۱۳ پاسخ

‌عزیزم همون نرفتی خوب کردی من باهمسرم ازروز دهم همش بیرون بودیم بیشترش هم نه ازنظرجسمی خودم حالم خوب بود نه بچم تا۴۰روز زن واقعا زاچ راستهچون بدن ازنظرجسمی زخم های تورحم خوب نشده واحتمال هرگونه اسیب هست وازاون طرف بچه هنوز تا۴۰روزکلاآبه
منم اعتقاد نداشتم ولی دیگه باورم شد که درسته وبعدفهمیدم ازنظر علمی هم درسته واینکه بچه روتوجمعای شلوغ تایردوسال نبری بهتره ویا زن بدنش تادوسال بعدزایمان شرایط بدنی اش قوی میشه همه ی همهش راسته
توخوب کردی عزیزم 👏👏

منم روزای خیلی خیلی سختی داشتم هیچ جا نمی‌رفتم از ی طرف شوهرمو مادر شوهرم گیر داده بودن که تو و خانوادت بلد نیستید از بچه مراقبت کنید واقعا نمی‌دونم چرا این حرفارو میزدن
هر چی از اون روزای سخت بگم کم گفتم
از روزی که مادر شوهرم اومد خونمونو شوهرمو جوری پر کرد با بخیه های سزارین کلی کتک خوردم
جلو بچه م منو زدن
من هیچ وقت اون روزا و فراموش نمیکنم
نمیزاشتن مامانم بیاد مراقبم باشه نه مامان بیاد نه من برم

خداروشکر ک شرایط برات بهتر شده. باز خوبه خانوادت درکت میکردن. منو هیچکس درک نمیکرد مامانم ی شب نیومد پیشم بمونه. یک ساله ب ندرت بیرون میرم با کلی سختی

منی که روز سوم بردمش پیش مادربزرگم که میخواست ببینتش ولی جاافتاده بود و نمیتونست

من ۱۵ روز بود که زایمان کرده بودم از تبریز اسباب کشی کردم به سیرجان😁

چ خرافاتا من ۲۰روزش بود رفتم شهرستان عروسی😁

اونا خرافاتن الان تو این دوره گوش دادن به این حرفا واقعا تعجب اور برام

چقد عین من..بااین تفاوت ک هیچکس کمکم نمیکردو فقط خودم بودم..مادرم نمیگف حالت بده پنج دقیقه من نگه میدارم برو بیرون ی دوری بزن

مال ماهم میگفتن ولی من ازروز شیشم تنها شدم .روزا تقریبا بیست وپنج روزه بود ژرفای صبح باپسرم میزاشتمش توکالسکه می‌رفتیم دورمیزدیم .دیگه ازچهل روزگی علنی بردمش با کالسکه الآنم راحت می‌مونه داخلش

من بچم پنج شش روزه بود دنبال خونه می‌گشتم با بچه ،بچم 15 روزه بود اسباب کشی کردم خیلی سخت بود آرزو میکردم خونه می‌بودم استراحت میکردم

وای خیلی خوبه منم دقیقا خیلی اوایل اذیت شدم الان هر روز پارک و پاساژ و پیاده روی ایم دوتایی واقعا آدم ذوق میکنه

خوبه ک شرایطتت خوب شده و حالت خوبه
ماهم همینو میگیم
ولی با ماشین میرفتیم هراز گاهی دور میزدیم
بعد از چهل روزگی دخترم هر روزش با کالسکه بیرون بودیم
حتی زمستون کاور کالسکه گرفته بودم تو برف و بارون بیرون بودیم
هیچ کس نباید محدود کنه واست چیزی رو
قطعا با برنامه و ارامش به زیباییت کارات خودت میرسی

واقعا تا چله نباید بره بیرون ادم؟من روز سوم با شوهرم و بچه رفتیم دور دور🫠

سوال های مرتبط

مامان ملورین مامان ملورین ۱۷ ماهگی
سلام اومدم درد و دل کنم
حالم خیلی بده از ی طرف درد دیسک کمرم و دیسک گردنم
از طرفی فشار عصبی هایی تحمل می‌کنم که قابل بازجویی نیستم
از طرفی شیطنت های دخترم
از طرفی شوهرم می‌خواد همیشه خونمون تمیز باشه وقتی تمیز نیست غر میزنه
از طرفی همش نگاه زن های خوش هیکل میکنه و من به شدت چاق شدم و شکم آوردم و رژیم گرفتن برام غول شده
از طرفی رفتار های عجیب دخترم کارم میگیره با غریبه ها سریع دوست میشه و همراهتون میره
قبلا همه چیز رو زود یاد میگرفت اما الان یک دقیقه هم نمیشینه یک جا
قبلا داروهاش رو به راحتی میخورد اما الان با جیغ و داد و واویلا
قبلا غذا میخورد کیف میکردم اما الان دهنشو میبنده که قاشق تو دهنش نکنم
خیلی خسته ام خیلی
دلم می‌خواد به مدت یک هفته بمیرم یا برم مرخصی برا خودم باشم من واقعا دیگه نمیکشم دست تنهایی
قبلا به دخترم یچیزی میگفتم گوش میداد اما الان فقط لجبازی میکنه و منم سرش داد میرنم دیگه طاقتم طاق شده
از طرفی دست تنهام نه مادری نه همراهی نه شوهری
مامان مهراب مامان مهراب ۱۷ ماهگی
سلام به همگی
یکی از دوستان گفت تجربه خودم رو بگم
اول اینکه من از اولی که مهراب دنیا اومد باهاش انواع بازی هارو میکردم بغلش میکردم و مهراب دوست نداشت من ازش دور بشم ولی خب با کمک بازی دالی موشه و اینکه چند لحظه یا حتی یک دقیقه تنهاش میزاشتم سریع میومدم که بدونه من تنهاش نمیزارم بارها باهاش حرف زدم گفتم مامامانی تنهات نمیزاره همیشه کنارتم برا همین بعد ۴ماهگی من دیگه راحت‌تر یه سری کارامو میکردم دستشویی رفتن هم اولاش میومد پشت در گریه میکرد ولی بعد با دستشویی یک دقیقه ای بهش فهموندم من وقتی برم زود میام و همیشه بهش گفتم دوستت دارم من عاشقتم و اینکه با کمک مطالب گهواره خیلی بازی هارو یادگرفتم و بازی کردم با مهراب اگر کار خونه ام دیر هم شده گفتم عیب نداره اول بازی اگر خونم کثیف بوده بازم گفتم اول آموزش بازی که اینجوری راحت‌تر یاد میگیره همش آویزون من باشه .الان من کارامو میکنم به مهرابم یاد میدم خیلی از بازی هارو تمام وسایل کابینت رو میریزم بیرون تق و توق میکنم خودم انواع صداها و کارهای بچگانه میکنم اونم میخنده .شاید نیم ساعت یک ساعت این کارهارو میکنم بعد میدم دست خودش و خودش شروع میکنه بازی کردن و میزاره منم به کارهام برسم اگر هم تو دندون دراواردن و نق زدنش مثل الان باشه یکم آرامش میخواد و صبوری شبا تا صبح بیدارم ولی دعواش نمیکنم نمیگم من حق دارم کسی کمکم نیست از دید مهراب نگاه میکنم الان حال مهراب چطوره بجای گوشی دست گرفتن الان وقت اینه با مهراب وقت بگذرونم حتی شده عصبانی بشم ولی خب نفس عمیق میکشم آهنگ میزارم بعد شروع میکنم ببینم چیکار بکنم که آروم بشه .چون من باید خونه رو مدیریت کنم