سال پیش از این موقع استرس گرفته بودم فردا چی میشه تا خود صبح نخوابیدم ساعت 5 صبح راهی بیمارستان شدیم 8 بستری شدم ساعت 6 غروب 21 تیر پسرم بدنیا اومد خدایا شکرت هر چند خیلی درد کشیدم از 8 صبح تا 5.30 عصر درد زایمان طبیعی کشیدم حتی دیگه به زور زدن هم افتاده بودم که گفتن دهانه رحمم دیگه بیشتر از شش سانت باز نمیشه اکسیژن بچم اومد پایین رو مانیتور سریع سزارینم کردن بعدشم من پلاکت خونم پایینه همش تو اتاق عمل به دکترم میگفتن چرا سزارین میکنی پلاکتش پایینه بعد آمپول بیحسی که زدن نگم براتون انقد درد داشتم پرستارا به زور منو خم کردن آمپول زدن از کمر بعدش همه دردام رفت چند دقیقه بعد پسرم قربونش بشم به دنیا اومد که حتی ندادن بغلم چون تند تند نفس میکشیدن اکسیژن اومده بود پایین سریع بردن ان ای سیو شش ساعت بستری شد بعد آوردن پیشم خدایا شکرت که پسرمو بهم دادی

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت چیست؟
استحمام نوزاد بعد واکسن
استحمام نوزاد بعد از واکسن چند روز بعد مجاز است؟| خطرات آب...

سوال های مرتبط

مامان آرتین مامان آرتین ۱۶ ماهگی
پارسال این ساعت ها من داشتم درد زایمان میکشیدم از ساعت چند از ساعت ۳بعدازظهر با دوسانت دهانه رحم منو بستری کردن تا پنج صبح روز بعد من ۱۶ ساعت درد کشیدم ۵صبح ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ منو بردن اتاق عمل وسزارین شدم ساعت ۶و۵دیقه ارتینم ب دنیا ادمد
خدایا شکرت نمیدونم چجوری این یکسال گذشت ولی انگار دیروز بود ارتینم ب دنیا اومد انشالله خدا بهم عمر باعزت بده بتونم درست بزرگش کن ویه انسان کامل تحویل جامعه بدم
تولدت مبارک چشم رنگی مامان
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان زندگی مامان زندگی ۱۳ ماهگی
پارسال این موقع رفتم بیمارستان و فرداساعت شش و نیم این کوچولو به دنیا اومد 🥲🥲
درد طبیعی کشیدم و بعد شش ساعت سزارین شدم.لعنت به دکترا که نمیذارن ادم خودش زایمانش رو انتخاب کنه .مثلا بیمارستان خصوصی بودم خوبه بیشتر از اون نذاشتن درد بکشم.شب سختی بود
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان 🤍🫀👣 مامان 🤍🫀👣 ۱۴ ماهگی
🥲🥹اصلا باورم نمیشه فردا میشه یک سال که پسرم کنارمه ، من بارداری خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم کلشو بیمارستان بستری بودم ، زایمانمم چون بستری بودم و یهویی زایمان کردم وقتی از اتاق عمل اومدم بیرون هیچکس پیشم نبود ، حتی شوهرم و مادرمم نمی‌دونستن من رفتم برای زایمان 🥲انقد دلم برا خودم میسوخت تک و تنها بودم تا صبح شد ، سزارین بودم تقریبا پنج ساعت بعدش دردهام شروع شد و من تنها بودم خیلی سخت. بود ، پسرمم بردن ان ای سیو و من هم اتاقی هامو می‌دیدم بچه هاشون پیششونه شیر میدن ، ولی من باید ملی راه رو با بخیه میرفتم تا برم ان ای سیو به پسرم شیر بدم 😭🥲 خیلی روزای سختی بوووووود ولی خداروشکر گذشت و فردا شب ساعت ۱۱ و ربع میشه یک سال که اومده تا منو از تنهایی در بیاره 🥲💔 انشالله به حق همین شبای عزیز قسمت همه ی چشم انتظارا بشه دامنشون سبز بشه این سختیای شیرین رو بچشن،
