۸ پاسخ

دقیقا منی ک قبل بچه دار شدن ی ساعت توی حموم بودم صدای شوهرم در میومد الان پنج دقیقه هم نمیتونم

و منی ک امروز 10 بار تا دم در دسشویی رفتم و برگشتم . ولی من این روزا رو خیییلی دوست دارم با پسرم عشق میکنم این یکماه برا من مثل برق و باد گذشت. دوست ندارم زود بگذره 🫠😍

منم همینجورم عزیزم
یهو کلی فکر میاد توی ذهنم ک میتونم از پسش بر بیام یانه؟
تا الان ک پیش مادرم بودم زود گذشت
ولی از الان تنهام و هم میخوام زود بگذره مثلا ۶یا۷ ماهش برسه هم میخوام همینجوری بمونه لذت ببرم
کلا درگیرم باخودم🤣🤣
میخوابه دوس دارم پاشه پامیشه میگم چرا نمیخوابه
امروز باورت میشه کلا دوبار از صب رفتم دسشویی🤣🤣

همه همینطورن
منم اصلا نمیفهمم چجوری روزم شب میشه ولی خداروشکر بچه هامون سالمن این روزا میگذره

من هم همینم و می دونستم همین شکلیه و به خاطرش ترس داشتم، همه ش خسته م و تو خواب مشکل دارم و نمی دونم بعد رفتن مامانم چطور کارهامو هندل کنم اون هم منی که تا روز زایمان کارهامو خودم انجام می دادم

آره سخته مخصوصا واس من که کمکی ندارم واز ۱۴ روزگی بچم تنهام همش دنبال فرصتی لم که بتونم با خیالت راحت برم حمام یا یه ارایشگاه میرم همش قلبم تو فکر بچمه دلم میخواد یه روز بعداز ظهر یکساعت بخوابم الان تازه میفهمم که مادری کردن چقدر سخته

همه همینن بچه داری همینه،زیاد فک نکن

منم همینجوری ام دیروز ساعت ۸ غروب وقت کردم صورتمو بشورم
باید به خودمون زمان بدیم بگذره کم کم به روال جدید عادت میکنیم باید قبول کنیم هیچی مثل قبل نمیشه حتی میگن بدنمون ۳ سال زمان میبره که به حالت عادی قبلی خودش برگرده

سوال های مرتبط

مامان هــامـین مامان هــامـین ۵ ماهگی
خیلی خستم دیگ کاش دکمه لفت دادن بود،دیگ نمیکشم همه‌ی استخونام درد میکنه،پاهامو دیگ حس نمیکنم بس ک راه رفتم بس ک توپام تکونش دادم،جدا از اینا دیگ اعصابمم خراب شده این چن مدت،دلم برا خودم تنگ شده خیلی،از تو خیلیییی پرم خیلی،۴ساعت دورم از خانوادم،نبود اونارم خیلی حس میکنم اینروزا،منی که درد بچمو نمیدونم و اون همش گریه میکنه مادرشدنم برای چیه،از ۴بیداریم ی چیز نمیزاره راحت بخابه،شربت دادم ،شیردادم،جاشو عوض کردم پس باز برا چیه گریش،تحملم تموم شده،میخام بشینم گریه کنم اما میترسم با صدای اونم بیدار شه چون الان ب زور خابوندم😔الان از فرط خستگی فقط میخام بخابم دیگه اشتها هم برام نزاشته،اصلا نمیزارع از این نوزادیش لذت ببرم،فقط میخام اینروزا سریع بگذره بشه ۶،۷ماهه...هه چه تصوراتی ک از این دوران نداشتم میگفتم عکس های قشنک قشنگ میگیریم مادرپسری اما الان ذوقو هیحانه هیچ چیزو ندارم هیچ چیزو....حرف زیاده اما حوصله نوشتنه زیادم ندارم دیگ....