زایمان طبیعی پارت ۴
فاصله دردام رفته رفته داشت کمتر میشد و من فقط دم و بازدم عمیق داشتم تااینکه شد ساعت ۱۰ اینا و من دردام کاملا بیشتر شده بود ولی بازم قابل تحمل بود برام یکم ک گذشت دیگه دردام خیلی بیشتر شد یهو دیدم از سرتا پا خیس عرق شدم تمام طول این مدت هم آب کیسه اب ازم خارج میشد دیگه موقع دردام چشامو میبستمو و فوت میکردم
یهو احساس کردم مدفوع دارم
ب دکتر گفتم اونم گف اشکال نداره برو دسشویی . گفتم دردام خیلی بیشتر شده اول معاینه کن ببین چقد پیشرفت کردم بعد. تو دلم دعا میکردم که آخراش باشه چون دردام خیلی زیاد شده بود . اومد تامعاینه کرد با چشای بهت زده گف ماشالله ۸ سانتی باورم نمیشه اینقد پیشرفت تو این مدت کم . زود بردنم تو اتاق زایمان . هیچکدوم باورشون نمیشد که من ۸ سانت شدم بدون اینکه صدام در بیاد زود زنگ زدن ب دکترم که زود بیاد و اتاقو حاضر کردن
من دیگه دردام به صورت فشار شده بود یهو یه حس فشار شدید بهم وارد شد انکار که شدییید مدفوع دارم ناخود آگاه شروع کردم به زور زدن
همون لحظه دکترم رسید و گفت فول شدی همینکه نگا کرد گفت ماشالله دارم موهاشو میبینم زور بده
ما اصلا فشار نمیدیم شکمتو خودت میتونی. منم دو سه بار زور زدم که دکتر گفت آخرشه دیگه یه زور محکم بدی تمومه
تو دلم بسم الله گفتم و با تمام قدرت باقیموندم زور زدم که دختر نازم به دنیا اومد.همه کادر و پرستارا تعجب کرده بودن که چطور من حتی یه جیغ هم نزدم
نکته زایمان طبیعی هم همینه که اولا آستانه تحمل بالایی داشته باشی دوم خودتو کنترل کنی و جای جیغ زدن دم و بازم درست داشته باشی
انشالله همه به سلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن

۱۰ پاسخ

هرگز حاضر نیستم طبیعی زایمان کنم

افرین احسنت به شما
انشالله منم بتونم طبیعی زایمان کنم توکل به خدا

ماشاالله😍

توروخدا برا منم دعا کن بتونم

عزیزم به دلخوش ان شاءالله 😍😍شما کلاس های بارداری هم شرکت کرده بودین؟؟

بسلامتي عزيزم😍قدمش مبارك
منم سر دخترم دقيقاااااا مثل شما شدم
با ي سانت درد معمولي شروع شد و چند ساعت بعد كيسع ابم پاره شد و بقول شما يه جيغم نزدم و بعد يهو بچم بدنيا اومد

ولي نميدونم چرا الان واسه پسرم استرس دارم

منم زایمان طبیعی کردم ولی خیییلی زایمان سختی داشتم

من به گوه خوردن افتادم دیگه اولا بچه نمیارم دوما انتخابم بشدت سزارین طبیعی ابدا من مردم ولی هنوز تو دنیام

پشماممم 😍😂
بسلامتي عزيزم
خداروشكر ك زايمان راحتي داشتي
من ك نميتونم خودمو قانع كنم طبيعي
لگن خوبي داشتي موقع معاينه عزيزم ؟
و اينكه وزن بچت چندكيلو بود ؟

