بعد خوردن مایعات اومدن گفتن میخوایم بیاریمتون پایین راه برین،برعکس همه که میگفتن راه رفتن سخترین قسمت سزارین برا من اونطور نبود،سخت بوداااا نمیگم نبود اما در مقابل بقیه سختی هاش واقعا چیزی نبود برام،شیافو گذاشتن دوباره برام،تا دست انداخت به پام گفتم تو دست نزنیااا توروخدا خودم میخوام آروم آروم بیام پایین،خودم یواش یواش به کمک مامانم اومدم پایین چندقدمی راه رفتم و گفتن واسه امروز بسه،دفعه های بعدی خودت بیا پایین بگرد سالن رو برو بشین،منم رفتم دوباره رو تخت و شروع کردم به مالش سینه هام بلکه یه قطره شیر بیاد ازم خوشبختانه بعد یه ساعت تلاش دو سه قطره اومد اما بچه بلد نبود میک بزنه هنوز با قاشق دادیم بهش،رو نوک قاشق میریختم مامانم میداد بهش،بعدش شب شد دیگه میخواستم بخوابم از بس دوران بارداری به پهلو خوابیده بودم فقط دلم میخواست به پلو بخوابم رو پشت خوابیدن برام خیلی سخت بود واقعا به قول ترکا داریما باسیردی بیلمی معادل فارسیشو نمیدونم والا....
شب شد بچه ها شروع کردن به گریه تا خود صبح نخوابیدم یواش یواش میک میزد به سینه ام دخترم،عین پستونک می‌ذاشت دهنش نزدیک یه ساعت میک میزد واقعا پدرم دراومد،خم شده بودم رو بخیه هام یه درد اونجا،درد گردن ،سردرد بی خوابی،البته همه اینا فدای یه تارموی دخترم
ادامه پارت هشتم

الهی تنتون سلامت باشه

خدا نگه دارش باشه، منتظر پارت بعدی هستیم

راه رفتن واقعا برام خیلی سخت بود
بعد زایمان که تو ریکاوری بودم اومدن فشار دادن بخیه هامو از اون موقع دردام شروع شد و واقعا زایمان سختی داشتم

بعد سزارین نمیشه به پهلو خوابید؟

سخت ترین قسمتش اونحاییه ک میان ببین خونریزی داری یانه
برا شمارو نمیدونم چجور بود برا منو با 2 تا انگشت شکممو فشار میدادن
هنوزم وقتی حرفشو میزنم دردشو یادمه

راه رفتن برا من خیلی سخت بود. نفسم بالا نمیمومد