یهو یاد زایمانم افتادم... یعنی درد اون بخیه های بعد عمل سزارین یه طرف اینکه نمیتونی بخندی و خندت میگیره یطرف، خدایا🤣🤣🤣 یعنی منی که کلا زورکی می خندم ،اون موقعه بی دلیل خندم می گرفت!😑 تو بیمارستان یه نفر راه میرفت من از خنده غش میکردم بعدشم گریه که چرا خندم میگیره شکمم داره جر میخوره😭تازه مامانم میخواست برام شیاف بذاره برام
اقا مسیرو پیدا نمیکرد دیدم شیاف مثل تیرکمون میزنه تو دنبالچه تیزم بود 😭🤣 منم میخاستم بگم اشتباه رفتی از خنده نمیتونستم بگم بعدشم دوباره گریه که تو منو خنده میندازی
یه خاله دارم خود جـــوکِ یعنی همینطوری معمولی حرفم میزنم خنده داره حالا بدبختی همسایه بابام ایناس این هروز میومد پیشم منم گوشامو میگرفتم که نشنوم چی میگه که نخندم حالا نگاشم میکردم خندم میگرفت اخرشم گریه کنون داد می زدم برو بیرون، بروووو بیرونن بخیه هام پاره شدن 🤣🤣🤣

وای من با حرفت چقدر خندبدم😂😂😂😂

از صبح چقدر افسرده و دلگیر بودم با این تاپیکت بلخره خندیدم .
یه لحظه خودم رو جای تو گذاشتم .
اگه من بودم تمام بخیه ها جر میخورد

وای امروز شیرینی شربت پرید گلوم سرفه کردم من مردمم اونقدر گریه گردم😂😂

اتفاقا تا نخندی یا عطسه و سرفه نکنی که فشار نیاد به بخیه هات خوب نمیشی😂
من خودمم خیلی خودمو میگرفتم که بخیه هام اذیت نشه سرفه مو جلوشو میگرفتم اما یه روز یکی پیشم بود به قول خودت با قیافشم میخندیدم وقتی دیگه خودمو رها کردم بخندم اذیت شدم ولی بعدش انگار از دردم کم میشد و راحت تر میشدم

دقیقا خندیدن وحشتناکه 😂