خوش به حالت
انشالله که منم بتونم ❤️

سوال های مرتبط

مامان رادمهر💙 مامان رادمهر💙 ۱ ماهگی
پارت۲تجربه زایمان طبیعیهمینجوری دردام بیشتر و بیشتر میشد مامام رسید بیمارستان و گفت درد که نداری راه برو درد که اومد سراغت اسکات بزن کمرتو صاف کن رو زانوهات خم نشو دیگه ساعت۳شده بود دردام خیلی بیشتر شد گفتم نمیتونم وایسم میخام دراز بکشم دراز کشیدم ماما گفت هر وقت دردت گرفت یه پاتو خم کن تو شکمت زیر رونتو بگیر و فشار بده این کارو کردم خیلی احساس فشار تو مقعدم کردم دیگه مغزم دستور نمیداد نفس عمیق بکشم بی اختیار زور میزدم معاینه کردن گفتن ۳/۵سانتی همینطور ادامه بده دیگه دردام زیاد شد گفتم نمیتونم تحمل کنم گاز بی حسی بیارین برام اوردن وقتی توش نفس میکشیدم احساس گیجی بهم میداد ولی دردمو در اون حد کم نمیکرد بدک نبود. چندبار درد شدید اومد سراغم ماماها پاهامو تو شکمم میکشیدن و میگفتن زور بزن منم جیغ و زور و داد و گریه همش باهم میزدم😂 ۸سانت شدم بردنم اتاق زایمان و باز هم گفتن پاهاتو تو شکمت جمع کن و جوری زور بزن که میخای مدفوع کنی منم زور که میزدم بیشتر رو مقعدم زور میزدم خیلی عالی بود روند زایمانو کوتاهتر کرد :
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۴ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۱ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان 🩷معجزه🩷 مامان 🩷معجزه🩷 ۱ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مامان آقا کوروش🫀 مامان آقا کوروش🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی🫡 پارت ۲
دیگه دردام وحشتناک شده بود نمیتونستم راه برم تند تند درد داشتم و طولانی دیگه مشت میزدم به دیوار تا رسیدم رو تخت چون تو فاز فعال بودم نبردنم تو اتاق جدا بردنم تو اتاق ریکاوری کنار بقیه دیگه منتظر بودم فول بشم دردام شدید شده بود بهم زور میومد منم جیغ میزدم پرستارا میگفتن جیغ نزن لباتو رو هم فشار بده زور بزن بذار بچه هی بیاد پایین و پایین تر منم سعی می‌کردم همینکارو بکنم ولی جیغم میزدم اصلا دست خودم نبود دیگه عرق کرده بودم اومدن بالا سرم گفتن فول شده بردنم اتاق زایمان اونجا که رفتم دکتر اومد بالا سرم یدونه زور زدم دکتر گفت خیلی خوبه بچه پایینه کاملا در حد یه سانت پرینه رو برش داد و با زور دوم بچم به دنیا اومد به محضی که بچه رو گذاشتن بغلم کلا دردام تموم شد چنان آرامشی گرفتم که انگار هیچوقت تو زندگیم نداشتم انقد آروم و سبک شدم که داشت خوابم می‌گرفت خیلی خیلی حال خوبی بود بعد بهم آمپول بی حسی زدن و بخیه زدن کلا ۵ تا بخیه خوردم و تمام دیگه بعد ۲ ساعت آوردنم تو بخش..زایمانم خیلی کوتاه بود یعنی از فاصله ای که دردام شروع شد تا زایمانم کلا یک ساعت و نیم طول کشید چون هم کیسه آبم پاره شده بود هم من یه هفته ای بود ورزشای آمادگی لگن رو انجام می‌دادم و رابطه داشتم و پله بالا پایین میشدم لگنم خداروشکر آماده شده بود و خیلی سریع فول شدم..درکل زایمانم خوب بود درسته دردش وحشتناک بود ولی به راحتی بعدش میارزه نمیدونم اگه برگردم عقب طبیعی رو انتخاب می‌کنم یا سزارین ولی بهرحال گذشت..فقط باید لگن آماده باشه و جیغ نزنی و تحمل کنی و زور بزنی همین..امیدوارم همگی به سلامتی زایمان کنین خوشگلا❤️
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
زایمان طبیعی پارت سه
رسیدم اونجا ولی بستری نمیکردن با دکترم حرف زدم و قرارشد برگردم خونه و یکی دوروز هم صبرکنم اگه دردم نگرفت سزارین شم
برگشتم خونه و یکم اسکات رفتم و دوش آب گرم گرفتم همینکه از حموم اومدم بیرون احساس‌ کردم یکم آب ازم خارج شد شک گردم ک کیسه اب بود یا ن . چون حجمش کم بود در حد نصف استکان. یه چند دقیقه گذشت و این بار در حد یه لیوان آب خارج شد ازم . رنگ شفاف مثل آب و بدون بو . زود حاضر شدم ولی هی آب ازم خارج میشد یه پد بزرگ استفاده کردم و راه افتادیم تمام طول راه هی آب ازم خارج میشد و شکمم هر ۵ دقیقه یه بار سفت میشد ولی خیلی قابل تحمل بود رسیدم بیمارستان معاینه شدم و گفتن هنوز ۲ سانتی
خیلی استرس گرقته بودم چون دهانه رحمم هنوز همونقدر باز شده بود
بستری شدم و شروع کردن سرم و امپول فشار زدن
حدودای ساعت ۷ عصر امپول فشار زدن
زمان می‌گذشت و من دردام یه کم بیشتر شده بود ولی باز قابل تحمل بود البته برای من
خانومای دیگه ای بودن گه تو ۲ سانت داشتن جیغ میزدن
ولی من فقط سعی میکردم موقع دردا نفس های عمیق بکشم و دم باز دم های منظم داشته باشم و همش آیت الکرسی میخوندم
درد ها به این صورت بود که زیرشکمم می‌گرفت و سفت میشد در حد ۱۰ ثانیه
مامان نیکی✨️🐣 مامان نیکی✨️🐣 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی/پارت اول

