تا اینکه یهو به خودم اومدم دیدم دارن منو انتقال میدن به یه تخت دیگه اونجا خیلی درد داشتم کامل اون جاهای بخیه رو حس میکردم همش به همسرم میگفتم دارم میمیرم تورو خدا برام مسکن بزنید تا اینکه به هوش اومدم به پرستارا التماس میکردم درد دارم برام مسکن بزنید خدا خیرشون بده اونام چنتا چنتا اومدن مسکن ریختن تو سرم بعد شیاف اوردن بزور مامانم برام شیاف گذاشت یکم بهتر شدم اینم بگم نوع زایمان بستگی به بدن داره چند نفر پیش من سزارین بودن بدتر از اونا من بودم درد بدی داشتم اونا بی حس بودن نسبت به من درد کمتری کشیدن ،برا من چون بچه اولم بود سوند نزاشته بودم ولی میگفتن ظرف بیارید ادرار کنن من اینقد ترسیده بودم دسشوییم نمیومد اومدن گفتن اگه ادرار نکنی سوند بهت وصل میکنیم منم از ترسم الکی گفتم ادرار کردم تا ساعت ده شب که از تخت اومدم پایین بعدش رفتم ادرار کردم همش استرس اینو داشتم بهم سوند وصل کنن ،ساعت ده شبم چند لیوان مایعات خوردم اروم اروم از تخت اومدم پایین اینکه میگن میمیریو زنده میشی نبود سعی کنید اروم اروم بیاید پایین برا من قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین رفتم لباسامو عوض کردم یکم تو سالن گشتم راه رفتن حالمو خیلی بهتر کرد خلاصه یه شب موندم فرداشم باید تا موقع مرخص شدنت مدفوع کنی هم خودتون هم نینی

۳ پاسخ

بخیه برات زدن یا لیزر بود؟

چقد دادی برای سزارین ؟

ای خدا 🥲🥹🥹🥹
الان چطوری درد داری ؟

سوال های مرتبط

مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۱ ماهگی
تجربه زایمان

پارت پنجم #

اومدم بخش و برام داروی اپوتل زدن که یک ساعت بعد واقعا کل لرزم رفت و بهتر شدم سوند هم زده بودن اذیت نکرد اما دکترم برا اینکه زودتر راه بیفتم دستور داده بود ساعت ۸ صبح بکشنش بعد اینکه کشیدنش من مایعات شروع کردم و حالم خوب بود اما امان از چند ساعت بعدش احتباس ادرار گرفتم به خاطر دارو بی حسی درد بخیه ها یه طرف درد ادرار و ادرار نکردن یه طرف هر بار یک ساعت دستشویی بودم یه قطره ادرار نداشتم در حالی که حس میکردم الان مثانه م مبارکه به دکترم زنگ زدم گفت طبیعی از بین می‌ره بعداز ظهر در حالی که از درد مثانه رو به مرگ بودم از پرستار خواستم برام با سوند نلاتون که موقت تخلیه کنه ادرارمو ۶ تا رسیور ادراری پر کرد ۱۴۰۰ سی سی ادرار داخل مثانه م مونده بود این قسمتش خیلی وحشتناک بود برام تخلیه شد آرام شدم اما باز دوباره که پر شد خیلی سختم بود و درد داشتم دکتر گفت اگه باز داری باید سوند فولی بزنیم که من گفتم نه ممکنه مال سوند باشه تحمل میکنم برام قرص عفونت ادراری داد و گفت مایعات بخور که از دیشب خیلی بهتر شد مثانه م. و من دیروز ظهر مرخص شدم برای درد بخیه ها مفنامیک اسید خیلی کمکم می‌کنه توصیه میکنم انشالله همگی زایمان خوبی داشته باشید
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید
مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۱ ماهگی
تحربه زایمان پارت ۶ :


