پارت 2
#زایمان طبیعی
رسیدیم خونه و منم ک رفتم دوش گرفتم و با مادرم رفتم پیاده روی نیم ساعت گذشت تا نمیتونم پیاده روی کنم گفتم برگردیم خونه
برگشتم ساعت 11بود شوهرم رفت برام کباب گرفت و کمپوت ک بخورم تا خوردم بالا اوردم حالم کم کم داشت خراب میشد
سرگیجه داشتم ساعت 1 شد دردام شدیدتر شدن ولی مثل قبل رو پنج دقیقه بودن رفتم بیمارستان ماینه شدم 4سانت بود گفتن برو تو حیاط پیاده روی کن یک ساعت بعد بیا تا از جام بلند شدم سرم گیج رفت چشام کور شدن هیچ جای رو نمیدیدم🥲
منو بردن بیرون سری بهم اب میوه دادن دوباره بالا اوردم هیچ جای رو نمیدیدم😭😭
گفتم منو ببرید خونه نمیخام اینجا بمونم کور شدم هرکار مادرم و مادرشوهرم کردن ک بمونم گفتم نمیخام منو ببرید
منو بردن خونه تب شدید کل بدنمو گرفت مثل اتش میسوختم🥲دوتا پتو روم انداختن تا میخاستن منو دست بزنن انگار از فریزر یخ بیرون کردن ب بدنم زدن🥲
دردام کلا غیب شدن ساعت الان دو بود من هیچ دردی نداشتم و تب بسیار شدیدی داشتم🥲
نیم ساعت داخل پتو بودم بعد منو بزور با همون پتو سوار ماشین کردن
چشام هیچ جای رو نمیدید رسیدیم دوباره بیمارستان دوباره ماینه شدم پنج سانت بود بدون درد 🥲

۸ پاسخ

چه عجیب غریب

ادامشو بزار

حالا نمیشد نری خونه😐😐
چه نتررررس نگفتی یهو بچه میااااد

بعضیا دهانه رحمشون بدون درد باز میشه کلا بدن از بدن فرق میکنه شما با تب و استفراغ باز میشد