من ۳۸ هفته و ۱ روز کیسه آبم یهو پاره شد ساعت ۹ شب بستری شدم با دهانه رحم ۱ سانت و بدون درد
همه ماماها و ماماهمراهم میگفتن تو تا یک روز دیگه(۲۴ساعت) هم زایمان نمیکنی چون نه درد داری نه دهانه رحمت باز شده
همون اول هم دکتر شیفت معاینه کرد لگن‌مو خیلی راضی بود گفت لگنت عالیه برا طبیعی
خلاصه بستری شدم اولش درد نداشتم ماماها میگفتن باید آمپول فشار بزنی تا دردات شروع بشه ولی بعد نیم ساعت دردام شروع شد در کمال تعجب هر ده دقیقه!در حد یک دقیقه درد داشتم
در عرض نیم ساعت دردام شد هر چهار/پنج دقیقه مامایی که امپول فشار آورد بزنه گفتم هر ۴ دقیقه درد دارم کلا منصرف شد آمپولو برگردوند.اینجا حدودا ساعت ۱ و ۲ شب بود
دیگه دردام همون ۴ دقیقه بود ولی هم شدتش بیشتر شده بود هم تایم بیشتری طول می‌کشید.دوباره معاینه شدم رسیده بودم به ۵ ۶سانت(کرک و پر کل بچه‌های شیفت ریخته بود)خیلی شدت دردام زیاد بود که درخواست بی‌دردی کردم ساعت ۳ شب
بی‌دردی از دست گرفتم و سرعت پیشرفتم بیشتر شد و تحمل دردام راحت‌تر
اینجا دیگه کم کم احساس فشار هم میکردم هرچی جلو رفتم درد نداشتم احساس فشارم بیشتر می‌شد ساعت یه ربع به چهار دوباره معاینه شدم و گفتن فولی!!!حالا هر وقت احساس فشار کردی زور بزن اگه خوب زور بزنی ده دقیقه‌ای بچه به دنیا میاد
و راس ساعت ۴ نی‌نی رو گذاشتن روی شکمم!
کلللل پروسه زایمان من از ۱سانت تا ۱۰ سانت ۷ساعت طول کشید چیزی حدود ۱۷ ساعت کمتر از اونی که همه انتظارشو داشتن :)))

