شوهرم اومد خونه شروع کرد به داد و بیداد تا حالا صداش برام بالا نیاورده بود تو این ۳سال برگشت گفت شاهان هم یکی مثل امیر رضا گمشو برو خودم نگه میدار جفتشون.. بچمم جیغ میزد امیر رضا هم گریه میکرد منم گفتم کجا برم بچم شیر میخوره گفتم عادت داری پس بچه رو بی مادر بزرگ کنی گفت ساکت میشی یا دهنتو ببندم گفتم بچه داریم زشته باشه هفته ای دو بار سه بار امیر رضا هم مثل پسرم پیشم باشه برگشت گفت مگه تو باید بگی باشه یا نباشه اومد زد تو گوشم و دهنم
برگشت گفت انقد گدا گشنه ای که پدرت عرضه نداشت برای دخترش هزار تومان جهاز بخره فقط ترو داد ک نون خورش کم شه
هیچی نگفتم یکم گریه کردم بچمو شیر دادم
شوهرمم ساکت شد الانم غذا برای امیر رضا دادم اونم گفت نمی‌خورم شوهرم گفت بخور یعنی چی زحمت کشیده مامان
کاش منم خانوادم دوستم داشتن لااقل جا داشتم الان شوهرم بیرونم کنه ک پدرم راه نمی‌ده خونه
نمی‌دونم چیکار کنم یعنی تند رفتم شوهرم اینجوری کرد؟
الانم همش ترس دارم نکنه روش باهام باز شدن ازین به بعد کتکم بزنه؟
کاری هم نمیتونم بکنم ازش بچه یکساله دارم کجا برم

۲۱ پاسخ

اصلا چیزی بهش نگو که چرا بچه آوردی چرا نیاوردی چرا بردی خونه بابات هیچی نگو خودش دوست داشت میبرش دوست نداشت نبرش تو هم عین پسر خودت بهش احترام بزارم اون بچه ی طفل معصوم مگه چه گناهی کرده کی بخوایین بخاطرش اینجوری بحث کنین

تو فکر کن اونم بچه خودت گناه داره طفلی

انشااا.. مشکلتون به هرنحوی ک صلاحه حل بشه و اروم باشین

صد درصدمیزنه ...بعدم خانوادت انقدفقیربودن فقط تو رو ازخودشون بازکنن رفتی زن دوم شدی وخیلی چیزهای دیگه پس ولش کن اون بجه رو بشین خونت اونم مثل بچه خودت بدون

سعی کن با شرایط کنار بیای عزیزم اون بچه چ گناهی کرده از محبت مادری ک محروم شده نزار از پدرم محروم بشه (دوست داری پسر خودتم دور از باباش باشه؟)تو براش مادری کن کم کم روال زندگیت دستت میاد

یه چیزی بگم ، وقتی جایی نداری بری مجبوری بشینی ، حالا که مجبوری بمونی ، با شوهرت یه مدت مثل قبل نباش تا یکم ادب شه بابت رفتارش ، ولی بچشو مثل بچه خودت دوست داشته باش اگه کار اشتباهی کرد فکر کن بچه بزرگتره خودته ببین رفتارت با بچه خودت چجوره همون رفتارو باهاش داشته باش ، هرروز برید پارک بیرون ولی خیلی مراقبش باش یه تار مو کم شه هزار صاحب پیدا میکنه ، بهش محبت کن چه وقتی شوهرت نیست چه وقتی که شوهرت هست ، اونموقع اگه رفتار بچه درست نشد ، شوهرت میبینه تو تلاشتو کردی ولی اون بچه نمیخواد راه بیاد اونموقع خودش خسته میشه میبرتش ولی اگه بتونین کنار هم یه زندگی خوب و شاد بسازید بهشتث از الان برای خودت میخری ، مطمعن باش خدا خیلی هوای خودت و بچتو داره

از زندگیت میشه یه رمان نوشت
من موندم چی بگم
خدا بهت کمک کنه

عزیزم دیگه تقصیر خودته هم رفتی با مرد زنو بچه دار ازدواج کردی هرچند ک طرف گذاشته رفته پدرت خونش رات نمیده جهاز هم ک نداشتی شوهرت میکوبونه همش سرت اول فک کن ببین چیزی ک از شوهرت میخوایی قابل قبوله هیچی پشتوانه نداری خودتم توقعاتت بیجاعه صدرصد اون بچشو انتخاب میکنه میگه برو بسلامت

خیلی برات ناراحت شدم عزیزم
می‌دونم سخته ولی تا میتونی به پسرش محبت کن
ولی دیگه مثل قبل با شوهرت رفتار نکن
ی جوری رفتار کن انگار که نیست
آنقدر بهش کم محلی کن که به غلط کردن بیفته
لیاقت یکی مثل تو رو نداشت🥲
فقد صبور باش🙃

فقط ضعف نشون نده که وای من کسی ندارم وفلان اینجوری بیشتر اذیتت میکنه از حرفایی که زده مشخصه داره ازاین قضیه سواستفاده میکنه چون نقطه ضعف دادین دستش که شما کسی ندارین

