سلام مامان..
یمدته خیلی حال روحیم بده اوضاعم اصلا خوب نیست...این وسط لجبازی های آوین واقعا اذیت کننده شده..از خوابش که بخوام بگم یا ظهر می‌خوابه شب دیر می‌خوابه.. یا ظهر نمیخوابه از چهار و پنج غروب شروع میکنه به گریه تت‌ شب ده که بخوابه..خیلی گریه میکنه بزور گریش وایمیسته اشک میریزه چجوری خیلی حس درماندگی دارم حس میکنم اصلا بلد نیستم با چالش هاش کنار بیام خیلی اذیتم
آوین عاشق کرمانشاهه چون اونجا همه کل روز باهاش بازی میکنن..از خونه خودمون خیلی خوشش نمیاد😭😭😭نمیدونم براش تکراری میشه یا چی نمیدونم ..حتی بگی بریم خونه فلان دوستت یا از دوستای خودم کل روز رو میپرسه کی میریم کجا میریم انگار ارزوشه از خونه بزنه بیرون خونه خودمون نباشه و این برای من خیلی سنگینه😭
آبرنگ براش میارم آرد میارم خمیر بازی می‌کنیم میفرستم حموم آب بازی کنه کارهای خونه رو با همکاریش انجام میدم ادویه غذاروبزنه فلان..کل روز سعب میکنم بهش تو جه کنم از سر از خونه فراریه ..خب من چیکار میتونم بکنم..نمیشه که زندگیمو ول کنم برم کرمانشاه..نمیتونمم کل روز باهاش بازی کنم اصلا حوصلم نمی‌کشه از طرفی کلی کار داره خونه آدم غذاس لباسه فلان..خودش و باباش اصلا رعایت نمیکنن یچیزی میخورن کامل و فرش رو کثیف میکنن نمیشه که جمع نکنم میشه؟؟؟
خیلی خستم...بیشترم خستگی تو جونم میمونه چون رابطش لا من و باباش بهم خورده صمیمی نیستیم خونه‌مون رو دوست نداره انگار نمیدونم چیکار کنم..
خونه بازی میبرم کنم. دریا پارک تقریبا هر روز بیرونه..با دوستاش میبرم بیرون نمیدونم سعی میکنم مادر خوبی باشم ولی بک درصد هم حس موفقیت ندارم..داغونم بخدا حالم اصلا خوب نیست..غذا آماده میکنم میزارم جلوش..دستاشو میزاره رو هم نمیخوره

۸ پاسخ

حالا من باید پسرم بزور ببرم بیرون از خونه فک می‌کنم افسرده هس دور از جونش بچه من

چقدر منی تو 😭😭
همش میگم من مشکل دارم عصبی میشم میخام برم آزمایش تیرویید بدم

گلم بزرگترین مشکلتون اینه که زیادی از خونه بیرونه برا همون خونه رو دوس ندارهدبیرون اصلا جیزیدتکراری براش نیس همه جیز براش پر از هیجانه بهتره یهدمدت کمار بربن بیرون صبح زود بیدار بشین تلویزیون رو باز کنین کارتون و آهنگهایی براش دانلود کنین تا بیدار بشه و سرگرم بشه خواس گریه کنه سرگرمش کنین بیرون رفتنهای زیاری و بیشتر وقتتون رو بیرون سپری کردن باعث شده از خونه خوشش نیاد صبح که زود بیدار بشه و بازی کنه خسته میشه ظهر می‌خوابه براش یه دوچرخه کوچیک بگیرین تو خونه باهاش بازی کنه شب هم برا تنظیم خوابش قطره ملاتونین بگیرین تا خوابش تنظیم بشه کم صبر و حوصله میخواد تا راه بیاد باهاتون چن روز بیرون نبردن دیگه عادت میکنه به محیط خونه

مدام باید از خونه بیرون باشیم اصلا خونه مون رو دوست نداره چون تنهاس و مهمون نمیاد خونه مون و هم بازی تو خونمون نداره بیشتر خسته میشه