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ONE♥ مامان ONE♥ ۱۷ ماهگی
یادش بخیر پارسال مثل الان بعد از اینکه از شش صبح بستری شدم تا ساعت یک ربع یک شب دیدن خبری از باز شدن دهانه رحمم نیست. ماما بخش زنگ زد به دکترم که گزارش بده گفته بود دیگه بسه بگید اتاق عمل رو آماده کنن
من بعد از هجده ساعت درد که اصلا طاقت فرسا نبود هنوز که هنوز اون دردا تو ذهنم جا خوش کردن از خوشحالی داشتم بال در می آوردم که قرار سزارین بشم و بزودی دخمل مو ببین 😍
نفهمیدم از اتاق زایشگاه چطوری می دوییدم سمت درب که برم یهو ماما همراهم گفت کجا واستا سوند بزنن برات با ویلچر میبرن نمیخاد خودت زحمت بکشی 😂
منو ساعت یک صبح تحویل اتاق عمل دادن و ساعت یک و بیست و پنج دقیقه صبح برای اولین بار مادر شدم
درسته ده سال بچه نمیخاستم و همش از بچه داری فرار میکردیم ولی با اومدنش من و همسرم وارد دنیای قشنگی شدیم
از ته دل دعا میکنم هر عزیزی که از این فرشته ها میخواد خدا نصیبش کنه 👼👼
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آرام مامان آرام ۱۴ ماهگی
نور زندگیمون تولدت مبارک ..پارسال تو همین ساعت شروع درد هام بود قرار بود سزارین بشم اما دکتر می‌گفت باید سی نه هفته بشی اما اولین روز سی هشت هفتگی دختر عجول ما بعد شش ساعت درد با اصرار خودم سزارین بدنیا اومد ....خدایا شکرت که منو لایق مادر شدن دونستی .
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان پسرم💗 مامان پسرم💗 ۱۵ ماهگی
امروز پسرم يكساله شدو كلا روزي كه به دنيا اومد جلوي چشمم بود چقدر شيرين بود انقدر خوشحال بودم كه كلا تو اتاق عمل خنديدم انقدر خوشحال بودم كه كلا بعد از زايمانم نخوابيدم تو تخت از شوقم همش داشتم به خودم و پسرم ميرسيدم و عشق ميكردم بعده اون همه سختي واقعا برسام عين يه نور به قلبم تابيد دلمو روشن كرد عمره دوباره بهم داد هنوزم مثل روز اول واسه اومدنت خوشحالم مامان كليم تو اين يكسال بهم استرس داد اقا پسرم ولي شكر خداي مهربون از سختي ها با هم گذر كرديم خدايا خداي مهربون شكرت هزاران مرتبه شكرت كه پسرمو به من دادي❣️😭💖🙏🏻
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان ✨تیام مامان ✨تیام ۱۳ ماهگی
یکسال از روزی که به این دنیا اومدی و زندگی رو برامون یه رنگی دیگه کردی میگذره 🌈🥺🤩

