۳ پاسخ

کار خوبی کردی ندا چرا نیستی؟؟

کار خوبی کردی بنظرم

کار خوبی کردی پسره بیشتر نیاز داشت

سوال های مرتبط

مامان mamansho21 مامان mamansho21 ۴ سالگی
امروز دخترم تا من رفتم پسرمو بخوابونم نمکدون رو بداشته بود کلی نمک به غذاش زده بود درحالی که نمک غذا عالی بود و این یک شیطنت به تمام بود
من نا آگاه:وای اینچه کاریه بی عرضه وای غذا حروم کن نخور اصلا
من دانا : در نهایت قاطعیت ولی ارامش تو سکوت بهش نگاه کردم تنها چیزی که اون لحظه به ذهنم رسید این نیاز نبوده این کنجکاوی بوده از نوع مخرب و اقتضای سن اما غذای منم زده بود و هر ان ممکن بود بترکم از اعصبانیت سریع بلند شدم و در سکوت یک غذای دیگه برای خودم ریختم خوب برنج فقط به اندازه همسرم مونده اشکال نداره براش یه پیمانه میذاری خوب چرا اینکار رو میکنه ، چرا غذای من ، یهو اومد دنبالم مامان من کار اشتباهی کردم این غذارو نمیشه خورد 🙃 ته دلم میخواستم بغلش کنم اما به جدیدت ادامه دادم غذایی که ریختمو خوردم یه دور زد اومد گفت من هنوز سیر نشدم یکم غذا هست من بخورم همچنان سکوت کردم یهو گفت چرا باهام حرف نمیزنی اروم برگشتم جلوش چشم تو چشم بهش چی گفتم از اینکه غذام خراب شده من مجبور شدم غذامو دور بریزم و ادمهایی تو دنیا هستن که گرسنه ان ناراحتم ، عذر خواهی کرد ، منم قابلمه برنج که چند تا قاشق تهش مونده بود حلوش گذاشتم و گفتم اینو بخور تا شب شام ، اونم حرفی نزد و خورد اینم بگم عصرانه که همیشه شش میاوردم زودتر اورذم چای و میوه ، این دوتا شکلات جایزه مادریه که احساسات منطقیشو قوت داده تا بچه اش رو سرکوب نکنه ،
سخته اما خیلی از اشتبهات بچه ها احتیاج به فریاد نداره ، برای منی که از ۸/۵ صبح سرپام چندتا مشاوره داشتم درعین حال منزل برق میزنع و نوزاد کولیکی واقعا دوباره گذاشتن حتی یک پیمانه برنج ینی اضافه کاری اما این شرایط انتخاب منه من تصمیم به فرزند جدید گرفتم پس باید پاش واستم نظر شما چیه
مامان گنجیشک مامان گنجیشک ۴ سالگی
چرا شوهر من اینجوره‌.همش به پسرم بکن نکن میگه .دست نزن خطرناکه میفتی دستت میشکنه پات میشکنه میمیری فلان میشی اینو نخور اونو نخور.همش فاز منفی.همش میزنه توو ذوق آدم.یه بار گفتم هوس بندری کردم.میگه تو آشغال خوری.یا چرا برا بچه پفک میخری.درصورتیکه من سالی یه بار شاید هله هوله بخرم.ولی خودش روزی ۳ وعده نوشابه میخوره ک من حالم بهم میخوره ازین عادتش..یا چون توو کوچه ماشین رد میشه بچه نباید بره توو کوچه..من با خنده از یه شیطنت پسرم تعریف کنم اون باید بزنه توو برجکم بگه پس تو چکار میکردی ک اون این کارو کرد...خب مگه حیوونه که من ببندنش جایی نره کاری نکنه..عملا خودش هیچ کاری نکنه هیچ زحمتی ب خودش نده.و بچه خودبخود همه چیزو توو خیالاتش تجربه کرده باشه..از اول همینحور بود چرا سرما خورده چرا پیپی کرده چرا اینو خراب کرده..اگه از خستگی زیاد غذا نخوره خوابش ببره غر میزنه ک چرا غذا نخورد.میگم بابا اون نفعی ک از بازی کردن میبره می ارزه به ضرر یه شب غذا نخوردن..بنظرتون چکار کنم این اخلاق گندش ترک کنه..
مامان نگار مامان نگار ۴ سالگی
خانما توروخدا بیاین بهم بگید کار درست چیه اونایی ک تاپیکای قبلیمو خوندن مسدونن همون اقاعه دخترشو میفرسته خونمون همش رابطه دخترمو دخترش خیلی خوب شده دختر منم میره پیش اون باباش بهش میگه برو هرچیم من میگم میگه عیب نداره دختر اونم میاد بزار بچه راحت باشه بعد من رفتم دم در ک پسرم ک کوچیکه دور نشه از خونه اخه بدموقعست این مرده ام اومد دونه بهم داد برا پرنده هام هرچی بهش گفتم نه احتیاجی نیس زیر بار نرفت منم ب ناچار گرفتم بعد گف انقد بچه هاتو صدا نزن بزار راحت باشن دوبا ه بعد چند دقیقه بهش گفتم پسرمو لطفا بیارین دوباره شروع کرد ب تعارف ک ولش کن بزار راحت باشن بدون شام خوردن برن ناراحت میشمو از این حرفا منم بهش گفتم نه میخوام ببرمش دستشویی دیدم دوباره خودش رف اوردش ی لقمه کبابم گرفت سمت من گف حتما باید بخوری گفت نه ممنون من شام خوردم یه سره اصرار کرد تا پسرم از دستش گرفت خیلی حس بدی دارم نمیدونم واقعا تو عالم همسایگی اینطوره یا کلا ادم خوبی نیس