بچه منم دوست نداره خونه مون باشه

عزیزم همه بچه ها اینجورین دوس دارن برن بیرون تو خونه بچه های همسن خودشون ندارن هرچقدرم ما باهاشون بازی کنیم باز اون ارتباطی که میتونن با بچه ها برقرار کنن با ما نمیشه منم دخترم هرروز میگه بریم سرسره
بر اساس چیزای که نوشتی اتفاقا مادر خیلی خوبی هستی و خیلی هم تلاش کردی براش پس در مورد خودت اینجوری فکر نکن این سن یه سنیه که بچه ها بلد نیستن زیاد با خودشون بازی کنن و حوصلشون سر میره منم براش شن اوردم شن بازی کنه یا میبرم حموم اب بازی کن چادرشو تو اتاقش گذاشتم پر اسباب بازیش کردم براش قصه میگم شعر میگم
هرچیزی که فکر کنی اسباب بازی داره ولی بازم تو خونه حوصلش سر میره سعی میکنم بیشتر ببرمش بیرون کلا با بچه ها بودنو دوس داره و خیلی اجتماعیه
خلاصه هرانچه در توانمونه داریم انجام میدم براشون
نسل ما بچه بودیم همش تو کوچه بودیم کلی بچه بودیم با هم بازی میکردیم شبم خسته و کوفته نمیرسیدم خونه خواب بودیم مادرایی نسل ما چالشی نداشتن و اصلا سطح توقعات نسل مام پایین بود الان انقد همه چیز در اختیار بچه هاستو ما در واقعه مدام در خدمتگزاریشون حاضریم زده شدن اشتباح شدن از زیادی همه چی و هم اینکه دیگه کوچولو بچه هاو سرگرمی نسل مارو ندارن خونه های حیاط بزرگ شده اپارتمانای کوچیک اینم یه دلیل برای حوصله سر رفتنشونه ما با اینکه خونمون ویلایی ولی باز دخترم‌ دوس داره جای باشه که شلوغه و بچه هستش

عزیزم بچه ها همینن
من و مامانم و خواهرم توی یک ساختمون هستیم
دخترم دوست داره خونه خاله اش یا مامانجونش باشه ولی خونه خودمون نباشه
در صورتی که اونجا هم کار خاصی نمیکنه ها و خونه خودمون کلا بیشتر بازی میکنه ولی خب دوست نداره خونه باشه
اکثر بچه ها دوست دارن هرجایی باشن به غیر خونه خودشون

نصفش بالا جا نشد
فقط اونقدری که عاشقشم رابطم باهاش خوب پیش نمیره..کاش میدونستم چیکار باید بکنم

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
مامانا سلام. دلم برای گهواره تنگ شده بود گفتم یه عرض سلامی کنم. چطورید؟ خوبید همگی؟ چه خبرا؟؟
از فردا باید برگردیم به تنظیمات کارخونه. من که اصلا آمادگیشو ندارم دوباره هرروز درگیر بهانه گیری های بچه باشم. پسرم دائم دست آدم رو میگیره و بلند می‌کنه و یه چیزی میخواد. جدیدا هم اگه چیزی بهش ندیدم پاشو می‌زنه زمین یا گریه میکنه یا ما رو میزنه. این رفتارش خیلی زیاد شده. جایی هم که میریم با دختر خواهرشوهرم نمی‌سازه و هی میره سراغش یه انگولکی میکنه و اونم صداش درمیاد.
خلاصه اصلا حوصله این کاراشو ندارم و دیگه نمیدونم چطور میشه این موضوع رو حل کرد. شما هیچوقت با مشاور یا روانشناس مشورت کردین؟ من قبلا که صحبت کردم میگفت وقتی بچه به حرف بیاد این رفتاراش کم میشه و می‌گفت باید باهاش بازی کنی و زیاد باهاش حرف بزنی.
توی این ایام ماه رمضون و تعطیلات خیلیی کم باهاش بازی کردم شاید به خاطر اون باشه. نمیدونم!
چقدر وقتی کوچیک بودن راحت‌تر بود. حداقل دوسه بار تو روز می‌خوابیدن یه نفسی می‌کشیدیم.
خلاصه بهتون بگم که نمیدونم چطوری باید سختی بچه داری رو کم کرد. واقعا هر روزش پر از چالش های فراوونه.