سوال های مرتبط

مامان گل پسرها و بانو مامان گل پسرها و بانو ۱۴ ماهگی
دیروز پیش دکترم بودم
قرار شد از 10خرداد تا 14خرداد بستگی به شرایطم داره تاریخ عملم باشه
بیمارستان امام حسین با بیمه 11تومن از اونجایی که من خیلی ترسو ام و وحشت دارم از سوند گفت زیر میزی میگیرم که سوند و برات تو اتاق عمل بعد بیهوشی وصل کنن سه تومن هم زیر میزی واسعه سوند یک تومنم برداشتن جای بخیه کلا شد 15از اونجایی که همراهی ندارم و فقط همسرم باهام هست باید اتاق خصوصی بگیرم که اونم تقریبا میشه 3یا 4تومن
توی این اواضاع که میگن بچه بیارید فلان ووبهمان یه سزارین اجباری برام راحت تا 20تومن فقط بیمارستانش اب خورد
بدون گرفتن دارو ها بماند که هنوز یه تیکه لباسم نگرفتم واسعه بچه
مجبورم قبل به دنیا امدنش گوشوارمو بفروشم 🥲ولی اشکالی نداره طلا زمانی ارزش داره که من سالم باشم ان شاءالله بعد دوباره میخرم
با تمام این پستی و بلندی ها یه حس عجیبی دارم خیلی عجیب از یه طرف ازالان فکرم پیش بچهامه کع اون یک شب و روزی که من بیمارستانم چطوری بدون من میگذره براشون
از یه طرف میگم با بچه جدید کنار میان یا نه بهار هنوز خیلی کوچیکه محمد سدرا بشدت حساس شد اینقدر فکر تو سرمه ولی از یه طرف به اون لحظه ای فک میکنم که قرار زیر گرن فسقلی و بو کنم اخ اخ همه ی این 9ماه سختی یادم میره
همه چیز اوکیه فقط همین که دکترم یکم پولکی تشریف داره رو مخمه
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۱۰ ماهگی
🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣
بعدش رسیدیم تو اتاق ک باید از رو تخت جابه جا میکردنم میذاشتن رو تخت اتاق یا خدااا وقتی بهم دست زدن بارم داد زدم گفتم توروخدا بذارید خودم جابه جاشم داشتم میمردم از درد انقد درد داشتم ک خدا میدونه ولی نتونستم خودم جا به جاشم انگار فلج شده بودم آروم جابه جاکردنم ولی از شدت اون دردی ک تو اتاق عمل بهم دادن با اون فشارا گفتم فقط بگید پرستار بیاد پرستار اومد گفتم دارم میمیرم از درد دید ک واقعا درد دارم رفت ی امپول آورد گفت عزیزم این میزنم تقریبا باز حالت بیهوشی بهت دست میده و بیهوش میشی ولی دردت کم میشه گفتم باشه فقط بزن
امپول ک زد ب چن ثانیه نرسید بیهوش شدم ولی نمیدونم چرا پرستاری دکتر میومد می‌فهمیدم سریع دستمو میذاشتم رو شکمم ک فشار ندن
خواهر شوهر بزرگم اومد بیمارستان خدا خیرش بده بچه هارو میذاشت رو سینم ک شیر بخورن منم بیهوش کلا ب بچه ها میرسیدن مادرشوهرم همش بچه ها رو می‌آورد بالا میگفت زهرا پاشو زهرا نگا اینا بچه ها توان ولی من نمی‌دیدیم انقد درد داشتم خلاصه اون روز تا شب ساعت ۳ میومدن ملاقاتم تخت بغلم هنگ کرده بود میگفت چجوری ساعت ۳ شب میذارن کسی بیاد ملاقلات دوستام عموم اینا خواهرشوهرام زن داداشم آبجیم نگو مهدی ب نگهبان پول میده اونم هیچی نمیگه با پرستار هماهنگ میکنه میذارن بیان بالا😁ولی من هیچکدوم زیاد متوجه نمی‌شدم
قرار شد ۶ تا ۸ ساعت بعد از عمل چیزی نخورم و اصلا سرم تکون نیمدادم بعد از ۸ ساعت پرستار اومد گفت بهش مایعات بدین چای کمرنگ نسکافه آب میوه چون نمیتونستم پاشم درست میکردن و با نی میخوردم
مامان آوینا🐣💕 مامان آوینا🐣💕 ۱۱ ماهگی
وای بیاین خواب دیشبم رو براتون تعریف کنم‌یعنی ت خواب داشتم سکته میکردم

خواب دیدم ت اتاق عملم دارم سزارین میشم اصلا هم حبر نداشتم حاملم یهو درد داشتم بردنم اتاق عمل همونجام عمل کردن یعنی همون خط دوباره بردین وای ی پسر خشگل بود صدای گریش آوردنش چ موهای سیاه بزرگی داشت انگاری چیده بوده تمیز تمیز بود انکار مدل آلمانی چیده بود 🥲😭😭😂😂😂
بعد هیچی نداشت ن لباس ن‌پستونک ن شیشه من یعنی اصلا خبر نداشتم حامله ک براش بگیرم😂😂😂ب باباش گفتم برو براش پستونک بگیر گفت پول ندارم گفتم برو شیر بگیر گفت ندارم چرا آوردیش حالا چیکار کنیم منم گریه میکردم😂😂😂😂🤣
بعد اومدیم خونه شوهرم گقت اوینا بده من کنار خودم بخابونم اون رو تخت اوینا بخوابون گفتم ن برو واسه اوینا تخت جدا بگیر بعد من این میزارم اینجا🤣🤣😂😂
وای چ خوابی بود پشمام ولی خدایی پسرم‌خیلی خوشگل بود مخصوصا موهاش هنوز چهرش جلو چشممه😂😂🤣🤣
اسمش هم خالم گفت رادمان بزارین گفتم ننننن🤣😂🥲
نمیدونم چ تعبیری داره ولی خدا الان بهم نده ن شرایط روحی دارم ن مالی