منو دخترم که دیروز هیچی از عزاداری متوجه نشدیم صبح که رفتیم گلزار من نشستم دخترم میخواست زنجیرزنا رو نگاه کنه بهش گفتم برو جلوتر نگاه کن همین که رفت جلو یه زن عرب بی شعر دخترمو پرت کرد بیرون که چرا آمدی اینجا دخترم میخواد واسه منم یه دعوای اساسی باهاش گرفتم دیگه دخترم آروم نمیشد از بس گریه کرد خستم کرد که یه دفه دیدم زنکه بی شعر دارع جلوم میاد منم دوباره یه دعوا باهاش گرفتم که دیگه جاریم نذاشت ادامه بدم دلم میخواست بزنمش دیگه گذشت آمدیم خونه دیگه شد عصر رفتیم تعزیه من دخترم با پسرم فرستادم جلو که بتونن بهتر ببین و خودم هم چند قدم دور تر مواضبشون بودم دخترم آمد پیش خودم دوستم صدام زد اون جلو بود که آرزو بفرست بیاد پیش من منم فرستادم رفت بعد چند دقیقه یه اسبی آمد سمت زنا اونام ترسیدن و برو برو شد من خیالم از دخترم راحت بود که پیش دوستم هست آمدم پسرمو پیدا کردم که نکنه بترسه دیگه پسرم که پیدا کردم آمدم دیدیم جامون کسی نشسته رفتیم اون ور تر نشستیم دخترم طفلک از همون لحظه که اسب آمد سمت زنا اونم ترسیده بود و آمده بود دنبال من گشته بود هیچی دیگه نزدیک به یک ساعت تعزیه ادامه داشت بعد رفتم پیش دوستم که دخترم بیارم گفت آرزو همون لحظه آمده پیشه خودت خلاصه همه جا گشتیم خیلی ترسیده بودم اونم برده بودم کنار بلندگوها که صدا بزنند کلی وقت که فقط گریه کرده بود بعدم فقط گفته بود من دختر زهره هستم به زهره بگین بیا دخترت ببر😂وقطی پیداش کردم از بس گریه کرده بود چشماش پر خون شده بود

۴ پاسخ

من بودم شوهرم منو طلاق داده بود و بیزاره از اینکه بچه ها رو ببرم اونجوری جاها. اینم بگم خدای نخواسته اگه بچه ت پیدا نمیشد این تعزیه و اسب دیدن ها برات بچه نمیشدن دیگه
گلم عزیز دلم. مواظب بچه ت باش نمیگم خواسته اینکار کردی ناخواسته بوده ولی خدای نخواسته اتفاق بدی براتون پیش بیاد باوررررررررر کن هیچ کس اندازه و تو پدر بچه ها آسیب نمیبینه

وای طفلی بچه چقد ترسیده

بچوک🥲
چ دوست بی عقلی دست بچه رو تو اون شلوغی ول کرده باید میاورد پیش خودت با خودش نگفته گم میشه این بچه
توروخدا بیشتر مراقب بچهات باش جامعه خرابه و ناامن