بنظرم‌فعلا سکوت کنید ولی جلوی همسرتون باپسرش درست رفتارکنید یکم سیاست بخرج بدین

ببخشید من دوس‌ندارم قضاوت کنم اما با توجه به اینکه هنوز همسرش و طلاق نداده بوده وشمازنش شدین اولین اشتباه مرتکب شدین.کاش تحمل میکردین جدامیشد بعد احساس میکنم سنتون کمه و چشم وگوش بسته عاشق شدین که این کار عواقب هم داره مخصوصا میدونه شما حامی ندارید همش ازاین قضیه سواستفاده میکنه

جفتتون اشتباه کردید
یک اشتباه خیلی بزرگ
من مثل مامانای دیگه نیستم بگم بهت بی احرامی کرده پاشو برو جفتتون به هم بی احترامی کردید
برای اینکه ریکاوری بشید و حال همه تون بهتر بشه باهم برید مشاوره هم شما هم همسرت هم امیر رضا
و اینکه بهشون بگو از این به بعد میخوام امیر رضا مثل پسر خوردم باشه و همیشه پیشم باشه به شرط این که اون زنتو طلاق بدی چون امیر رضا نمیتونه دوتا مامان داشته باشه
اصلا باید و نباید براش مطرح نکن تا وقتی همه چیز مثل قبل بشه
اون بچه روهم سرگرم کن باهاش بازی کن باهم غذا بپزید
اشکال نداره ظرف شکست
ظرف بشکنه بهتره تا دلتون بشکنه

بابا ولش کن اون میدونه تو نمیری اینکارو میکنه تو هم بترسونش بگو طلاقم بده تا برم

تو دعوا اصلا چیزی نگو ساکت باش ونقطه ضعفم نشون نده اصلا به این فک نکن ک بابات رات نمیده اگ گف برو بگو میرم باشه باور کن دوروز نشد ه به غلط کردن می افته اصلا نترس چون اگ تودم بیرون کنه آبروی خودش میره ومیگن مشکل ازاینه

عشقم ازاول نباید زنش میشدی اما حالا ک شده اون بچه بیچاره ام گناه داره چی کار کنه بلاخره باباشه دیگه زبونم لال فک کن بچه توام زیر دست نامادری باشه وسراون دعوا داشته باشن میدونم سخته ولی جنبه مثبت بش نگاه کن ک شاید شاید اون ازبچه خودت بهتر شد برات تو اینده اون طفل معصوم ک گناهی نکرده

اون روز اول زن گرفته که برا بچش مادری کنه ، اگه هم شرایطت رو پذیرفته فقد میخاسته از دستت نده ، حالا شما هم اگه زندگیتو دوس داری خانمی کن مث بچه خودت بهش برس ، داداش من بچه هاش یکی پنج سالشه یکی یک سال ونیم هممییشه دعوا دارنو بزرگه کوچیکه رو میزنه این طبیعی هست شما حساس شدی

خودتتو ناراحت نکن عزیزم انشالله درست میشه

بخدا توووو کوچه هم خوابیدی برووووو وگرنه هرروز اول بحس و کتک میخوری بعد غذا بروووو مسافر خونه برو خونه عمو خاله هرجااااا فقط خودت سبک نکن برووو

میدونم بدون بچه سخته ولی بهت قول میدم به ۵ ساعت نمی‌کشه میاد دنبالت چوننن اون یکی بچش شلوغ میکنه اینم از ای ور مطمعن باش ولی بمونییی باید بسوزی و بسازی

جوش نزن عزیزم بچه شیر میدی

وای خواهرم غصه نخور این مردا همشون همینن یکم باهاش سرد رفتار کن خودش خوب میشه.. من هروق باشوهرم بحثم میشه دو دیقه بعدش حرف می‌زنیم باهم..

سوال های مرتبط

مامان هنرمند🤗🤗 مامان هنرمند🤗🤗 ۱۳ ماهگی
سلام خیلیاتون میدونید که مااومدیم شاهین شهر و تصادف کردیم ماشین تاالان سرتعمیره سه چهارروز یا بیشتر درست میشه ما ب اجبار خونه خاله های شوهرم موندیم اونم ب اصرار خودشون.امشب خواستیم شام درست کنیم پسرم سوسیس ها رو برداشت چون خیلی گرسنش بود اینم بگم خاله شوهرم خیلی تنبله از وقتی که اومدم همش خودم اشپزی میکنم الانم ساعت ۱۱بود و بچه هام گشنه بودن.بعد پسرم سوسیس ها رو برداشت خاله رفت ازش بگیره پسرم گریه کرد بعد یه ظرف کوچیکی پیشش بود پرت کرد سمت خاله ولی دومتر باهاش فاصله داشت یه دفه دیدم خاله شوهرم حمله کرد سمت پسرم که پسرم بزنه اصلا شوکه شدیم هم خودم هم شوهرم.شانس همون لحظه هم مادرشوهرم داشت باشوهرم حرف میزد صداخواهرش که شنیدقطع کرد زنگ زد خواهرش بحث کرد باهاش.خیلی ناراحت شدم دید که من و شوهرم ناراحتیم گفت من مثل بچم میدونمش حالاکه ناراحتید معذرت میخوام منم گفتم حتی بچتم باشه رفتارت خوب نبود از شام هم یذره خوردم ناراحت نشه ب شوهرم گفتم دیگه اینجانمیمونم.فردابااتوبوس میرم خونه بابام.حالااگه شماباشید چکارمیکنید میمونیدماشین درست شه یافردابرمیگردین؟