۹ پاسخ

عزیزم شما بچتون از پوشک گرفتین؟ میشه کمکم کنین؟

الان ایرمان وارد بحران دوسالگی شده و منی که فک میکردم شاید سه سالگی اوضاع یکم اروم تر میشه😢

واقعا ۳ سالگی خیلی چالش داره .
دیشب از بس خوابش میومد سر سفره اینقدر گریه کرد و‌ سفره رو به خاک و خون‌کشید . از بس گفت اینو‌میخوام نمیخوامم کمه زیاده سرده داغه بزرگه کوچیکه . بخدا نفهمیدیم چی خوردیم
اخرم شام نخورده کنار سفره خوابش برد

خب خودتون چجوری رفتار میکنین باهاش زیادی غر میزنین و داد میزنین سرش یا زیادی باهاش راه میاین؟چجوری هستین؟من قاطی کنم داد میزنم باز خیلی پشیمون میشم ولی خب حس میکنم کم صبر شدم باخودم میگم همینجوریشم انرژی ندارم و کارام نصفه میمونه باز بخاد خرابکاری بکنه ده تا کار دیگه بهم اضافه میشه

تازه کجاشو دیدی مامانخانوم

من با سه سالگی بچم خودم دچار لحران یه سالگی سدم و سر هرچیز کوچیکی بهم میریزم

یعنی میخوای بگی از چالش های یک سال و سه ماهگی بیشتره🤕😮‍💨

دقیقا الان چندروزه از غذا هم افتاده به کل الان تازه داره ناهار میخوره

وای اره دقیقا😕😕

سوال های مرتبط

مامان امیررضا مامان امیررضا ۳ سالگی
امروز دلم گرفت… نه از بچه‌ها، نه از زندگی، که از مادری که باید پناه می‌بود، اما تندی کرد…
توی فروشگاه لوازم‌التحریر، پسر کوچولوی من، با ذوقِ کودکانه‌اش، چشمش به یه پاک کن توپ افتاد. با ذوق گفت: «مامان اینو ببین!میشه بخریمش»
همین‌قدر ساده…کلا اصلا بچه ای نیست که اصرار کنه واسه خرید چیزی و خیلی کم پیش میاد چیزی بخواد
اما یه خانم، با لحنی تند و بی‌مقدمه، رو بهش کرد و گفت: «بچه‌ها همه‌چی که نباید بخوان! بذار مامانت نفس بکشه!»
و بعد هم به دختر خودش توپید که «از این یاد نگیر، نمی‌خرم!»

خشکم زد…
نه فقط از اون لحن، از اینکه یه مادر، درد خودشو سر بچه‌ی من خالی کرد…
پسرم ساکت شد، نگام کرد، نگاهش پر از سوال بود…
چجوری براش توضیح بدم که بعضی زخم‌ها از خستگی‌ان، ولی روی دل بچه‌ها جا می‌مونه؟

من مادر اون بچه نیستم، اما پناه پسر خودمم.
و دلم می‌خواد هیچ مادری، حتی توی سخت‌ترین روزها، پناهِ بچه‌ی دیگه رو خراب نکنه…


مادری یعنی پناه، یعنی آغوش، یعنی صبوری...
می‌دونم سخته، می‌دونم خستگی و فشار زندگی می‌تونه طاقت آدمو تموم کنه.
ولی گاهی یه جمله، یه نگاه، می‌تونه گوشه‌ی روح یه بچه رو برای همیشه تار کنه.
من اصلا آدمی نیستم که تحمل بی احترامی به پسرم رو داشته باشم اما لال شده بودم،خداروشکر شوهرم اومد و از خجالتش درومد البته جلوی دخترش نه اما چقد بد اجازه میدیم تو همه چی دخالت کنیم.
مامان گیلاس 🍒🍒🍒 مامان گیلاس 🍒🍒🍒 ۲ سالگی