قبلاً خیلی دعا میکردم باردار بشم بعد که شدم گفتم زود بگذره زایمان کنم الان که نزدیک زایمان خیلی دارم میترسم نه از زایمان از بچه بزرگ کردن یعنی میتونم اون زردی رو یا اون کولیک رو یا شب بیداری یا ای وای بچه اسهال شد وای سرما خورد وای دونه زد بچم لاغره یکی بگه تو مگه غذا به این بچه نمیدی یا یکی بگه چقدر بچت فضوله درست تربیتش نکردی خیلی میترسم شما هم مثل منین یا من این فوبیا رو گرفتم

عزیزم من هنوز بعد چهار تا بچه میشینم گریه میکنم که مادر خوبی نیستم لیاقت مادر شدن نداشتم و اینا کلا غریزه مادری یه چیز عجیب!!!

نگران نباش
بدنیا بیاد انقدر عاشق ش میشی تموم سختی هاشو به جون میخری عزیزم
توان ش رو خدا بهت میده
نفر اول نبودی و نفر اخری هم نیستی که قراره بچه بزرگ کنی
خداروشکر کن و خداروشکر کن چون خیلی ها ارزوی بچه دار شدن دارن

عزیزم ب چیزای خوب فک کن تومیتونی بایداین راه چ بخوای چ نخوای طی کنی ولی سعی کن قوی باشی تا الگوبشی واسه بچه ات
اگه باحرف این واون ترس تودلت میاد نمیتونی ادامه بدی کم میاری ولی سعی کن ی مادرقوی باشی

اره منم ترسشو گرفتم شبا از استرس نمیتونم بخوابم

وقتی خدا بهت بچه میده توانشم میده پس قویی باش تو یه مادری

من وقتی بیبی چکم مثبت شد نشستم بخاطر اینا گریه کردم🥺

انقدر زود میگذره ک دلت برا همش تنگ میشه ...
فقط لذت ببر از بزرگ کردنش

نگران نباش عزیزم منم قبل از این که پسرم به دنیا بیاد همش استرس این چیزها رو داشت ولی یک جوری خدا توانشو به آدم میده که اصلا فکرشم نمی کنی

عزیزم مگه قراره همه بچه ها کولیک داشته باشن ؟؟
بعدشم بچه خودته به کسی مربوط نیس
من ازاول به شوهرمم گفتم
من مادرشم من حتی اگه تحربه هم نداشته باشم،به خودم مربوطه چون بچه خودمه خودم میدونم چجوری بزرگش کنم

اینا نجوای شیطانه به اینا گوش نده بلاخره تواناییش رو داشتی که خدا بهت بچه داده این نه ما رو چجوری گذروندی اونا هم میگذره بعد که به عقب نگاه میکنی میبینی تواناییش رو داشتی و اینکه نباید کولیک و مشکلات رو جذب کنی باید همه چیز رو بسپری به خدا و اینکه یه گوش در باشه یه گوش دروازه

اره منم فک میکردم نتونم