وقتی ماه های اخر بارداریم بود همش تند تند مجبور بودم برم دستشوی اخرین شبی که توی وجودم بودی دم دم های صبح از خواب ناز بیدار شدم که برم دستشوی وقتی داشتم برمیگشتم به اتاق خواب یه لحظه پشیمون شدم و رفتم پنجره پذیرای رو باز کردم همونجا توی پزیرای دراز کشیدیم نمیدونم چجوری خوابم برد که یهو احساس کردم لباسم خیس شد ساعت ۶ صبح بود سریع خودمو به دستشوی رسوندم و شوهرمو صدا زدم و با ترس و لهره به ماما همراهم زنگ زدیم و گفت عجله نکن ولی دیگه وسیله هاتو اماده کن برو بیمارستان منم یه دوش گرفتم و یه فلاکس دمنوش زعفران و بقیه وسایل برداشیتم و راهی بیمارستان شدیم بعد از معاینه گفتن ۲ فینگرم و کارای بستری رو انجام دادین و تیام قشنگم ۶ عصر با زایمان طبیعی بدنیا اومد💫💐

🌹مرور خاطرات با همه ی سختی هاش برام شیرین ترینه 🌹 ایشالا دامن همه ی کسای که چشم به راحن سبز بشه💚
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان 🍒𝓭𝓸𝓷𝔂𝓪🍒 مامان 🍒𝓭𝓸𝓷𝔂𝓪🍒 ۱۳ ماهگی
دردت به جونم پارسال این موقع رفتم مطب و دکتر گفت با وجود پساری دهانه رحمت 3 سانت باز شده منی که هنوز 31 هفته آمپول ریه نزده بودم فقط گریه که اینم مثل امیرعلی میمیره. ساعت 12 شده بودم 5 سانت و نهم ساعت 5 صبح زایمان کردم
تو اون 50 روزی که دستگاه بودی 50 سال زجر و استرس کشیدم ولی خداروشکر الان دارمت و کنارمی
مشاهده ۱۹ پاسخ دیگر
مامان 💙مامان رادین💙 مامان 💙مامان رادین💙 ۱۵ ماهگی
صدام زدن بردن اتاق انتظار بعدش اتاق عمل امپول زدن بازنفهمیدم چون یکم فشارافتاد همه چیو زود زود کردن ساعت ۱۰بود که صدای رادین پیچید تو کل اتاق بهترین شرین ترین دلنوازترین.صدای بود که میشنیدم
عشق دلم یکسالگیت مبارک قلب مامان😍😍😍😍😍
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان 🎂زهرا🎂 مامان 🎂زهرا🎂 ۱۲ ماهگی
واای یادش بخیر پارسال مثل همین امروز عصرساعت پنج عصر رفتم پیش دکتر معاینه تحریکی کردو گفت برو پیاده روی تا یک هفته دیگه زایمان می کنی
همین که از مطب دکتر اومدم بیرون درد هام شروع شد ریز ریز تا ساعت 12شب که شدید شد رفتم بیمارستان وگفت 5سانت باز شده دهانه رحم نوار قلبشو گرفت لباس هامو عوض کردم و رفتم توی اتاق بعد خانمه چند تا ورزش داد وگفت چون سرش پایین نیومده باید ورزش صندلی انجام بدی وااای که اون لحظه فقط میخواستم از این درد فرار کنم نه راه پیش داشتم ونه راه پس دیگه خانم های ماما اومدن وبا همکاری اونها نی نی خشکل من دقیق ساعت 1.25دقیقه صبح به وقت 1403/6/6 دنیا اومد.😍
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نیلاخانوم🤍 مامان نیلاخانوم🤍 ۱۴ ماهگی
نیلاجونم نفس مامان خداروشکر که خدا تو رو بهم داد خداروشکر که همدم و مونس مامان شدی 🥹 تولدت مبارک همه کس من و بابایی ❤️❤️
پارسال همچین روزی ساعت ۴ صبح دردم گرفت سریع رفتیم بیمارستان و چون من سزارین اختیاری بودم ساعت ۸ دخترم به دنیا اومد بهترین روز عمرم بود وقتی که بچمو آوردن پیشم خدا نصیب همه چشم انتظارا بکنه . بهترین حس دنیا بود اینقده گریه کردم گریه از سر شوق دخترم اینقده ناز و گِرد و خوشگل . چه حس خوبی بود.
