درد و دل خواهرانه اونم نصف شبی💚
من یه خاله کوچیکم ...
که قبل اومدن محمدمهدی حس و حال مادر بودن رو تجربه کردم..اونم از نوع متفاوت..😇
امیرحسین ما یه فرشته بود..فرشته سندرم داون💗
همیشه میگفتم خوبه تنهایی امیرحسینو پسر من جبران می‌کنه و یه کوچولو قلب خواهرم آروم تر میشه..
اما متاسفانه برعکس شد..
محمدمهدی باهاش ارتباط نمیگیره..کوچیکه تر که بود یکی دوبار پسر منو زد و این یادش مونده.ازش میترسه‌.دوری می‌کنه..
حالا یجورایی اون ترس تو وجودش مونده.از خودش که کلا می‌ترسه زیاد باهاش نمیتونه بازی کنه یا ارتباط بگیره...بعضی وقتا میبینم حتی از پسربچه های دیگه هم می‌ترسه و دوری می‌کنه..دلم از بابت این موضوع خیلی میگیره.بخاطر این شرایط خیلی نمیتونم با خواهرم باشم که اذیت میکنن بچه ها..
بنظرتون برای ترسش چکار کنم؟بهتر میشه؟🌟

عزیزم خدا جفتشومو حفظ کنه😍
بنظرم یه چیزایی بخر بده خواهر زادت هدیه بده به پسرت حالا خوراکی یا هرچی

سلام عزیزم کادو بخر برای هر دو بعد بکو خواهر زادت بده بهش بعد بهش بگو مامان ببین چقدر دوست داره کادو خریده برات تو رو خیلی دوست داره باهام بازی کنن خودتون باش کنارشون

خدا حفظشون کنه

ای ننه🥹دورشون بگردم
یادش میره کم کم باید بیشتر باهم باشن

فعلا کوچیکه و توقعی نیست،بزرگتر بشه حتما باهم صمیمی تر میشن

قربونت برم عزیزدلم 💚انشالله بهتر شه اوضاع..ترس پسری بهتر شه ..تو وجودش نمونه‌.

چقد مهربونی اخه زهرا 🥲🫂♥
یه کادویی چیزی که دوسداره بخر از طرف خواهرزادت بده مهدی جان

ان شاالله درست میشه
وسطشون بشین خودت واسطه ی بازیشون شو
هیجان بده الکی از امیر تعریف کن بگو ببین چقد توپو قشنگ میندازه و...

عزیزم
چه قلب مهربونی
کاش از یه مشاور مشورت میخواستید صد در صد تو ارتباط شون کمک میکنه