خانما من پسرم پریشب تو خواب یهویی از گریه کرد و ریسه رفت و تا یک ساعتتتت کامل گریه کرد بردیم بیمارستان بستری کردن نوار مغز گرفتن گفتن یکم تشنج کرده اصلا هنگگگ بودم خیلی 😞😭بچم صحیح سالم آخه تشنج کجا بود آخه ینی واقعا دنیا رو سرم خراب شد ، اینم بگم روز قبل اینکه بخوابه خونه مامانم بودیم مهمونی بود خیلییی خیلییییی بانمک بازی درآورد و خیلی زیاد تحرک داشت و نخوابید نمی‌دونم بچم چشم خورد چی شد آخه
بعد ک بردیم نوار گرفتن از مغز گفتن ببرید ام ار ای باز مردم و زنده شدممممم 😭خدا خودش می‌دونه چقدر داغون شدم این دو روز
بعدم جواب ام ار ای اومد ک چیز خاصی نبود و مرخص کردن مارو
و یه شربت دادن اسمش لوبل ک همیشه باید بدم بهش تا دکتر خودش کم کم قطعش کنه
اینو میخام بگم من اصلا به چشم زخم و اینا اعتقاد نداشتم ولی الان انگار اعتقاد پیدا کردم ، من زندگیم الهی شکر خوبه پسرمم خیلی بانمک بازی درآورد همون شب ،الان موندم اصن چیشد ک تشنج کرده😭😭😭😭😭😭😭😭تو رو خداااااا از من ب شما نصیحت شیرین کاری بچتون زندگیتون داراییتون خوشحالی هاتونو ب کسی اصلا نشون ندیدخیلییییی هااااااا چشم میزنن و نمیتونن ببینن 😓

۱۵ پاسخ

بهتره ببری متخصص دکترای بیمارستان من زیاد بهشون اعتماد ندارم

حتی دکتر بمن گفت زمانش یک دقیقه بود گفتم اولش تا اومد گریه کنه اره، چون پسر من نفسش بند اومد از گریه شدید، واسه این که خیال خودت راحت بشه ببرش

عزیزم میشه جوابمو بدی خیلی میترسم؟

سلام عزیزم خوبی پسرمن دقیق همین علائمو داشت دیشب واینکه پسر من از شش صبح تا ۱۲ شب تو کل روز فقط ۱ساعت خوابید چون خونه مامانم اینا بودیم یهو تو خواب اینجوری شد میدونم از بی خوابیه چون خیلی بازی کرد من موندم چیکار کنم از استرس میمرم

عزیزم این داروها ضدتشنج خیلی خیلی بده من جاتو بودم ی نوار مجددانجام میدادم بعد دارو میدادم بهش ...اره تمام دکترا میگن نه هیچ مشکلی ندارن وفلان اما یبار خودم خوردم ازشون تاساعتهاحالم بد بود چ برسه ب بچهانادون منم دخترم بدو تولد چون شل وبیحال بود نوار مغز نوشتن نوارش مشکل نداشت اما دکتر قرص ضدتشنج نوشت ومن ندادم وخیلی خوشحالم ک ندادم چون بعدا خودم یدونه ازون قرص خوردم سرم داشت میترکید

عزیزم انشالله زودی خوب بشه درکت میکنم چشم زخم خیللییی بده شوهرم یکی دوبار رفت پارک با دوستاش والیبال بازی کنن یبار خورد زمین زانوش پاره شد خون راه افتاده بود یبارم رو پاگرد پله پاش پیچ خورد کمرش خورد پله مهره ۴و۳ کمرش شکست یعنی مات و مبهوت موندم از اون موقع محدود شدیم هیجا نمیریم بچه هامم یکیش همش دعوا میکنه پرخاشگر میشه اروین همش گریه

مام از جمعه پیش ک از عروسی اومدیم بچم بیقراره دوسه روز تب شدید میکرد الان فقط نق و گریه میکنه پیشم بشین اسیرشدم بچم اب ظده از ده کیلو رسیده ب هفت کیلو بردم دکتر گفت خداروشکر چیزی نیست هرکیم تو عروسی میدید تعریفش میکرد بامزس خوشگله الان یکهفتس زندگیم گوه شده

عزیزم علاعم دیگش چی بود
دختر منم یبار اینطور شد تو خواب ولی ما دیگه بیمارستان نبردیم