پ.ن:تاپینگ بعدی راز موفقیت رو میگم!😁
مامان 🩷پرنسس سویل🩷 مامان 🩷پرنسس سویل🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲
هی هر دوساعت میومدن دوز سرممو بیشتر میکردن و من دردام رفته رفته بیشتر میشد. خودم ماما همراه نداشتم ماماهای بلوک زایمان خیلی کمکم کردن بهم گفتن وقتی درد نداری قر کمر وقتی درد داری پاهاتو محکم بکوب زمین .
ساعت یه ربع به ۴ بود که کیسه ابم ترکید و ساعت ۴ دردام دیگه کم کم داشت بیشتر و بیشتر میشد ، ساعت ۶ دیگه دردام غیر قابل تحمل شد برام گاز انتونکس اوردن برای اونم ازم رضایت گرفتن.
از گاز انتونکس بگم اینجوریه که وقتی درد داری باید از دهن بکشی از بینی بدی بیرون ادمو گیج میکنه یه جوریه که انگار اوابی ولی صداهای اطرافتو میشنوی رو درد هم کم و بیش تاثیر داره.
ساعت ۸ دیگه به التماس افتاده بودم برام بی حسی بزنین دیگه نمیتونم گفتن نمیشه شرایط داره باید دکتر بیهوشی بیاد اونم اگه صلاح بدونه میزنه برات دهانه رحمت هم حداقل باید ۷ سانت باشه واسه من ۴ سانت بود ولی خیلی نازک شده بود و خوب پیش میرفت.
دیدن دیگه تحمل ندارم گفتن برو زیر دوش اب گرم اب بگیر رو شکم و کمرت ، ۱ ساعت زیر دوش وایسادم دردام قابل تحمل شده بود با اب گرم ، بعد اوردنم بیرون گفتن رو تخت به حالت سجده وایسا وقتی درد داشتم باید قر کمر میدادم وقتی درد نداشتم مامانم کمرمو ماساژ میداد.
تو حالت سجده من دردام داشت حالت زور میگرفت ولی بهم میگفتن اصلا زور نزن دهانه رحمت ملتهب میشه ، متاسفانه من نمیتونستم خودمو نگه دارم نا غافل زور میزدم و گاز رو یک سره چه درد داشتم چه نداشتم استفاده میکردم کامل گیجم کرده بود
یهو یه زور خیلی شدیدی اومد بهم داد زدم ماما اومد معاینم کرد گفت وای سر بچه اومده سریع بردنم اتاق زایمان
مامان کیارش مامان کیارش ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت۴
با عوض شدن شیفتا ماما جدید اومد و منو تحویل گرفت اول معاینه کرد گفت خوبه بزار دکتر بیاد نظر بده بعدم زد کیسه ابمو پاره کرد دکترم ‌که اومد منو معاینه کرد گفت روندش خوبه نیاز به امپول فشار نداره التماس میکردم یه چیزی بزنن که دردام کمتر بشه به ماما اسم یه امپول و گفت که بهم تزریق کردن تاثیر انچنانی نداشت ولی به خودم تلقین کردم که مسکن زدن دردات کمتر شده 😅دستگاه ان اس تی بهم وصل بود یه جایی ماما اومد گفت فقط توی انقباضاتت زور بزن ولی بیصدا منم که همکاری کردم و واقعا بیصدا پیش رفتم خود ماما تعجب کرده بود و کلی ازم تعریف کرد کلاسای قبل زایمان خیلی کمکم کرده بود میدونستم چجوری و کجا زور بزنم خلاصه که همش زور میزدم تا وقتی که ماما اومدو گفت وقتشه با ویلچر رفتیم توی اتاق زایمان روی صندلی زایمان جاگیر شدم و همچنان به زور زدنام ادامه دادم نمیدونم چرا و چه شکلی بخاطر دعاهای پشت در مامانم بود بخاطر التماسای خودم بود انگار هیچ دردی نداشتم فقط زور میزدم دردام تموم شده بودن چشمام بسته بودمو هرجا ماما میگفت اینکارو بکن همکاری میکردم که یهو صدای گریه شنیدم چشمامو باز کردم گفتم به دنیا اومد ماما گفت اره اینم گل پسرت🥰🥰😍😍
مامان رادمان مامان رادمان ۱ ماهگی
من ساعت ۱۰ صب ۵شنبه بستری شدم برای زایمان طبیعی باآمپول فشار
ساعت ۱۱ دارو زدن برام کم کم دردام شروع شد تا ساعت ۲ و۳ قابل تحمل بود وبا فاصله ی رب ده دقیقه ای🥲
بعدش دیگه کم کم شدت گرفت فاصلش شد ۵ دقیقه بعدم ۲ دقیقه که هی گفتن نفس عمیق بکش وورزش کن تا دهانه رحمت زودتر بازبشه( اینجا دیگه خیلی کم پیش میومد جیغ نزنم از درد 😩ولی خدایی ورزش ونفس عمیق شدت دردا نصف وقابل تحمل می‌کرد اینکه بتونی تو درد نفس بکشی هم خودش سخته 🙃)
ساعت ۶ کیسه آبم پوکید و دیگه دردا شد خیلی شدید جوری جیغ میزدم ماما هی میومدن سر میزدن میگفتن اینجا زایمان نکنی دردت خیلی زیاده انگار

