۷ پاسخ

چه اثراری داری مسر من نقاشیو دوست نداره منم اصرار ندارم‌مگه حتنا بابد نقاشی کنه بازی های پلیسی ماشینی بدو بدو و.....

به قصد یادگیری یادش نده....تو بازی رنگاهارا یادش بده....بعدم از دو تا رنگ ساده اصلی مثلا قرمز و آبی شروع کن بعد یکی یکی یه رنگ دیگه اضاف کن...با زور و بی حوصلگی و جدیت نه تنها بچه شما بلکه هیچ بچه دیگه ایی یاد نمیگیره

برا نقاشی هم اصرارش نکن ...شاید اصلا الان دوست نداره رنگ و نقاشی کردن را.
مداد و دفترشو بزار دم دستش دوست داشت خودش میکشه دوستم نداشت که هیچی

پسرن دیگه از همون بچگی بلدن حرص در بیارن پسر منم اشتباه میگه حرص خوردن نداره بگو دقت کن دوباره نگاه کن این مثلاً زرد این آبی این سبز . بنظرم بلدن خودشون نمیگن چون گاهی یکی دیگران میپرسن میگن من دیدم 🤣🤣من پسرم خودش میگه نقاشی کنم من هیچ اجباری نمیکنم برای اینکه انجام بده چون با میل خودش انجام بده بیشتر توجه می‌کنه و یاد میگیره.گاهی فقط میاره می‌ریزه با مدادرنگی ها بازی می‌کنه . مثلاً امروز آورد یکی رنگ کرد مدادرنگی ها رو گفت ماهی هستن ردیف کرد میومد از من می‌خرید می‌گفت ی ماهی بده منم سوال میکردم کوچیک یا بزرگ مثلاً می‌گفت کوچیک بعد ازش پول می‌گرفتم می‌رفت دوباره میومد . تو بازی ک خودشون خلق میکنن کلی چیز میتونی بهشون یاد بدی مثلاً امروز کوچیک و بزرگ یا باید ب ازای خریدش پول بده متوجه شده ک رمز کارت باید ۴ تا عدد باشه . بجایی حرص خوردن تو بازی باهاش همراهی کن و نگو خنگه اونا باهوشن فقط ب روش خودشون باید پیش بری اونا با ده های ما خیلی فرق دارن اینا یک نسل با ماها فرق دارن

یه چیز دیگه. پسر منم هنوز رنگ آمیزی بلد نیست فقط خط خطی میکنه. بنظرم الان زود باشه کلا. سعی نکردم یادش بدم اصلا. مدادم زیاد بهش نمیدم چون دهن میزنه. از این تخته سیاها که یه مداد داره و یه دکمه داره میزنی پاک میشه باباش خریده بیشتر روی اون خط خطی میکنه

اول از همه چون زور و اجبار و حرص خوردن بالا سرشه یاد نمیگیره و بیشتر میخواد فرار کنه از این وضعیت.

دوم اینکه
باید اول از یک یا دو رنگ که شبیه هم نباشن شروع کنی. وقتی خوب براش جا افتاد دو تا دیگه یادش بدی. من از زرد و قرمز و سبز و آبی شروع کردم. بعدش صورتی و نارنجی رو اضافه کردم. نارنجی رو هنوز یادش نمیمونه

درضمن اگر خودت وقت یا حوصله آموزش نداری، توی اینترنت دنبال ویدیوهای آموزشی بگرد. براش هرروز بذار توی تلویزیون خودش یاد میگیره

منم دقیقا همینم ولی باباش باهاش بازی می‌کنه من فقط بیرون میبرمش پارکی خونه مامانم بازار اینجور جاها ولی بازی تو خونه نه اصلا حوصله ندارم .دخترم پارک می‌ره یا با بچه ای بازی می‌کنه میبینم چقدر ر دوست داره رابطه و بازی با دیگران همش میپره میدوعه ارتباط میگیره با بچه ها ....همیشه میگم بچه ها اول از نظر تنهایی اذیت میشن همبازی ندارن ولی اجتماعی باشن خوبه کم رو نباشن خیلی با گوشی بازی نکنن که دختر من زیاد با گوشی بازی می‌کنه و فیلم میبینه😞در رابطه با رنگ ها هم هنوز زوده کم کم یاد میگیرن دختر منم زیاد بهش یاد میدم شعر و رنگ ...اسم رنگها مرتب میگه ها ولی میگم این چه رنگه اشتباه میگه