تیغ زدن هاش و حس میکردم ولی دردی نداشت تا اینکه انگار یه چیزی تو شکمم تزریق کرد که دردم گرفت و گفتم من درد دارم ، من دارم حس میکنم
متخصص بیهوشی اومد و یه آرام بخش تو رگم تزریق کرد و اینجا بود که من بعد دوروز بی خوابی خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم
وقتی از خواب بیدار شدم تو سالن قبل از اتاق ریکاوری بودم و گیج و منگ بودم و خیلی لرز داشتم و برام پتو آوردن
اونجا از دور دخترم و بهم نشون دادن و من شروع کردم به گریه کردن ازشون خواستم بچه رو بیارن تا از نزدیک ببینمش
آوردنش کنار صورتم و من بوسش کردم و قربون صدقش رفتم
بعدش رفتم تو سالن ریکاوری که حدود ۱۵ تا تخت اونجا بود ، بهم سرم وصل کردن و چون لرز شدید داشتم برام وارمر گذاشتن که حسابی گرم شدم و لرزم از بین رفت
حدود ۲ ساعت تو سالن ریکاوری بودم و همونجا آوردن بچه رو شیر هم دادم و بعدش اومدن من و ببرن بخش ، قبل از بردن به بخش پرستار اومد ماساژ رحمی بده و دردی نداشت چون هنوز اثرات بی حسی بود
من و بردن بخش و تو راهرو مامان و شوهرم اومدن بالاسرم و هی حالم و میپرسیدن و از بچه خبر میگرفتن چون هنوز ندیده بودنش
من و بردن تو اتاق و دو تا بهیار اومدن لباس هام و عوض کنن و هی من و ازین پهلو به اون پهلو میکردن و اینجاش یکم برام دردناک بود و ازم خواستن خودم و بکشم رو تخت اتاق و تا ۱۲ ساعت ناشتایی کامل داشتم تا ۲ ساعت نباید بالشت زیر سرم میذاشتم و در کل خیلی حرف نزدم و سرم و تکون ندادم همینکار ها باعث شد سردرد نشم
مامان شاه پسرم🩵💙 مامان شاه پسرم🩵💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان آقارضا مامان آقارضا ۲ ماهگی
تجربه سزارین

من سرکلاژ بودم و درد رحم داشتم با وجود سرکلاژ معاینه شدم و گفتن نیم سانت باز شدی و اگه بیشتر بشه و باز نکنی ممکنه رحم دور از جون پاره بشه و من تو ۳۷هفته و ۳روز سزارین شدم (سزارین اختیاری)

