خانما ، من یه مشکلی دارم با پسرم ، شاید باورتون نشه ولی پسرم به من حسادت می‌کنه ، خیلی شدید باباییه ، با این که وقتی کار اشتباهی می‌کنه باباش باهاش برخورد می‌کنه ولی من بیشتر وقتا در برابرش کوتاه میام اما یه وقتایی یه جوری باهام برخورد می‌کنه انگار نه انگار که من مامانشم انگار دشمنشم ، مثلا بیرون بودیم ، چند تا عکس ازش گرفتیم یهو به شوهرم گفتم اینجا وایمیسم یه عکس تکی ازم بگیر اینقدر عصبانی شده میگه نمی‌خوام مامان عکس بگیره باید فقط از من عکس بگیری ، دیروز رفتیم بازار برای خودم یه کفش بگیرم ، اولش که میگه تو که کفش داری چرا میخوای کفش بگیری ؟کلی تو مغازه بد خلقی کرده اونم باباش بهش گفت چرا اینجوری می‌کنی وایسا تا مامان خریدشو بکنه بعد میریم دیگه تحمل کرد وقتیم خریدم بهم میگه خیلی زشته ، باور کنید قبلش برای پسرم یه لباس دیدم با این که نیاز نداشت گرفتم بعدش یه اسباب بازی خودم دیدم گفتم نگاه از اینایی که دوست داری وایسادیم براش گرفتیم نمی‌دونم چرا نسبت به من این‌قدر بده ،بعضی وقتا دلم میخواد گریه کنم ،نمیدونم چی کار کنم درست بشه 😔

۶ پاسخ

بنظرم موقتیه خودت ناراحت نکن عزیزم چند ماه دیگه این از سرش میپره ی اخلاق دیگه میگیره😆

اسباب بازی ، خوراکی هر چی که می‌دونم دوست داره برای میگیرم و بعضی وقتا سوپرایزش میکنم تا خوشحال بشه انصافا خوشحالم میشه ولی انگار یادش می‌ره که چقدر بهش میرسم به جای این که باهام مهربونم باشه بد تر میشه ، البته اینم بگم وقتی خودمون دوتا هستیم خوبه باهام وقتایی که باباش خونست ۱۸۰ درجه رفتارش با من تغییر میکنه

بهش توجه نکن، بی‌خیال باش. به مرور درست می‌شه. فقط به همسرت بگو جلوی اون با تو خیلی مودب و خوش‌رفتار باشه که یاد بگیره. اما با حرف و نصیحت نه، الان تو این سن هر چی بهشون بگیم برعکس رفتار می‌کنن. باید به جای حرف عمل کرد. یه مدت هم به جای اینکه براش خرید کنی، باهاش بازی کن، بازی‌هایی که دوست داره. قشنگ وقت بذار و دل بده.

بعضی وقتا بچه ها احساس می کنند بهشون کم توجهی میشه و به خاطر همین به پدر ومادر حسودی میکنند.
باید وقتی کار درستی انجام میده تشویقش کنید و حسادتش رو نادیده بگیرید و حساس نشید.
باید بهش حس ارزشمند بودن رو بدید. و با شوهرتون جلوش صمیمیتتون با هم رو نشون ندید

بخدا مدام از تو پیجای مختلف لباس میبینم براش (چون لباس خیلی دوست داره )بهش نشون میدم با نظر خودش براش سفارش میدم وقتیم میرسه و میپوشتش کلی قریون صدقش میرم میگم مبارکت باشه عزیزم خیلی بهت میاد ، چه خوشگله ، نمی‌دونم چرا هر چی میخرم بهم میگه خیلی زشته ،چرا اینو خریدی ؟چرا اینو پوشیدی ؟،مثلا یه وقتایی به شوهرم میگم دلم هوس فلان خوراکی کرده برو بگیر ، به محضی که شوهرم میگه باشه الان میرم میگه نه بابا اینو نگیر من نمی‌خوام چیزی که من میگمو بگیر

شبها پیش کی میخوابه؟

سوال های مرتبط

مامان اراد مامان اراد ۴ سالگی
سلام.
پسرم از روزی که بدنیا اومد سر بد غذایش پدر منو در آورد.الان که بزرگتر شده بخاطر اینکه از گرسنگی نمیره وعدهاشو میخوره ادنم فقط غذاهای که موردعلاقه شه.بقیه رو با جون کنندن درد چند لقمه میخوره.اما سمت میوه اصلن نمیاد.خودم با هر ترفندی بصورت آبمیوه وپوره واینوچیزا هر روز سعی میکنم میوه شو بخوره
دیروز به اصرار خودش گفت گیلاس برام بخرید ما هم خوشحال که این بچه خورش بلاخره دلش یه چیزی خواست.براش گرفتیم یدونه خورد تف کرد بیرون .منم دیدم نزدیک شامه اصرار نکزدم که بتونه سرکش و حداقل بخوره.اللن بهش گفتم گیلاس بیارم برام گفت اره ولی باید ابشو بگیری🥴گفتم اخه دوسافت من باید بشینم فقط هسته جدا کنم دیدم کوتاه نمیار ورداشتم یه مشت گیلاس و هفته هاشو در آوردم با رنده پوره کردم براش.ریخام تو لیوان که بخوره انقد این بچه با لیولن بازی کرد بخاطر اینکه نخواه.تا خورش لیوان از دستش سر خورد زمین وخیالش راحا شد.از شدت عصبانیت داد زدم رو سرش ادنم بغض کرد افتاد به گریه منم محلش ندادم الانم مظلوم یه گوشه دراز کشیده.شمادبکید من چکار کنم از دست این بچه بخدا خسته م دیگ.ارزو وحسرت شده برام که یبار فقط یبار این بچه خورش بادمیل و رغبت ازم یه چیزی بخاد برا خوردن😭
مامان مامان مهیار مامان مامان مهیار ۵ سالگی
سلام خانما امروز اولین روز برد پسرمو بردم مهد چهارسالشه مربیش کلی چیز گفت بگیر منم گرفتم بردم خوراکی میوه چیزا که برا مهد لازم بود کلن یه میلیون شد رفتم دنبالش مربیش گفت به پسرت بگو دوستاشو نزنه خوب پسرم تا کسی دست روش بلند نکنه نمیزنه که هیچی نگفتم به مربی گفتم باش میگم بهش بعد میخواستم بیارمش خونه نمیومد به زور آوردمش جیغ میزد رفت او اتاق در میخواست ببنده من نیام خورد به یه دختربچه مربی رفت بغلش کرد بوس کرد منم پسرمو آوردم بیرون بهش گفتم برو از مربی معذرت خواهی کن بگو دیگه تکرار نمیشه رفت گفت مربی گفت مامان این دختر بچه رو دخترش خیلی حساسه آخه منم گفتم همه رو باهاشون حساسن گفت ن اینا یه جور دیگه حساسن هیچی نگفتم اومدم یکم عصبی شدم اولش که پسرم من روز اولش بود باید مربی درک می‌کرد بعدشم اگه اون رو بچش حساسه من هستم اومدم بیرون پسرم گفت دوستم منو زده الان چیکار کنم لطفا بهم بگید من ماهی دو میلیون میدم یکم بچم اجتماعی بشه آروم بشه ن اینکه ازش ایراد بگیرن بچس خوب بنظرتون مهدشو عوَض کنم یا با مربی حرف بزنم چیکار کنم لطفا کمکم کنید