۱۳ پاسخ

نه بنظرم نخر وقتی یکی داره چون پر توقع میشه فردا از پسش بر نمیایی حرف دیگه حرف خودش میشه دیگه اهمیت ب حرف خانوادش نمیده

نه سر حرفت وایسا
یا باید همون موقع میخریدی یا کلا نگیر

حالا بعدا رفتین دوباره گفت دلت کشید بخر

نه عزیزم نگیر.عوضش براش توضیح بده که این موتور رو داری و وقت خرید که رسید میتونی چیزی که میخوای انتخاب کنی.صبر کردن و قدرت فکر و انتخابش رو تقویت میکنی.اینطوری یاد میگیره که هرچیزی رو هروقت که بخواد نمیتونه داشته باشه و باید براش صبر کنه

من بودم میگرفتم چون مشخص کامل ملکه ذهنش شده

بنظر من که نگیر
وقتی عین همون رو داره درسته رنگشو دوست ندارع ولی اینجوری عادت می‌کنه که هی چونه بزنه و شما تسلیمش بشید
اینجوری توقعشم بالا می‌ره بعدا نمی‌تونید توقعاتشو فراهم کنید

موتور کوچیک قرمز براش بخر بگو این نینی موتور بزرگته
تا تو دلش نمونه

اگه میخاستی بگیری خب همون اول میگرفتی بچه گریه نمیکرد.درول بنظرم تو این سن باید بیشتر سوپرایزشون کنی ،وقتی میزاریم خودشون انتخاب کنن فک میکنن هردفعه باید برن چیزی بخرن.من وقتایی که پسرم خونس و خودم میرم بیرون براش میخرم .یا اگه با خودم ببرم اخر مسیر براش میگیرم میگم بخاطر اینکه همکاری کردی

نه اصلا وقتی داره چرا بخری دختر منم ماشین داره ولی میریم مغازه دوستم سیسمونی فروشی داره مثل ماشین خودش هست گیر میده اینو بخر ولی نگرفتم براش وقتی خودش داره

نه نخر.

نه چکاری بری بگیری ...

نه نگیر دیگه.چند سالشه

نه نخر عزیزم

چندسالشه پسرت

سوال های مرتبط

مامان اوین مامان اوین ۲ سالگی
مامانا اینقد اعصابم بهم ریخته که حساب نداره من پسرم ۵ سالشه به هرزبونی بگی بهش نقاط خصوصی بدن وگفتم اما خیلی مظلوم و اصلا نمیتونه از،خودش دفاع کنه جثش هم ریزه اولین دفعه که متوجه شدم که پسر خواهر شوهرم ۵یا۶ یال ازش بزرگتره دستمالی کرده با اون دعوا کردم با زبون خوش هم به پسرم گفتم اجازه،نده دیگه تا حدودی کمتر شد اگرم جایی احساس می‌کردم بارم بهش گوش زد میکردم که خصوصیه تا امروز که رفتیم خونه یکی از آشنا اینا تو اتاق بازی میکردن داداشمم با پسرم بود اون ۷ سالشه حس کردم یکم غیرنرمال به پسرم گفتم بیا کنار خودم بشین که میخوایم بریم بعد اومدیم تو ماشین با زبون خوش ازش تنهایی پرسیدم گفت هیچی دختره گلوم پ فشار می‌داده نمیزاشته بیام بیرون خصوصی رو هم دست میزده بعد من بهش گفتم من باتو دوستم هرمشکلی داره بهم بگو چرا ازخودت دفاع نمیکنی گفت یعنی چی گفتم یعنی احازه،نده کسی،بزنه اگرم بزرگتر بود نتونستی از مامان و باباکمک بگیر اینقدر عصبانی شدم یکم خوراکی گرفتم رفتم در خونه طرف دختر گفتم بیا خوراکی خریدم بعد بهش گفتم من با پسرم دوستم نبینم دوباره از این غلطا کردی همه راه و امتحان کرده بودم گفتم شاید اینجوری پسرم اعتماد کنه اینقدر اعصابم بهم ریخته که حد و حساب نداره چیکار کنم یه پسر نباید اینجوری باشه آخه شوهرمم اخلاق ورفتار مثل پسرم کم رو خجالتی اصلا من یه چیزی،میگم شما یه جیزی میشنوید
مامان علی مامان علی ۲ سالگی
سلام مامانا اومدم درد و دل کنم امروز پسرم خیلی اذیتم کرد از صبح ک بیدار شد همش گریه کرد هیچ می‌گفت میخام بزنمت محکم چندتا خوابوندم تو صورتم و چشمم منم همش بغلش میکرد میگفتم چی میخوای مامان فقط می‌گفت میخام بزنمت و گیر داده بود الان باید بریم فروشگاه گفتم مامان دست و صورتمو بشورم صبحانه بخوریم میریم می‌گفت نه نمیرفت دسشویی نه یمذاتش من برم اهرم جیش کردن تو شلوارش پشت در دستشویی هم کلی گریه کرد بعد یک ساعت تمام با زور گوشی و تلویزیون ساکت شد بعدم ک بردمش بیرون کلی اذیتم کرد میخواستم خرید کنم همش می‌رفت و من دنبالش آخرم کیلی داد زدم سرش جلوی همه و زدمش زنعموش اومده بود فروشگاه رفته پیش اون میگه میخام پیش اون باشم و نمیومد با زور دیگه باهم اومدیم بعدم خونه دوباره کلی اذیت کرد شلوارش در آورده بود و لخت راه می‌رفت نمسذات بپوشونمش هی جیش میکرد دور خونه با کتم هم نپوشید منم کلی جیغ و داد کردم و گریه کردم نمیدونی. مایر کرد که اینقدر ازش بدم اومده بود ب خدا باورتون نمیشه وقتی زنعموش رو میبینم انکار اون مامانشه از این رو به اون رو میشه ب شوهرم میگم این دعا داره همش میعاد بره خونه اونا پیش اون باشه منو کلی زده و اذیتم کرده منم اعصاب ندارم دیگه زورم میاره جاریم خودش ی بچه داره جیکش در نمیاد ولی این ابرو برا من نداشت تو همسایه ها از بس جیغ و داد کردم و همش داره گریه میکنم از بچگی هم همین بود الآنم همینه ی دستشویی نمیتونم برم