طفلی دخترت اصلا دیروز روز اون نبوده

سوال های مرتبط

مامان شاهزاده کوچولو مامان شاهزاده کوچولو ۵ سالگی
سلام خانما امروز اولین روز برد پسرمو بردم مهد چهارسالشه مربیش کلی چیز گفت بگیر منم گرفتم بردم خوراکی میوه چیزا که برا مهد لازم بود کلن یه میلیون شد رفتم دنبالش مربیش گفت به پسرت بگو دوستاشو نزنه خوب پسرم تا کسی دست روش بلند نکنه نمیزنه که هیچی نگفتم به مربی گفتم باش میگم بهش بعد میخواستم بیارمش خونه نمیومد به زور آوردمش جیغ میزد رفت او اتاق در میخواست ببنده من نیام خورد به یه دختربچه مربی رفت بغلش کرد بوس کرد منم پسرمو آوردم بیرون بهش گفتم برو از مربی معذرت خواهی کن بگو دیگه تکرار نمیشه رفت گفت مربی گفت مامان این دختر بچه رو دخترش خیلی حساسه آخه منم گفتم همه رو باهاشون حساسن گفت ن اینا یه جور دیگه حساسن هیچی نگفتم اومدم یکم عصبی شدم اولش که پسرم من روز اولش بود باید مربی درک می‌کرد بعدشم اگه اون رو بچش حساسه من هستم اومدم بیرون پسرم گفت دوستم منو زده الان چیکار کنم لطفا بهم بگید من ماهی دو میلیون میدم یکم بچم اجتماعی بشه آروم بشه ن اینکه ازش ایراد بگیرن بچس خوب بنظرتون مهدشو عوَض کنم یا با مربی حرف بزنم چیکار کنم لطفا کمکم کنید
مامان گل پسر مامان گل پسر ۵ سالگی
خانما ، من یه مشکلی دارم با پسرم ، شاید باورتون نشه ولی پسرم به من حسادت می‌کنه ، خیلی شدید باباییه ، با این که وقتی کار اشتباهی می‌کنه باباش باهاش برخورد می‌کنه ولی من بیشتر وقتا در برابرش کوتاه میام اما یه وقتایی یه جوری باهام برخورد می‌کنه انگار نه انگار که من مامانشم انگار دشمنشم ، مثلا بیرون بودیم ، چند تا عکس ازش گرفتیم یهو به شوهرم گفتم اینجا وایمیسم یه عکس تکی ازم بگیر اینقدر عصبانی شده میگه نمی‌خوام مامان عکس بگیره باید فقط از من عکس بگیری ، دیروز رفتیم بازار برای خودم یه کفش بگیرم ، اولش که میگه تو که کفش داری چرا میخوای کفش بگیری ؟کلی تو مغازه بد خلقی کرده اونم باباش بهش گفت چرا اینجوری می‌کنی وایسا تا مامان خریدشو بکنه بعد میریم دیگه تحمل کرد وقتیم خریدم بهم میگه خیلی زشته ، باور کنید قبلش برای پسرم یه لباس دیدم با این که نیاز نداشت گرفتم بعدش یه اسباب بازی خودم دیدم گفتم نگاه از اینایی که دوست داری وایسادیم براش گرفتیم نمی‌دونم چرا نسبت به من این‌قدر بده ،بعضی وقتا دلم میخواد گریه کنم ،نمیدونم چی کار کنم درست بشه 😔
مامان آلا مامان آلا ۴ سالگی
سلام مامانا
ی مسئله ای برام پیش اومده لطفا نظر بدین من دیشب تا صبح نخوابیدم از بس فکرم درگیر بود
دیشب ما خونه مادرشوهرم بودیم با خواهرشوهرا و. بچه هاشون
پسر خواهررشومرم کلا بچه ناسازگاری ی مدت هم قرص می‌خورد و دکتر روانشاس میرفت با مامانش دیشب بحث می‌کرد و ی چیزی میخواست ۱۱ سالشه
اونم میگفت نمیدم ی دفعه شوهرمو بلند شد دستش گرفت با حالت بد که چرا با مامانت اینکارو میکنی و بی ادبی و....دختر من فقط جیغ می‌زد همه بلند شدن جداشون کنن منم رفتم جلوی شوهرمو گرفتم جداشون کردم هلش دادم داد زدم سرش که برو بیرون ب تو چه ربطی داره تو بچه خودتو تربیت کن ب تو ربطی نداره اون بچه پدرو مادر داره دختر خودتو نگاه کنه بچه ام میلرزید فقط داد میزد واقعا عصبانی شده بودم کلا همسر من ب همه چی کار داره تو خانواده ماهم از این کارها میکنه
خواهرشوهرم حالا میگه تو بزرگش کردی داداشم میخواست پسرمو ادب کنه منم گفتم تو هیچی نگفتی من اگه جات بودم داداشم ب دخترم ی چیزی میگفت میخوابوندم زیر گوشش به داداشت چه ربطی داره بچه رو پدرو مادر ادب میکنن داداشت خیلی زرنگه بچه خودشو تربیت کنه بدهکار هم شدم
