پارت هشتم سزارین
دوباره بلند شدم راه برم درد زیاد نبود اما تنگی نفس اومد برام،میگفتم الان خفه میشم،اما آروم آروم راه رفتن،پرستار صدام زد داخل سرمت دارو زدن من اصلا نمیتونستم جواب بدم،اونم که انگار کر بود میگفتم نه نمیشنید چونکه واقعا نمیتونستم با صدای بلند حرف بزنم،آخرش با حرکت دستم گفتم نه
خون داشت جاری میشد دوتا پوشک هام خیس خون شدن سالنو به گند کشیدم زودی رفتم داخل نیفته گردن من🤣ده دیقه بعد یه پرستار اومد گفت اح کدومتون اینجا رو به گند کشیدین و غر غر کنان تمیزش کرد و رفت با کمک مامانم لباس زیر و پدارو عوض کردم و کمی راحت شدم از اون همه کثیفی،بعدش دیگه نزدیکای صبح یواش یواش کارای ترخیصی شوهرم انجام دادو ساعت ۱ ظهر من ترخیص شدم،اومدم خونه یه دوش گرفتم با خیال راحت،دخترمو هم شستنش و تمام،تو خونه هم درد کمس دارم که با شیاف کنترلش میکنم،خدا پدرمادر کسیکه شیافو درست کرده بیامرزه واقعا،شیاف گلیست از گلهای بهشت،هیچوقت به چشم یه قهرمان به شیاف نگا نکرده بودم...

آره کسایی ک میخواین سزارین شین حتما با خودتون شیاف ببرین😁😁من برده بودم 2 تا باهم میزاشتم 🤣

وای منم اینجوری شدم، پرستاره تازه سالن رو تمیز کرده بود من با خون ریزیم کثیف کردم دوباره، انقد غر زد،

شیاف واقعا معجزس مخصوصا برای زایمان 🤩🤣🤣
منم بعد زایمانم بشدت گردن درد داشتم انگار یه تن وزنه رو گردنم بود اصلا نمیتونستم گردنمو صاف کنم فقط خم بود و هیچجوره دردش اروم نمیشد تا یکهفته ام دردش باهام بود
یادمه انقد گردنم درد میکرد ک پرستاره بهم دوتا شیاف 100 داد گفت جفتشو باهم بذاری خوب میشی باد گفت تا میتونی نسکافه بخور تا اثر بیحسی زودتر از بدنت بره
منم خودمو بستم ب چای و نسکافه و مایعات
همشم عطش داشتم
البته من زمستون بود شب یلدا بدنیا اومد پسرم

خواهر اینجوری ک تو تعریف کردی من تا 15 روز دیگه از استرس میمیرم 😭

وایی دقیقامنم وقتی بلندشدم نمیتونستم حرف بزنم انگار داشتم خفه میشدم🤣🤣