صبح ساعت ۵:۳۰بیمارستان بودم و خیلی درد داشتم و وقتی بهم سوند وصل کردم به معنای واقعی کلمه داشتم از درد میمردم خیلی برای من سوند سخت بود کارامو کردم و ۵دقیقه مونده به عملاز شدت درد سوند تمام بدنم خیس عرق بودم و دردم وحشتناک تر شده بود ،رفتم تو اتاق عمل و خلاصه سزارین شدم و من پمپ درد هم گرفتم ساعت ۹رفتم اتاق عمل و ساعت ۱۱از ریکاوری زدم بیرون و درد سزارین مثل یه پریودی پر درد بود ولی نه اون حدی که نشه تحمل کرد و هر وقت حس میکردم دردم یکم داره اذیتم میکنه دکمه پمپ درد رو میزدم و برام شدت درد کمتر میشد و خداروشکر پسرمم تو دستگاه نرفت و بعدم ۱۲ساعت بعد عمل گفتن بلندشو راه برو،خلاصه به جز درد سوند که اصلا برام قابل وصف نبود بقیه عمل واسم قابل تحمل بود وذخلاصه که واسه کسایی که مثل من ترس دارن یا از درد طبیعی میترسن من سزارین رو پیشنهاد میدم ان شاءالله دامن اقدامیا سبز بشه و همه ی مامانا بچه هاشون رو صحیح و سلامت بفل بگیرند🥰🤲🏻💐❤️
مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۴ ماهگی
پارت سوم
دیگه رفتم ریکاوری اونجا هم چون کل انرژیم تخلیه شده بود بدنم از سر و دندون بگیر تا نوک پا می‌لرزید که یه چیزی اومدن زیر پتو برام گذاشتن تا گرمم کنه بعدش هم یه پرستاری اومد یکی رو ماساژ رحمی بده دوباره اون خانومه هم بی حسیش تموم شده بود منم ترسیدم همون جا گفتم تا بی حسم بیا برا منم فشار بده که اومد فشار داد و رفت دیگه کارت نداشت منم تو خواب و بیداری بودم کم کم هم داشت اثر بی حسی کم میشد که اومدن بردنم سمت بخش یه ماساژ دیگه هم دادن که دردش زیاد حس نشد اما اینکه هی از این تخت به اون تخت میکردن بیشتر دردم می‌گرفت پمپ درد هم گرفتم برای دردام که خیلی خوب بود
رفتیم بخش کم کم اثر بی حسی تا 6 و 7 شب تموم شد و من خودم کم کم می‌چرخیدم به سمت راست و چپ یکم درد داشت و سوزش اما دردش به پای درد طبیعی که کشیده بودم نمی‌رسید خلاصه به کوچولوم هم شیر میدادم بعدش هم ساعت 9 شب یکم چیزی خوردم و در آخر گفتم بیان سوند رو بکشن که برم راه برم و سرویس که اومدن سوند رو کشیدن درد نداشت فقط باید خودتو شل بگیری تا راحت تر دربیاد
دیگه در آخر پاشدم راه رفتم سوزشش زیاد نبود اما خب به کمک نیاز داشتم تا چند قدم اول رو برم بعدش دیگه کم کم راه افتادم
الانم که مرخص شدم اومدم خونه امیدوارم شما زایمان راحتی داشته باشین
مامان دلوین🐣🪄 مامان دلوین🐣🪄 ۴ ماهگی
پارت دوم
وقتی به هوش اومدم یه درد پریودی شدید زیر دلم داشتم بهم گفتن
پمپ درد رفتی داخل بخش بهت وصل میکنن دیگه شوهرم صدا زدن اومد بردنم داخل اتاق لباسامو عوض کردن شیاف زدن برام و پمپ درد وصل کردن
پمپ درد واقعا معجزه بود حتی یذره دردم نداشتم دیگه شوهرم فرستادن دنبال بچه خدشون شیرش داده بودن اومدن اموزش دادن چطور سینه امو بزارم دهنش گفتن از ساعت ۱ شروع کن با مایعات یواش یواش من با نسکافه شروع کردم ولی من شیر نداشتم بچم خیلی اذیته سینه امو نمیگیره
فردا صبح ساعت ۷ اومدن گفتن بلند شو راه برو🥲🥲
شوهرم اومد کمکم اول کامل تختم دادم بالا همه وزنم رو شوهرم بود نشستم لبه تخت
درد داشتم ولی رفتم تا دستشویی ولی سرگیجه داشتم دیگه شوهرم چن بار اب زد صورتم تا ۵ دقیقه بعد یکم به خودم اومدم یکم راه رفتم دراز کشیدم نیم ساعت بعد بازم راه رفتم دوباره نیم ساعت دیگه بازم راه رفتم دیگه دراز کشیدم باید حتما مدفوع کنی تا مرخص بشی و میگن هر چی راه بری برات بهتره
دیگه تا ساعت ۳ دنبال کارای مرخصی بود شوهرم و مرخص شدیم سوند رو هم همون شب نصف شب اومدن در اوردن ازم همین
بخام کلی بگم هر نوع زایمان دردای خواسته خودش رو داره
و هیچ کدوم راحت نیستن ولی من واقعا تحمل از لحاظ روحی روانی طبیعی رو ندارم اصلا بهش فکر نکرده بودم تو این چن ماه
راضی بودم الانم روز دوم هستش دراز کشیده ک اصلا دردی ندارم یکم راه رفتن برام سخته ایشالله ک همگی زایمان های خوبی پیش رو داشته باشین و بچه هاتون بسلامتی بغلتون بیاد
مامان معجزه💙🧿 مامان معجزه💙🧿 ۳ ماهگی
پارت اول:: سلام دوستای گلم اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون. من بیمارستان انصاری نارمک زایمان کردم از اول تصمیم داشتم سزارین کنم چون واقعا از طبیعی فوبیا دارم.. ساعت 5ونیم صبح 6خرداد رفتم بیمارستان اونجا من رفتم قسمت بلوک زایمان همسرمم رفت برا تشکیل پرونده که همونجا 22میلیون گرفتن فعلا تا موقع ترخیصم تسویه کامل... لباسامو عوض کردم بعد منو بردن برا نوار قلب و وصل کردن سوند که من واقعا وحشت داشتم از این قسمت چون تجربه بدی داشتم ولی پرستاره با حوصله ایی بود گفت خودتو شل بگیر اصلا نمیفهمی منم چون ترس داشتم یکم پاهام میلرزید ولی سعی کردم تا جایی که میتونم خودمو شل بگیرم خلاصه سوند رو زد یه حس سوزش بدی گرفتم که بعد از پنج دیقه رفت بد نبود ولی من همش چندشم میشد و دوست نداشتم بعد که تموم شد دقیق طبق گفته دکترم ساعت هفت و نیم منو بردن اتاق عمل دکترم اماده نشسته بود منتظر من یه پرستار هم اومد گفت پمپ درد میخوایی که من گفتم نه نمیخوام ولی بعد از عمل پشیمون شدم بنظرم خیلی خوبه اگه بگیرید چون دونفر از هم تختی های من داشتن واقعا راضی بودن خلاصه منو دراز کردن رو تخت یه دکتر
مامان بچه قشنگمون💞 مامان بچه قشنگمون💞 روزهای ابتدایی تولد
#پارت_چهار_زایمان
بیدار که شدم توی ریکاوری بودم اما نمیدونستم ساعت چنده دیگه یکم گیج بودم.. پرستار بهم گفت برات مسکن و شیاف زدیم. من کمی درد مثل پریود زیر شکمم حس میکردم که قابل تحمل بود. چند دیقه‌ای خوابیدم تا اینکه اومدن ببرنم بخش، بردنم اتاقم،کارامو انجام دادن و گذاشتنم رو تخت و رفتن. تازه حواسم داشت جمع میشد، حواسم‌رفت به پاهام که گزگز میکردن و نمیتونستم تکونشون بدم. بچمو هم اوردن.. حالا خیالم راحت بود که بالاخره گذروندم..
از فشارهای رحمی باید بگم که درد داشت ولی کوتاه بود، برای من شاید روز اول تا وقتی که بی حسی پاهام بود ۵_۶باری اومدن فشار دادن...از اولین راه رفتنم باید بگم که سخت بود، من اون لحظه هم درد زیر شکمی داشتم هم یه حس سوزش خیلی بد سر بخیم، با مصیب دو تاقدم برداشتم، وقتی دیدن اذیتم برام شیاف و مخدر زدن که چند دیقه بعدش آروم شدم.
راجب پمپ درد هم میخواستم بگیرم، همسرم هم رفته بود پذیرش کاراشو انجام بده اما آنقدر زایمان من سریع اتفاق افتاد ک بهم نرسید و دکتر هم گفت لازم نیست اصلا.
این بود تجربه‌ی اون روزم:)
مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۴ ماهگی
سلام منم اومدم از تجربه زایمانم بگم اول رفتم طبیعی بعدش سزارین اجباری شدم
پارت اول
از خواب بیدار شدم رفتم سرویس اومدم بیرون دیدم کمرم داره شدید تیر میکشه زیر دلمم درد گرفته نتونستم راه برم رفتم دراز کشیدم یه 20 دقیقه ای بعد که اومدم از جام پاشم یه دفعه ای کلی آب با ترشح بی رنگ ازم خارج شد هم دامنم پر شد هم تخت همینجوری هم داشت می‌ریخت ازم خلاصه کیسه آبم پاره شده بود زنگ زدم دکترم اونم گفت خودتو برسون زایشگاه که منم اول یه ساعتی رفتم حموم بعدش حرکت کردم سمت زایشگاه اولش درد پریودی داشتم اما کم کم درده بیشتر شد تا جایی که نمیتونستم خودمو کنترل کنم انقدر درد داشتم بدنم خودش می‌لرزید فقط گریه میکردم و به درو دیوار چنگ میزدم از ساعت 8 و نیم شب درد داشتم تا ساعت 12 ظهر روز
انقدر اومدن معاینه کردن که دردام بعد هر معاینه بیشتر می‌شد جوری که دلم میخواست زمین دهن باز کنه منو ببلعه چند باری جیغ زدم از درد که دیگه اونم تحملم تموم شده بود یه متخصص اومد معاینه کرد گفت 8 سانت بازی کم کم ببرینش رو تخت زایمان تو اون مدت که بخوان ببرنم من همون جا بعد هر درد تا ادرار نمیومد درده آروم نمیشد هر چند ثانیه یه درد بد داشتم
حس مدفوع هم داشتم آخرش که بردنم رو تخت زایمان ...