۶ پاسخ

کتک ک نه نباید میزده ولی در کل نباید پشت بچه دربیای ،حتی اگ بی تقصیر باشه باید جلوی بچه هیچی نگی بعد با شوهرت صحبت کنی وگرنه بچه بد در میاد و بی تربیت و از کسی حساب نمیبره

دخترمن 12سالشه الانم هروقت برامون نذری بیارن دوست داره توهمون ظرفش بخوره. منم میزارم بخوره. خب چه اشکالی داره اونطوری ب جونش میچسبه بزاربخوره زیادسخت نگیرین عزیزم

شوهر منم بچه تر از بچه ۳ساله مه
هیییی

همسرتون نباید بچه رو میزد ..
رفتارش اشتباه بوده
مگر اینکه بچه واقعا ازون سرتقایه جیغ جیغو باشه بتونم بپزیرم که والدین روش دس بلن کنن😑

اما رفتار شما هم درست نیس .بچه رو نباید بعد از تنبیه اینطوری اروم کرد ..(حتی با توجه ب اینکه تنبیه شوهرتون درست نبوده)
دقیقا همون اتفاقاتی می افته ک شوهرتون گفته
و بعدا بچه نه از باباش حساب خواهد برد ن از شما و نه متوجه رفتار اشتباهش میشه و میپزیره ..

عزیزم شوهرت الکی ب بچه گیر میده بچه تا ۷سالگی‌ باید پادشاهی کنه مگه چ اشکالی داشت تو همون ظرف غذا بخوره گناه داره بزار آزمون و خطا کنه مگه کارش بد بوده طفلی … بزار بچه با عشق غذاشو بخوره چیه مگه

همون حین بهتر بود چیزی نگی
بعدا ب همسرت تذکر میدادی
ولی پیش میاد
من خیلی ب همسرم تذکر میدم وقتی پسرم پیشمون نیست
ولی خوب همسرم خسته و ناراحته
پسرمم شیطون و لجباز
گیر کردم بینشون

سوال های مرتبط

مامان مرسانا مامان مرسانا ۷ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان کنجد مامان کنجد ۲ ماهگی
خانوما دارم دیوونه میشم دیگه
اون از شوهرم که قرار بود اسم بچه رو امیرعلی بزاریم سرخود رفته به اسم علی گرفته( بعدا ازم معذرت خواهی کرد گفت به همه میگیم امیرعلی گرفتیم شناسنامه رو و امیرعلی صداش کنن)
اینم از خانواده شوهرم که هرچقد من و شوهرم میگیم امیرعلی هست اسم پسرمون باز علی صداش میکنن
امروز با مادرشوهرم رفتیم مهمونی اونجا همه به پسرم امیرعلی میگفتن این عمدا شروع کرد به علی صدا زدن، میدونه من ناراحت میشم چقد حرص و جوش خوردم اون اوایل زایمانم سر اسم، باز عمدا علی صدا میزنه
تو ماشین هم پیش شوهرم بهش گفتم مامان اسم پسر ما امیرعلی هست چرا هی اونجا علی صداش میزدین؟ عمدا جواب نداد و خودشو زد به کری
میخواست بگه که ینی تو رو آدم حساب نمیکنیم
چون اون اوایل یه بار از شوهرم پرسیده بود شوهرم می‌گفت از اسم علی خوشم میاد (به گفته شوهرم) ولی اینم بگم از اول ازدواجمون شوهرم میگفت پسردار بشم امیرعلی میزارم، یکی دو ماه مونده به زایمان نظرش عوض شده بود یکم ، می‌گفت علی. نذر کردم و....
روز زایمان هم که اومد ملاقات گفت چرا به همه گفتی امیرعلی (اون شب مونده بود خونه مامانش) برا همین میگم نکنه مامانش رو مخش کار کرده