع امنش هستید، همیشه امنید. این چجوری به دست میاد ؟ اینجوری که متوجه بشه توی هررررر حالتی شما دوستش دارید. وقتی داره جیغ بنفش می‌کشه باعث نمیشه شما از دوست داشتنتون دست بکشید. وقتی داره از عصبانیت چیزی رو پرت میکنه باعث نمیشه شما از دوست داشتنتون کم بشه. وقتی داره آتیش میسوزونه هم همینطور.
ببینید منظورم تایید رفتار نیستا. تایید احساسشه. به قول خانم فولادگر، هر احساسی مجازه ولی هر رفتاری مجاز نیست.
من میدونم عصبانی ای. متوجه شدم الان ناراحتی. مثلا میخوای بغلت کنم؟ میخوای برات آب بیارم؟ و ...
این باعث میشه بچه دیگه احساسشو سرکوب نکنه بخاطر ترس از طرد شدن یا دوست داشتنی نبودن.

ادامه: