میریم عزاداری مادرشوهرم زود اومد خونم ماهلین رو زود گرفت بغلش برد ماشین جلو نشست انگار مامانش اینه این به دخترم شیر میده چقدر پررو یعنی انقد. دارم حرص میخورم مگه بچه اینه بغلش گرفت رفت جلو نشست

مادر شوهر منم همش میگفت تو بچه تو درست شیر نمیدی تا سیر بشه
بعد آخرش بهش گفتم یعنی چی بچم شیر نمیدم مگه من بچه دیگه ای دارم که بخوام به این ندم قائم کنم برای بچه دیگه بعدشم من اگه بچه م درست شیر نمی‌دادم در ۶ ماهگی وزن بچم به ۱۰ کیلو نمیرسید ...دیگه دهنش بسته شد

منم بچه اولم اینطور بودم خیلی حساس شده بودم تویه خونه زندگی میکردیم بااینکه شبا انقدر اذیتم میکردگریه هیجکسی نمیامد بگه چشه ولی صبح ساعت ۶که بیدارمیشدن میومدن میبردنش پیش خودشون تاشوهرم فکرکنه همش اونا مراقبش هستن حالا نمیگم دوسش هم داشتن ولی کلا خانواده شوهرا عجیب غریبن و همیشه یه شر وناراحتی میزارن واسه ما عروسا🙄

سخت نگیر عزیزم بزار کمکت کنه

یا مثلا به شوخی به زبان بچه گانه به بچه م که بغلش می‌گرفت میگفت این چه مادری داری بچه ش نشو بهش بگو شیر کثیف تو نمیخوام....
میزاشت پای شوخی ....
یا خواهر شوهرم همیشه جلو من میگفت هر زنی میتونه بچه بیاره ولی هز زنی نمیتونه مادر بشه...منظورش اینه که تو مادر نیستی ...

همسرت هیچی نمیگه؟؟

بازم می‌زاره برین عزاداری من مادرشوهرم عزاداری هم نمی‌زاره برم به لباسا و کفشای من هم گیر میده
من یه شهر دیگه می‌شینم این ۱۰روز اومدم شهر خودمون خونه مادر شوهرم دیونم کردن🥺

مادربزرگن نوه رو بیشتر بچشون دوست دارن

بدنگاه نكن؛ اينجور به قضيه نگاه كن كه ميخواد كمكي كرده باشه…

شاید از محبته به دل نگیر

ای خاهر بچشونه ن پس بچه ی توعه😒اول آخرش بچه اوناس خاهر چی فک کردی تو فقط مادرشی

وای وای چقد حرص میخورم از چنین رفتارا......اگه شیر خودتو نمیدای که بیشتر اذیت میشدی مثل من

جایی که زندگی میکنی خانواده خودت هم هستن؟

سلام به دلت

عزیزم در سکوت صبر کن میگذره، ماهم ب شیوه های متفاوت اذیت میشیم از دست مادر شوهر

بزار بگیره منکه دلم میخواد کسی بچم بگیره