خدایا بچهامونو در پناه خودت حفط کن🥺

ینی تب نداشت

چقققد بد 🥺🥺🥺 با این حرفت کاملااااا موافقم 👌🏻 بعضیا دست خودشون نیست چنان چشم میزنت ک طرفو میندازن 🙁
بازم همین که ب خیر گذشذشته حتما صدقه بزار زیر سرش شب بعد بده ب ی نیازمند

برچشم بد لعنت

آخه بچه بیشتر تو مهمونی اینا چشم میخوره ماهم ک نمیتونیم هیچ جا نریم بخاطر بچه بچه های منم هروقت مهمونی میرم جایی مریض میشن

عریزم حالتو درک میکنم❤ ب مرور کم میشه و قطع میشه این دارو
پسر من از 15 روزگی لوبل میخوره و هرماه هم چکاپ و نوار مغز رو انجام میدیم براش
مشکل خیلی خاصی نیست اتفاق بدی نمی افته فقط یسری نکات هست که انشاالله دکترش بهت میگه رعایت کنی
ـ
چند سیسی باید بخوره؟

موافقم

سوال های مرتبط

مامان شاهان و تودلی🧿 مامان شاهان و تودلی🧿 ۱۳ ماهگی
مامان آتوسا🌻 مامان آتوسا🌻 ۱۳ ماهگی
پارت ۴
بوسید... بعدش پرستارا زیاد اجازه ندادن ملاقات کنیم فرستادن بیرون همشونو بعد گف فقد ینفر میتونه بمونه همراه مامانم چون درد داشت نتونست بمونه.. رفتن همه خونه خواهر شوهرم موند داشت بهم ابمیوه میداد ک پرستارا اومدن سوال بپرسن و رسیدگی کنن گفتن زیاد خونریزی داری.. نگاه کردن یجا باز مونده بود😣باز دوباره بساط اوردن بخیه زدن خیلی درد داشتم همش دسته خواهر شوهرم و فشار میدادم میگفتم نکنین تورخدا گفتن میزنیم و تمام... خلاصه شبو ب زور صبح کردیم مامانم اومد پیشم منتظر موندیم عصر شد شوشو اومد اوردمون خونه.... نگم از اون شب ک خیلی خسته بود اون چهار شب اول ک درد داشتم شدید... هم خوشحال بودم هم ناراحت ک چی میشه.. نمیدونم شمام مث من بودید یا نه من چون خیلی درد داشتم اصلا انگار نزاییده بودم افسرده بودم الان ک فک میکنم میگم چرا اون شب بیدار نموندم ک فقد بالا سره بچه باشم چرا فقد بفکر خواب بودم.. بیدار میشدم شیر بدم اما کدوم شیر؟!... 🥲💔دخترم۲۹٠٠دنیا اومد اما چون من شیر نداشتم دخترم زردی داشت کم کرد شد۲۴٠٠💔اول زردی نداشت بعد متوجه شدیم.. بردیم دکتر گف کم ابه بدنش شیرخشکـ تجویز کرد هشت روزگی...خلاصه من همون هشت روزگی فهمیدم بخیه هام باز شده🥲💔روز دهم باز رفتم بخیه زدن کلی درد داشتم... کلی گریه کردم افسرده شده بودم.. بخیه ک زدن اومدیم ک این ده روز اول ک خونه خودم بودم همه چیو جمع کردن مامانو خواهرم رفتیم خونه مامانم... اونجا استراحت مطلق بودم ک بعد چند روز باز فهمیدم بخیه هام باز شدن🥲💔داداشم زود رسوند بیمارستان گفتن اگه بزنیم فایده نداره بازم باز میشن... دارو دادن با دارو خوب شد بعد دوماه...
مامان رایان 👶🏻 مامان رایان 👶🏻 ۱۶ ماهگی
سلام مامانا اومدم یه سری اطلاعات راجب این ویروس جدید ک خیلی تو بچها زیاد شده بدم من بچم هفته پیش با علائم تب بالا شروع شد اول همه میگفتن از دندونشه بعد دیدم بی حال شد بردمش درمانگاه شبانه روزی گفت عفونت کرده گوشش دارو داد یک روز نصفی دارو دادم یکم تب اومد پایین باز دوباره رفت بالا این دفعه علایم بیشتر اول استفراغ بعد اسهال شدید ک فقط آب از بچم دفع میشد بلافاصله شیر میخورد بالا میورد بردم دوباره دکتر سرم زدن فرداش بدتر شد تنها کاری ک کردم اول شیر خشک قطع کردم چون لاکتوز داره فقط لعاب