تو هفته های اخر بارداریم هستم .. زایمان اولمه . اطرافم باردارهم نبوده ک بدونم چی ب چیه
هرلحظه یه درد تازه و ناشناخته دارم .مضطربم . میترسم .. باید خودمو قوی نشون بدم و به همسرم بگم عادیه ..
بهم ریختگی های احساسی بارداری هم یه طرف ..

اونوخ مامانم حتی جواب تلفنمم نمیده .. رد تماس میزنه
از بقیه سراغشو میگیرم میگه بگین دستم بنده !
لابد باز قهر کرده یا یه چی دلخورش کرده و من حتی نمیدونم باز چیشده ..

زیبا نیست....؟

و منی ک هیچکس نیس کنارم مامانمم تو همین شهره ولی سنش بالاس من بیشتر میرم کمکش و نمیتونه حتی تا خونم بیاد یه آبجی هم دارم که عروس شده شهر دیگس خودشم بچه کوچیک داره ... تک تنها دو تا بچه بزرگ کردم الآنم سومی تو راهه موندم زایمانم چیکار کنم تک تنها شوهرمم ک سرکار می‌ره چقدر سخته تنهایی

کاری به مادرتون ندارم ولی عزیزم میتونی تا جایی که لازمه از بچه های گهواره کمک بگیری خیلی مادرای باتجربه توی گهواره هستن خالصانه کمکت میکنن عزیزم خودتو قوی کن توکل کن به خدا

واااا عجیبه مادر با دختر باردارش همچین کاری کنه

قربونت بشم کامل درکت میکنم از تو یک دونه من دوقلو داشتم تک تنها رفتم بیمارستان من گریه میکردم همسرم بخاطر دل من اشک هاش می امد صورتشو پنهان میکردازمن رد شد رفت اون ها روزها خوشی شیرینی هاش موند برای منو همسرم رو سیاهی شرمندگیم برای بقیه

بیخیال مامانت،هرچی کم ارتباط بگیری راحت تری
دیگه وقت زایمانم هستی
اگه سزارینی ک هیچی اگه طبیعی هم هستی منتظر بمون تا موقع زایمان
دردای زایمان شدیدن غیر قابل تحملن برای فهمیدنش همین کافیه