این تاپیکم میخام بمونه یادگاری
۱۹ تیر هست
نمیخام همش ناله و شکایت کنم
ولی احساساتی ک این روزا درگیرش هستم ب معنای واقعی وصف شدنی نیست
ترس دارم هیجان دارم استرس دارم
همش فکر زایمان میکنم اینکه کی ممکنه دردم بگیره اگه فلان کارو کنم شاید دردم بگیره
اینکه چطور زایمان میکنم بچم‌چ شکلیه
همه چیش اوکی هست عایا
اینکه بعدش چیکار کنم چجور از پسش بربیام با بیخابیا چیکار کنم دیگه نمیتونم هرجا خاستم برم و بمونم
و خییییلی چیزای دیگه
چ س ناله نیست واقعن خستمم هم جسمی هم روحی
همیشه منتظر این هفته ها بودم اما الان که رسیده خیلی داره عجیب میگذره هم دیر میگذره هم زود همشم پر از نگرانی و ترسه
ان شالله یه روز ک خیلیم دور نیست این تاپیکمو ببینم و بخندم به حال الانم
امیدوارم خدا کمکم کنه راحت زایمان کنم
افسرده نشم
میدونم بعضیاتون مثل منین
برا حاال همدیگه و آرامش این روزامون ک ب شدت بهش نیاز داریم یه صلواتی ایت الکرسی چیزی بخونین
خدا بخاد به سلامتی و به وقتش فارغ شیم
♥️😞

تصویر
۱۶ پاسخ

منم همین حس رو دارم از وقتی ۳۴هفته رو رد کردم بیشتر درگیر این حسا میشم خدا خودش هوامونو داشته باشه روزا یجوری میگذره که هم دیر میگذره هم زود نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت کل وجودم استرس و هیجان نگرانیه. از اینکه چی پیش میاد میتونم تحمل کنم اون دردو نینی چجوریه بار اول که شیرش میدم چ حسی قرار تجربه کنم وقتی به این موضوع فکر میکنم هیجان زده میشم یا اینکه میتونم با افسردگی کنارربیام وووو و کلییی حرف دیگه ک جا نیست بخام توی این تاپیک بگم خلاصه. تنها نیستی هممون باهم توی این راهیم هممون همدردیم و این خیلی حس خوبیه وقتی ب دردام فکر میکنم یاد کلی مامان دیگه میفتم ک بامن این درد و تجربه میکنن پ این بهم حس قدرت میده ک با دردم بجنگم

دقیقا حال منو توصیف کردی😓

منم دقیقا همه فکرای تورو دارم خیلی سخته فقط فرقش این که من سزارینم

اممممم اول اینکه انشالله بسلامتی فارغ بشی ... بنظرم زایمان یه پروسه ایِ ک از بارداری خیلی راحت تره و دردش گذراست...

منم همچنین حالی رو دارم انشالله بسلامتی بگذرونیم

عزیزم همه همینجورن من بعد زایمانم هم یه هفته حالت روحی وحشتناکی داشتم ک اصلا دوس ندارم تکرار شه به خدا توکل کن دلتو با قران اروم کن و از همسرت بخاه باهات حرف بزنه

منم حسه تورو دارم استرس زایمانو اینکه تحمل زایمان طبیعیو دارم یا نه🙂خدا خودش بهمون کمک کنه زایمان راحتی بگذرونیم این روزا هم بگذره زود بچمونو بغل بگیریم

منم همین حس رو دارم پر از حس های متناقض .واقعا روزای عجیبی رو دارم میگذرونم هم دوست دارم زودتر دخترمو ببینم هم میترسم از روزایی که پیش رو دارم و زندگی جدید. مطمعنم که دلم برای این روزام تنگ میشه با اینکه قراره یه عشق خاص رو تجربه کنم

دقیقا بعدا بهش میخندی چون با تولد بچه وارد یه دنیای دیگه میشی کم کم خودت آپدیت میشی و همه جیت نظم میگیره طبق روال بچه ات . و اصلا یادت نمیاد قبل از تولدش به چیا فکر میکردی ،

عزیزم به همش با هم فکر نکن
فقط هر مرحله ای که توش هستی رو سعی کن با آرامش و حال خوب بگذرونی هرچند که میدونم سخته
توی هر مرحله هم خدا قدرت و توانش رو بهت میده نگران نباش
این هفته های آخر ، زایمان ، بعد زایمان همش میگذره همونطور که گفتی
یه شب هم که بچه خوابید توی سکوت و تاریکی میشینی این تاپیک رو میبینی و باوجود خستگی زیاد میخندی و خدارو شکر میکنی که یه روز دیگه بهت توان مادر بودن داد :)

به امید خدا
الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ♡

دقیقا منم همچنین حالی رو دارم فقط خود بالاسری کمکمون کنه همش استرس دارم نکنه دردم بگیره و خونه تمیز نباشه نکنه دردم بگیره و خودم اوکی نباشم نمیدونم ب همه چی دارم فکر میکنم تو این روزا و خدا خودش جوری برامون برنامه ریزی کنه ک همه چی عالی پیش بره تاالان کمکمون کرده بعد اینم ایشالله هوامون داره🥹🤍

ان شاءالله
توکلت علی الله

الهی آمین

دقیقا منم حس وحال شما بهم دست داده

الهی آمین عزیزم

سوال های مرتبط

مامان رادین 🫀 مامان رادین 🫀 هفته سی‌ونهم بارداری