عزیزم پسر منم همینه
کلی باهاش رنگ هارو تمرین میکنم بازم هرچی ازش میپرسم بیشتر میگه آبی🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
مامانا سلام. دلم برای گهواره تنگ شده بود گفتم یه عرض سلامی کنم. چطورید؟ خوبید همگی؟ چه خبرا؟؟
از فردا باید برگردیم به تنظیمات کارخونه. من که اصلا آمادگیشو ندارم دوباره هرروز درگیر بهانه گیری های بچه باشم. پسرم دائم دست آدم رو میگیره و بلند می‌کنه و یه چیزی میخواد. جدیدا هم اگه چیزی بهش ندیدم پاشو می‌زنه زمین یا گریه میکنه یا ما رو میزنه. این رفتارش خیلی زیاد شده. جایی هم که میریم با دختر خواهرشوهرم نمی‌سازه و هی میره سراغش یه انگولکی میکنه و اونم صداش درمیاد.
خلاصه اصلا حوصله این کاراشو ندارم و دیگه نمیدونم چطور میشه این موضوع رو حل کرد. شما هیچوقت با مشاور یا روانشناس مشورت کردین؟ من قبلا که صحبت کردم میگفت وقتی بچه به حرف بیاد این رفتاراش کم میشه و می‌گفت باید باهاش بازی کنی و زیاد باهاش حرف بزنی.
توی این ایام ماه رمضون و تعطیلات خیلیی کم باهاش بازی کردم شاید به خاطر اون باشه. نمیدونم!
چقدر وقتی کوچیک بودن راحت‌تر بود. حداقل دوسه بار تو روز می‌خوابیدن یه نفسی می‌کشیدیم.
خلاصه بهتون بگم که نمیدونم چطوری باید سختی بچه داری رو کم کرد. واقعا هر روزش پر از چالش های فراوونه.
مامان آوین❤ مامان آوین❤ ۲ سالگی
سلام مامان..
یمدته خیلی حال روحیم بده اوضاعم اصلا خوب نیست...این وسط لجبازی های آوین واقعا اذیت کننده شده..از خوابش که بخوام بگم یا ظهر می‌خوابه شب دیر می‌خوابه.. یا ظهر نمیخوابه از چهار و پنج غروب شروع میکنه به گریه تت‌ شب ده که بخوابه..خیلی گریه میکنه بزور گریش وایمیسته اشک میریزه چجوری خیلی حس درماندگی دارم حس میکنم اصلا بلد نیستم با چالش هاش کنار بیام خیلی اذیتم
آوین عاشق کرمانشاهه چون اونجا همه کل روز باهاش بازی میکنن..از خونه خودمون خیلی خوشش نمیاد😭😭😭نمیدونم براش تکراری میشه یا چی نمیدونم ..حتی بگی بریم خونه فلان دوستت یا از دوستای خودم کل روز رو میپرسه کی میریم کجا میریم انگار ارزوشه از خونه بزنه بیرون خونه خودمون نباشه و این برای من خیلی سنگینه😭
آبرنگ براش میارم آرد میارم خمیر بازی می‌کنیم میفرستم حموم آب بازی کنه کارهای خونه رو با همکاریش انجام میدم ادویه غذاروبزنه فلان..کل روز سعب میکنم بهش تو جه کنم از سر از خونه فراریه ..خب من چیکار میتونم بکنم..نمیشه که زندگیمو ول کنم برم کرمانشاه..نمیتونمم کل روز باهاش بازی کنم اصلا حوصلم نمی‌کشه از طرفی کلی کار داره خونه آدم غذاس لباسه فلان..خودش و باباش اصلا رعایت نمیکنن یچیزی میخورن کامل و فرش رو کثیف میکنن نمیشه که جمع نکنم میشه؟؟؟
خیلی خستم...بیشترم خستگی تو جونم میمونه چون رابطش لا من و باباش بهم خورده صمیمی نیستیم خونه‌مون رو دوست نداره انگار نمیدونم چیکار کنم..
خونه بازی میبرم کنم. دریا پارک تقریبا هر روز بیرونه..با دوستاش میبرم بیرون نمیدونم سعی میکنم مادر خوبی باشم ولی بک درصد هم حس موفقیت ندارم..داغونم بخدا حالم اصلا خوب نیست..غذا آماده میکنم میزارم جلوش..دستاشو میزاره رو هم نمیخوره