خببببب

حالا چه اصراری داشتی بری خونه؟ بیمارستان که بهتر بود

🥲خبب

چقدر عجیب درد داشتی

سوال های مرتبط

مامان آیماه♥کوچولو مامان آیماه♥کوچولو ۱ ماهگی
پارت 1
#زایمان طبیعی
39هفته و 3روز درد شدید کمر داشتم قبلنا هم داشتم ولی این روز شدید بود با مادرم و همسرم راهی بیمارستان شدم ماینه شدم یک سانت بود ساعت 7شب بود گفت برو پیاده روی کن تا شاعت ده بعد بیا منم رفتم خونه بعد از اونجا رفتم پیاده روی تا ساعت 1 دردم کلا گم شد درد نداشتم
دیگه گفتم چرا الکی برم بیمارستان😐😂رفتم گرفتم خابیدم🤣🤣تا که ساعت پنج صبح شد تو خاب بودم دیدم یهو دردم گرفت اونم رو پنج دقیقه بگیر ول کن بگیر ول کن احساس ادرار داشتم میرفتم دسشویی ادرار نمیومد😐😐😐😐تا که مادرم از رفت امد من ب دسشویی بیدار شد اومد گفت چطوری گفتم هر پنج دقیقه دردم میگیره ول میکنه گفت سری بریم بیمارستان تا بیمارستان 2ساعت راه بود😐😂
سر راه یک بیمارستان دیگه بود رفتیم گفت درد زایمان نیست😐😐
منو میگی کلی فوشش دادم ک گفت درد نیست راهی زاهدان شدیم اون بیمارستان ک میخاستم برم همونجا بود ساعت 7نیم رسیدیم زاهدان گفتم منو ببرین خونه خودم ک زاهدان بود گفتم میخام پیاده روی کنم با همون حال و درد پنج دقیقه ای🤣😂🤣😂
مامان بنیامین ❤️‍🔥 مامان بنیامین ❤️‍🔥 ۱ ماهگی
۸/۲/۱۴۰۴ ۴۰ هفته و یک روز بودم رفتم سونوگرافی و نوار قلب جنین گفتن ضربان قلبش پایین اومده باید بری بیمارستان اومدم بیمارستان کم‌کم دردام داشت شروع میشد معاینه کردن ساعت سه یک سانت باز بودم رفتم برای بستری ساعت پنج و رب بستری شدم دوسانت بودم اصلا هیچ دردی نداشتم تا ساعت هشت و نیم سه سانت شدم بهم آمپول فشار زدن از ساعت هشت و نیم تا ساعت یازده رسیدم به پنج سانت دردش جوری بود که کمرم خیلی درد می‌گرفت اصلا نمیتونستم خوابیده باشم ولی مجبور بودم کمرم و می‌گرفتم بالا می‌گفت باید زور بزنی تا شیش سانت بشی بعد اپیدورال میکنیم دیگه واقعا دردش بالا رفته بود و خیلی درد داشتم زیر شکمم و پایین کمرم سمت لگن و ران پاهام فوق‌العاده درد شدیدی داشتم کل بدنم سرد شده بود فقط جیغ میزدم تا اومدن معاینه کردن سریع اپیدورال آوردن زدن برام تا زدن احساس کردم کل بدنم و گرما گرفته از سمت کمرم رفت به سمت شکم و پاهام دیگه دردی احساس نمی‌کردم درد داشتم ولی مثل درد پریود خیلی خیلی کمتر تا نه سانت نه سانت که شدم دوباره دردام رفت به سمت شدید شدن وقتی دردام زیاد شد فول شدم دردم مثل همون پنج سانتم بود اما سی ثانیه بود می‌رفت دو دقیقه بعد میومد یه خانم پرستار اومده بود همراه با ی ماما فشار میدادن شکمم رو که بچه بیاد بیرون وقتی اومد بیرون بچه خیلی راحت شدم اما جفتش مونده بود چندبار فشار دادن بخاطر جفت بعدشم بخیه زدن که من بیحس بودم چیزی احساس نکردم
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۱ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان مهیار💙 مامان مهیار💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان 😍دیا🩷 مامان 😍دیا🩷 روزهای ابتدایی تولد
سلام خانوما میخوام تجربه زایمانم رو براتون بگم
من تا اخرین روز هیچ دردی نداشتم با اینکه روزی ۱ساعت پیاده روی میکردم
روز اخر رفتم حموم دوش گرفتم فقط یکم کمردرد داشتم تا بعدازظهرش هیچ درد دیگه ای نداشتم
چون روزاخرم بود که هفته چهلم تموم بشه بعدازظهرش رفتم بیمارستان برای معاینه و ان اس تی
گفتن دهانه رحمم اصلا برای زایمان طبیعی خوب نیست و خوب بازنشده و سربچه رو هواست😐 دوبار معاینه شدم اخرم گفتن تو باید سزارین بشی بارضایت خودم از بیمارستان اومدم بیرون بعداز معاینه یکم لکه بینی و درد داشتم رفتم یه بیمارستان دیگه اونجا با یه خانومی اشنا شدم شماره یه خانوم دکتری رو بهم داد که منو قشنگ راهنمایی کرد
گفت سزارین لازم نیست شب برو سه چهارساعت پیاده روی کن رابطه بدون جلوگیری داشته باش دوش آبگرم بگیر روغن کرچک بخور اسکات بزن
تاصبح دردات شروع شدن بیا بیمارستان
کلا دوساعت پیاده روی کردم رابطه داشتم دردام بیشتر شد انقباضام شدیدتر شد طوریکه هر یک دیقه انقباض داشتم از درد نمیتونستم بخوابم
ساعت ۳صبح بود دردام شدیدترشد متوجه شدم خونریزی دارم
یک ساعت بعدش خودمو رسوندم بیمارستان با خونریزی شدید
معاینه شدم ۶_۷سانت دهانه رحمم بازشده بود بردنم اتاق زایمان تقریبا یک ساعتی روی تخت درد کشیدم دکتر گفت همزمان با دردات زور بزن
دهانه رحمم که ۱۰سانت شد با یکم فشار بچه ام خیلی راحت بدنیا اومد
فقط اینو بهتون بگم اگه درد ندارین یا هنوز شدید نشده بیمارستان نرید
درداتون رو تو خونه تحمل کنید بهتره
مامان گل یاسمـ🌸💖 مامان گل یاسمـ🌸💖 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (اولین بچه)👼🏻💗
۴۰ هفته و ۱ روز م بود دقیقا ۱۵ اردیبهشت ساعت ۴ اینا بود رفتم برای ان اس تی چون ان اس تی قبلی ک انجام داده بودم یک سانت بودم ، رفتم و معاینه کردن گفتن ک ۲ سانت شدم برم خونه آخرشب برگردم ، من نیم ساعتی پیاده روی کرده برگشتم خونه شام خوردم دوش گرفتم بعدش رفتم همش پله های خونه رو بالا پایین کردم 😩😖 بعد دیگه ساعت ۱۲ رفتم بستری شدم بعد دوباره معاینه شدم ۳ سانت شده بودم بعد چند ساعت ک چهار سانت شدم ماما همراه اومد ، کلی باهم ورزش کردیم اینا اما من دردهام شروع نمیشد و دهانه رحمم باز بود ۵،۶ سانت تا نزدیک صبح فایده نداشت بعد کیسه آب مو ترکوندن ک دردها بعدش شروع شد اما یه چیز عجیب تا دستگاه ان اس تی رو میزاشتن قد شکمم بی‌قرار میشدم و حالم بده میشد 😬🙁😑انگار ب اون دستگاه حساسیت داشتم 😐
حتی پرستارا میگفتن تا حالا همچین چیزی ندیدم ک یکی با این دستگاه اذیت شه. واقعا تا اون دستگاه رو میزاشتن رو شکمم گریه ها شروع می‌شد و منو خیلی بی قرار میگرد 🙄🥲
خلاصه ساعت ۱۱ نیم زایمان کردم کلش ۵ دقیقه تو اتاق زایمان بود هرچی در توانم بود زورررررررر زدم ک سریع راحت شم فقط😭😂حتی دکترمم گفت زور زدن هات عالی بود 😂😂خیلی خوب همراهی کردی .
بخیه رو نمدونم چندتا خوردم ولی تا ۶ تا افتاده
و اینکه هزینه ماما همراه بدون مشاوره شد ۲ تومن قرار بود یک نیم بگیره چون بیشتر کنار من بود بیشتر گرفت