شما جای من بودین چی میکردین عکس العملتون چی بود
مامان رایان مامان رایان ۵ سالگی
امروز خیلی خوش گذشت ولی کمی نگران شدم بازم.امروز ۵تا بچه بود همراهمون که اولین بار باهم بیرون میرفتیم. ۴تاش اوکی بود ولی یکی خیلی دست به زن داشت و فحش زبان اونم چه فحشایی میداد و احتماالا دیگه جایی اونا باشند من نمیرم واقع واسه خاطر اون.اما نگران مدرسه شدم اون نیمه دوم بود و ۹ ماه بزرگتر از پسر من ماشالله خیلیم تپل بود قدشم بلند بود از لحاظ قدی باز زیاد فرق نمیکردند ولی وزنی مطمئنم ۱۰ کیلو بیشتر از پسر من بوود.همه بچه هارو با وجود اینکه من کنارشون بودم خلاصه زد و موقع زدنم اصلا رحم نمیکرد هرچی تو دستش بود باهاش میزد در حد اینکه شاید اگه ما نبودیم بچه هارو میتونست آسیب برسون. حتی بکشه.اگه بچه ام با همچین بچه هایی هم مدرسه ای بشه چی باید کرد.چرا آموزش پرورش گیر نمیده به مدارس که قبل ورود از بچه ها و والدین تست سلامت و روان بگیر و خانواده هارو بر اساس سبک‌تربیتی جدا کنه.والا من ۵ سال کل عمر و جون و وقتمو گذاشتم برای تربیت پسرم با کسی که بچه اشو ول کرده تو کوچه پس کوچه تربیت کوچه بازار داره فرق داره .اصلا بحث دفاع از خودم نیست اینجور بچه ها کلا تربیت نشدند که حتی موقع زدن آگاه باشند که چطوری بزنند حداقل بچه مقابل آسیب خاصی نبینه.مقابله باهاشون مثل مقابله با ی ببخشید که اینو میگم در مورد ی بچه مثل مقابله با ی حیوان وحشی رام نشده اس.ی بچه ۵،۶ ساله که نمیدونه چطوری با ی بچه روانی مقابله کنه اون حرفایی که ما یاد دادیم به بچه رو که حالیش نمیشه اونا برای بچه های تربیت شده جواب نه اینا.والا دلیلی که این همه هزینه کردم برای پیش دبستان و مدرسه رایان فقط برای اینکه با همچین بچه هایی شانسش کمتر باشه روبه رو شه🥲
مامان حسنا مامان حسنا ۵ سالگی
میخوام یه درد دل بکنم هرکس دوستداره بخونه وبگه اشتباه از کی بوده.
ما دیروز شله دزرد داشتیم که من امشب سهم خواهرم با مادرشوهرشو وخواهرشوهراش که توی یه یاختمون هستن بردم..اوناهم هرشب خونشون روضه دارن ماهم موندیم تا اخر روضه .بعد موقعه خداحافظی مادرشوهر خواهرم خیلی اصرار کرد که شام بمونیم شام هم قورمه سبزی زیاد درست کرده بودکه من قبول کردم شام موندیم سر شام پسر من که ۱ساله نیمشه با پسر خواهرم که ۴سالشه سر اسباب بازی دعواشون شد پسر خواهرم اون اسباب بازی رو نمیداد پسرمن بازی کنه و هرچی میگفتیم بده اون بچه س نمیداد من وشوهرم چند بار بخاطر اینکه این دوتارو جدا کنیم از سر سفره بلند شدیم پسر وهمون موقعه سر سفره برادرشوهر خواهرم قاطی کرد اون اسباب بازی رو از دسته براد زتدش گرفت پرت کرد بیرون ..خواهرم که اینکار برادرشوهرشو دید مسرشو بغل کرد رفت خونش اینم بگم که پسر خوارمن خیلی خیلی خیلی شیطونه و اصلا حرف سرش نمیره و کلان خرابکاره.خلاصه ما نعهمیدیم غذا چی خوردیم.برادرشوهر خوارم شروع کرد بد گفتن از بچه برادرخودش که شیطونه و ما ایایش از دستشون نداریم و از این حرفا..شوهرم گفت ماهم بخاط اینکه بچه ها با هم نمیسازن ۴ماه اینجا نیومدیم منم گفتم من هروقت میام بجه هامو زود میخوابونم اگر سرو صدا هست برادر زاده خودتونه.خلاصه ما شام خورده نخورده رفتیم بالا خونه خواهرم دیدم خواهرم گریه کرده و داره خط نشون میکشه که سوهرم بیاد یه دعوا راه میاندازم .ماهم یه چایی خوردیم اومدیگ خونه خودمون.الان همس میگم ما نباید شام میموندیم اشتباه از من بوده .خیلی بهم برخورده اعصابم خیلی خورده کلان از رفتنم پشیمون شدم.حالا نظر شما چیه کی مقصره