برج با موز میدادم دا بردم دکتر متخصص ک اورژانسی بستری شدم فهمیدن عفونت داره داخل خونش ک دکترش شیر Lf براش نوشت گفت فعلا اینو بده تا بالا نیاره و غذاش شد سوپ ک فقط ( سیبزمینی مرغ و هویج و برنج نمک ) موز و سیب پوره شده ماست پروبیوتیک خلاصه بعد ۳ روز مرخص شد میخوام بگم بچه اسهال شدید داشت مثل من نزارین خیلی دیر بشه ک بچه آب بدنش کم بشه رگاش پیدا نشه رایان من خیلی اذیت شد دکترش میگفت بعضی بچها تشنج کردن از کم آبی و اسهال و بیشتر بچهای ک آورده بودن با همین علائم بودن این عکس هم دیگه موقع مرخص کردن رایان از بیمارستان گرفتم . ( انشالله هیچ بچه ای راهی بیمارستان نشه خیلی سخته )
مامان دیان👼 مامان دیان👼 ۱۵ ماهگی
سلام از روزایی که توان ادامه دادن ندارم اما مجبورم سر پا بمونم 💔
شنبه شب دیان رو بردم حموم (یه مدت تو حموم خیلی میترسه و گریه میکنه)شنبه هم زیاد گریه کرد بخاطر همین فوری شستمش و دادمش مادر شوهرم (خونه مادرشوهر بودم)یکم نگذشته بود دیدم مادرشوهرم داد میزنه دیان دیان نمیدونم چطور دراومدم بیرون دیدم بچم کبود و بی حال (مثل غش کردن)اینکه چطور رفتیم بیمارستان و چی شد طولانی و حوصله توضیح ندارم ولی من مردم 😓البته خداروشکر تومسیر اوکی شد ولی همچنان بیحال بود رسیدیم و دیان بستری شد واای که الانم میگم دلم میخواد بمیرم بچم خیلی اذیت شد خدا انقدر خون و آزمایش گرفتن ازش چون از حال هم رفته بود فرستادنش سی تی آنژیو تا خیلی دقیق تر قلبش رو بررسی کنن اینجا خیلی اذیت شد دیان بیهوشی زدن اما رگش خراب بود کل بدنشو سوراخ کردن انقدر گریه کرد هنوزم که هنوزه صداش گرفته انقدر بد ازش رگ گرفتن از همه جای بچم خون اومد راهرو بیمارستان پربود از خون بچم😭ادامه اش👇👇
مامان آتوسا🌻 مامان آتوسا🌻 ۱۳ ماهگی
پارت ۳
نشتی داد... من یهو جیغ زدم ازم یکم لکه هم اومد ترسیدم ساعت دو بود ک مامانم اینا خونه خواهر شوهر کوچیکه ک تو حیاط ماس ناهار خوردن ساعت دو بود ک شوهرم ساک من و کوچولو رو برداشت و مامانم خواهر شوهر وسطی نشستن پشت ماشین منم وسطشون ک از هر دو طرف جرشون میدادم از درد رسیدیم بیمارستان نزدیکای ساعت سه بود معاینه کردن گفتن بله پنج سانت شدی گفتن دکتر پاینده همون دکتر خودم نیس مددی هس اگه میخای دکتر خصوصی داشته باشی پول رو واریز کنین بیاد بالا سرتون.. شوهرم زود رف بیرون واریز کرد مددی اومد منو برد اتاق زایمان دارو..سرم وصل کردن گف چ عالی داری پیش میری شدی ۷سانت دیگه بعد دوساعت.. تلاش دخترم ساعت پنج دنیا اومد🥹🥹گریه نکرد من خیلی ترسیدم اصن صداش در نیومد گفتم چرا خانوم دکتر صداش نمیاد ک یکم بعد گریه کرد نافشو برید گذاشت تو بغلم داغه داغ بود🥹🥹ای مادر بفداش گفتن بده بزاریم لای حوله گفتم بزارین بمونه بغلم دکتر گف باید بخیه هاتو بزنم... بخیه رو زد رف اومدن منو تمیز کردن... گفتن شیرینی بیارین اجازه بدیم بیاین داخل ک بابام جعبه شیرینی رو داده بود گذاشتن مامانم و خواهر شوهرم بیاد داخل لباس نینی رو عمه اش تنش کرد من زدم زیره گریه از خوشحالی با دستم اتوسا رو با مامانم نشون دادم... بعدش شوهرم و خواهر زاده اش اومد ک شوهرم اومد سراغم گل رو داد بهم و از لبام بوسید🥹😂