من رفته بودم طبیعی
برای همون یه کاسه گنده کاچی خوردم
ولی عاقبتم سزارین اورژانسی شد 😂😂
اونجا یکی بالاسرم بود هی میپرسید حالت تهوع نداری
خداروشکر نداشتم
خداروشکر بسلامتی بچتو بغل کردی من که خاطره خوبی برام نشد بیمارستان رفتنم.
۲۵ام تاریخ زایمانم بود شب ۲۱ کیسه ابم پاره شد یه هفته بود ابمون قطع بود لوله ها ترکیده بودن تعمیرات داشتن در روز یساعت اب داشتیم که اونم من خواب بودم.
مسیرم تا همدانم ۲ساعت بود شب ساعت ۱۱ راه افتادم ساعت ۱ بستری شدم پرستارم هی میومد میترسوند منو که تا صبح دکتر نمیاد باید تحمل کنی ممکنه دردت شدید بشه
خداروشکر درد نداشتم تا صبح که دکتر اومد اول نفر بردنم اتاق عمل از بیحسی هیچی نفهمیدم اصلا که برام زدن کم کم از نوک انگشتام داغ شد و خوابندنم و پارچه کشیدن جلو روم و بعد از ۵ دقیقه صدا پسری رو شنیدم اولش هیچ حسی به صداش نداشتم وقتی اوردنش جلو روم گرفتنش اخ نگم که هنوزم هنوزه یادش میفتم دلم قنج میره یکی از صحنه هایی که بنظرم هیچ مادری فراموشش نمیکنه داشت گریه میکرد چسبوندش به صورتم اروم شد تو اتاق ریکاوری هم اومدن شیر خورد بعد از ریکاوری که دراومدم بعد یساعت اوردنش پیشم .
اها اینو بگم بعد عمل که داشتن میبردنم ریکاوری حالم بد شد نفسم به شماره افتاده بود نمیتونستم نفس بکشم برام اکسیژن وصل کردن و یسری امپول اینا زدن تو سرم برام .
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.