ساعت ۷ شدم ۷سانت وبردنم اتاق زایمان گفتن طول می‌کشه تا زایمان کنی دیگه هی حس زور زدن داشتم که گفتن زور نزن دهانه رحمت ور میکنه نفس عمیق بکش اینم قسمت سخت ماجرا بود چون خیلی روم فشار بود دیگه تو دردام ماما معاینه کرد گفت بذار کمکت کنم ی زور بزن تا حس زور زدن داشتی منم همینکار کردم یهو گفت بچها زود اساس آماده کنید همون حینم من گفتم بچم داره میاد حسش میکنم سربع اتاق آماده کردن وگفتن زور بزن چندتا زور با جیغ زدم بچم داشت میومد که گفت قیچی بده یکم برش زد و با دوتا زور حسابی دیگم رادمان کوچولوم بدنیا اومد ساعت ۷و۴۵ دقیقه بود😍🥹انقد حس خوبی بود دیگه هیچی درد نداشتم بچمم گذاشته بودن روشکمم انقد بدنش گرم بود🥹هی پرستارا ذوقش میکردن چقدر نازه 😍
مامان حسین🩵 مامان حسین🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه ی زایمان طبیعی
#پارت_سوم

تا ساعت ۳ شدم ۶ سانت که دردام دیگه شروع شد😢
ساعت ۴ شدم ۷سانت درد بیشترشد
ساعت۵ شدم ۸سانت دردام شدت گرفت🥲و ازبس هی معاینم میکردن درد هم داشتم کلافه شده بودم و جیغ میزدم .
ساعت ۶ شدم ۹سانت اینجا دیگه خسته شدم هم از ورزش هم از درد وکلا بیحال بودم و هنش داشت خوابم میبرد🥱 درحالی که باید زور میزدم تا سربچه بیاد بیرون😵‍💫
ساعت ۷ دیگه ماما پاهامو بالاگرفت و نهایت زور و انرژیمو زدم و شدم ۱۰ سانت و فول و موهای بچه معلوم بود.👦🏻
سریع بردنم اتاق زایمان ، با زور اول سرش و با زور دوم بدنش یهو لیزخورد بیرون و به تمام معنا رااااااااحت شدم از درد
دیگه گذاشتنش رو سینم بدنمو با دستاش لمس میکرد انگشتمو و گرفت و شروع کرد به شیر خوردن🥺 بهترین حس دنیا بود ، ان شاءالله قسمت همه منتظرا

❗️نمیدونم چندتا بخیه خوردم ولی ماما بهم گفت نسبت به بقیه ی مامان اولیا که طبیعی هستن تو کمتر بخیه خوردی و همینطور خیلی مقاوم بودی و همکاری میکردی (دردارو با تنفس رد میکردم جای جیغ که خیلی تاثیر داشت ، یجاهایی که جیغ میزدم دردم قطع نمیشد و بدتربود)
مامان جوجو ساروین🐣💙 مامان جوجو ساروین🐣💙 ۱ ماهگی