۴ پاسخ

آره واقعا، ما هاکه همینجوری بدون دارو درمان باردار شدیم،باید قدر بچه هامون بدونیم، درسته خسته میشیم غر میزنیم که کاش بچه ننیوردیم یا دیرتر باردار می‌شدیم ولی خیلیا حسرت همین شب بیداری هارو دارن

قبول باشه عزیزم♥️منم امروز همش تو فکر کسایی بودم که دلشون یچه میخواد🥺

انشاالله خدا دامن همه رو سبز کنه
اره واقعا بعضی وقتا خسته میشم و یه حرفای میگم به خودم ...
بعدش پشیمون میشم و میگم بعضیا حسرت این روزا رو دارن 🙃❤️

آمین🤲

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۱ سالگی
پارسال اینموقه داخل بیمارستان بود و نویان رو به دنیا اورده بودم چه حال عجیبی داشتم از یه طرف بخاطر بیهوشی گیج و گنگ بودم از یه طرف نویان رو میدیدم و چقدر ذوق میکردم بهترین حس دنیا رو اون ساعت ها داشتم با اینکه کلی درد داشتم اما خوشحالیم بیشتر از درد خودشو نشون میداد امشب یکسال از اونشب میگذره و چقدر دلم تنگه برای ثانیه به ثانیه اون روز و شبا با اینهمه سختی که این یکسال کشیدم اما بازم خیلی زود گذشت انگار به یه چشم بهم زدن نویان یکسالش شد. بزرگ شدنشون شیرینه اما تموم شدن دوران نوزادیشون غمگینه من هنوزم خیلی وقتا میگم کاش برگردیم عقب کاش دوباره ۹ ماهه بشم دوباره نویانو بدنیا بیارم دوباره بدن کوچولوشو بغل کنم خیلی شیرین بود اون لحظه ها خدارو شکر میکنم برای اینکه بهم‌ لطف کردم و این حس و حال رو بهم هدیه داد مادر شدن واقعا عجیب ترین و شیرین ترین اتفاق دنیاست .. انشالله که خدا دامن تمام زنان دنیا رو که منتظر مادر شدن هستن سبز کنه و این حس زیبا رو بهشون هدیه بده🙏🏻
مامان دخملی ❤️ مامان دخملی ❤️ ۱۲ ماهگی
دیروز نوبت آتلیه داشتیم بچه اصلا همکاری نکرد از شانسمون از دوربین و صدای شات و نور فلش ترسید بچم زد زیر گریه ولی برعکس کلیپش خیلی خوب شد چون دوربین بی صدا و نور بود
حالا از تجربه م بگم که اگه رفتین آتلیه
یک تو این یکسال نشد اصلا ببرمش خوبه که یکی دوبار بچه رو ببرید با محیط آشنا باشه دختر من حتی از یکی از عکاسا که موهاش پسرونه بود میترسید فکر میکرد آقاس چون از بعضی مردا می‌ترسه
دو اینکه قبل و بعداز نوبت شما به کس دیگه ای نوبت نداده باشن چون بچه قابل پیش بینی نیس ممکنه کارش یه ساعت دوساعت یا حتی سه ساعت طول بکشه نفر بعدی میاد معطل می مونه
نمی‌دونم همه آتلیه ها اینجورن یا اینجا که ما رفتیم اینجوری بود وسط عکاسی دیدم اووو سه چهار تا بچه و نوزاد دیگه اومدن تو نوبت
سه اینکه عکاس اصلا با منشی که تو ایتا باهاش در ارتباط بودم انگار هماهنگ نبود تمی که انتخاب کرده بودم اجرا نکردن کلی اعصابم خورد شد تم یه بچه ی دیگه رو عکاسی کردیم
یا اینکه من ۳ تم گفتم اینا ۸ تم حساب کرده بودن
اونجا هم اول که رفتیم یکی قبل از ما دیر اومد ما سر وقت رسیدیم بعد کار اونو انجام دادن باعث شد ما یه ساعت عقب بیوفتیم شوهرمم از کارش زده بودو بخاطر این بی دقتی کلی عصبی شدیم باز
بعد موقع عکاسی دونفر بودن یکی عکس یکی فیلم مثلا یدونه از بچه من می گرفت می‌رفت یدونه نوزاد می گرفت میومد دوباره بچه من و خیلی چیزای دیگه
ولی این خوب بود که برای هر تم هم لباس هم تل داشتن
آتلیه هم عمارت بود یه آتلیه که خیلی معروفه و تخصص کودک و نوزاد دارن مثلا ولی این ناهماهنگی ها پشیمونت می کنه
مامان shina مامان shina ۱۴ ماهگی
سلااام از یه مامان خسته😮‍💨

از قرار معلوم جوجه رنگی ما تازه یادش افتاده که ااع نی نی ها یه چیز دیگه هم دارن به اسم اضطراب جدایی که من هنوز بروز ندادم😈

ایشون با این همه کمالات و وجنات و زیبایی یادشون افتاده که تو سن یک سالگی اضطراب جدایی داشته باشن و دهن این جانب رو صاف کنن🤦‍♀️

یه لحظه نمیتونم از جلو چشمش تکون بخورم
فقط میگه من باید تو بغلت باشم وگرنه مثل ابر بهار اشک میریزم

کلی کار نکرده دارم هم تو خونه هم گلخونه
کلی برنامه ریزی داشتم که همشون به هم خوردن. واقعا به هیچ کاری نمیرسم

۴ تا دندون بالا داره دو تا پایین
به جای اینکه دندونای پایینو در بیاره در کمال ناباوری داره دندون آسیاب در میاره😐
و به شدت بهانه گیری میکنه
شوهر گرام هم دیروز مامانمو گیر آورده شروع کرده به غر زدن که از وقتی گلخونه زدیم دیگه به هیچ کاری نمیرسه😤
به خودم که جرات نداره بگه چون در جریان عواقبش هست 😂
نمیدونم نمیبینه که جوجه رنگی یه لحظه ازم جدا نمیشه یا خودشو زده به نفهمی

موقعی که شیفته خونه نیست، وقتی هم که
خونه اس یه لحظه تو خونه بند نمیشه همش سرشو با کارای خورده کاری گلخونه بند میکنه
بعد شاکی میشه چرا به هیچ کاری نمیرسم
خب دو دقه اون مبارکو بزار تو خونه بچه رو هندل کن تا من بتونم تکون بخورم

به همه ایناها نخوابیدن شب هم اضافه میشه
خسته خسته ام واقعا