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان جانِ دل مامان جانِ دل ۱۶ ماهگی
انیلا از دیشب ساعت ۳ نصب شب استفراغ کرد طفلی بچم تو خاب باا میاورد تا صبح ۷ بار استفراغ کرد صبح بروم کودکان سرم امپول زدن بعد ۳ ساعت اینا گفتن ببرینن خونه اسفراغ کرد بیارین باز بستری شه از ساعت ۳ ک اومدیم الان باز خیلی اسفراغ کرد چی بدم بهش هیچیم نمیخوره شیرم ب زور از دیشب ۱۸۰ سی خورده هیچی نمیخوره
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان کیان 🩵✨ مامان کیان 🩵✨ ۱۵ ماهگی
سلام از روز سوم بیمارستان
کیان دیشب ساعت ۱۲ رگشو خراب کرد و هر کار کردن دیگه ازش نتونستن رگ بگیرن و تا صبح بدون سرم و دارو بود چون ناشتا هم بود صلاً صبح خیلی بی‌حال بود اصلاً حال گریه کردن نداشت که دکتر اومد بردش اتاق عمل دوباره از کنار ران پاش پاره کرد و از اونجا رگ گرفت 🥲
الان هم یکم شکمش کار کرده زنگ زدن به دکتر اگ اجازه داد شیر رو رو شروع کنن
سه روز شیر نخورده
۱۴۰۴/۲/۱۰
مشاهده ۱۹ پاسخ دیگر
مامان عـمــاد کوچولو مامان عـمــاد کوچولو ۱۶ ماهگی
خانوما یه سوال،پسر من وقتی بدنیا اومد بخاطر زردی یک هفته ان ای سی یو بستری بود بعد اون واکسن ب ث ژ رو تو بیمارستان زدن براش یعنی گفتن که زدن من نمیدونم واقعا زدن یا ن؟ چون هیچ اثری از زخم روی دست پسرم نبود،نه قرمزی، نه التهاب،الانم که یک سال گذشته هیچ اثری روی بازوش نیست،ممکنه دروغ گفته باشن که زدن یا ممکنه که بخاطر پوست پسرم باشه که جاش نموند؟ خیلی استرس دارم. واسه بچه های شما جاش مونده؟
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان آتوسا🌻 مامان آتوسا🌻 ۱۲ ماهگی
پارت ۴
بوسید... بعدش پرستارا زیاد اجازه ندادن ملاقات کنیم فرستادن بیرون همشونو بعد گف فقد ینفر میتونه بمونه همراه مامانم چون درد داشت نتونست بمونه.. رفتن همه خونه خواهر شوهرم موند داشت بهم ابمیوه میداد ک پرستارا اومدن سوال بپرسن و رسیدگی کنن گفتن زیاد خونریزی داری.. نگاه کردن یجا باز مونده بود😣باز دوباره بساط اوردن بخیه زدن خیلی درد داشتم همش دسته خواهر شوهرم و فشار میدادم میگفتم نکنین تورخدا گفتن میزنیم و تمام... خلاصه شبو ب زور صبح کردیم مامانم اومد پیشم منتظر موندیم عصر شد شوشو اومد اوردمون خونه.... نگم از اون شب ک خیلی خسته بود اون چهار شب اول ک درد داشتم شدید... هم خوشحال بودم هم ناراحت ک چی میشه.. نمیدونم شمام مث من بودید یا نه من چون خیلی درد داشتم اصلا انگار نزاییده بودم افسرده بودم الان ک فک میکنم میگم چرا اون شب بیدار نموندم ک فقد بالا سره بچه باشم چرا فقد بفکر خواب بودم.. بیدار میشدم شیر بدم اما کدوم شیر؟!... 🥲💔دخترم۲۹٠٠دنیا اومد اما چون من شیر نداشتم دخترم زردی داشت کم کرد شد۲۴٠٠💔اول زردی نداشت بعد متوجه شدیم.. بردیم دکتر گف کم ابه بدنش شیرخشکـ تجویز کرد هشت روزگی...خلاصه من همون هشت روزگی فهمیدم بخیه هام باز شده🥲💔روز دهم باز رفتم بخیه زدن کلی درد داشتم... کلی گریه کردم افسرده شده بودم.. بخیه ک زدن اومدیم ک این ده روز اول ک خونه خودم بودم همه چیو جمع کردن مامانو خواهرم رفتیم خونه مامانم... اونجا استراحت مطلق بودم ک بعد چند روز باز فهمیدم بخیه هام باز شدن🥲💔داداشم زود رسوند بیمارستان گفتن اگه بزنیم فایده نداره بازم باز میشن... دارو دادن با دارو خوب شد بعد دوماه...
مشاهده ۱ پاسخ دیگر