بچه ها اگه دوس ندارین نخونین من کسی رو ندارم دردو ول کنم اینجا مینویسم اما مختصر مینویسم دلم اونقد پره ولی دیگه صبرم لبریز شده فقط اینو بگم کاش جز خودم که بدبخت شدم این دوتا طفل معصوم رو بدبخت نمیکردم مادرش بمیره دخترم یه شلوار درس حسابی نداشت توی خونه میگف مامان خجالت میکشم برم پیش دوستام بازی کنم برای همین شلوار بیرونی می‌پوشید چندروز پاهاش عرق سوز شد کمرو روی نافش زخم شد اینم بگم لباس های پسرمو بیشترشو دخترخالم که پسرش از پسرم بزرگتر اون میده برای همین از اون کمی ریختم از لحاظ لباس
اما طفلی دخترم انقد رویاهای قشنگی داره دختره دیگه
اما امروز شوهرم زور کردم رفتم برای دخترم دوتا شلوار ویکی هم برای پسرم خریدم از اتاق پرو آمدم بیرون دیدم آقا (شوخر) برای خودش سه تا زیر لباسی خریده یه کلمه نگفت توهم اگه چیزی میخوای بردار انگار وجود نداشتم توی این گرما یه لباس خنک ندارم بعدش که اومدیم من گله کردم یه دعوایی راه انداخته که چخبره اینقد خرج میکنم منم زیاد گفتم ولی یکیش این بود گفتم وقتی برای من خرج نمیکنی و خودتو زدی به ..‌‌ باید برای بچم بخری
دوستای گلم یعنی بچه هام که به این سن رسیدن سر هر سری لباس ودکتر بردنشون من حرف شنیدم یه روزی میام کامل براتون میگم چیا کشیدم ببخشید دلم گرفته بود گفتم باشما حرف بزنم

تصویر
۱۵ پاسخ

مامان جان
سعی کن برای خودت درآمد ایجاد کنی با هر چی میتونی بافندگی یا خیاطی یا ترشی درست کردن و یا مربا
فروختن تو اقوام و دوستان
یا کم کم با پول شوهرت ی مبلغی رو پس انداز کن
هیچ وقت پولو برای شوهرت رو نکن
مردها ذات خوبی ندارند
بدوند پشت نداری یا سرمایه مالی
خیلی اذیت میکنند

ما خانوما بیشتر هم خودمون باعث میشیم وقتی تو مغازه بهت برخورده هیچ حرفی نزدی ناراحت شدی نگفتی بهش فک کردی براش مهمه نه یا باید خودت هم برا خودت میخریدی یا نمیزاشتی برا خودش بخره تمام .فکر کن ببین کجای کارت اشتباهه اتفاقا اول باید ب فکر خودت باشی بعد بچه هات فهمیدی تو به خودت ارزش قائل نشی شوهرت چرا برا تو ارزش قائل بشه اتفاقا اول برا خودت بخر بعد برا بچه هات من خیلی مادرایی رو دیدم حتی جاریم اصلا بچه ها براش مهم نیست فقط خودش و خونش از همه هم بیشتر ارزش و احترام قائل میشن خانوادش براش بچش با لباس های کهنه کوچولو خودش عالی با آرایش خواهرانه گفتم بهت اول خودت اولویت باشه عزیزم

الهی عزیزم دردتو میفهمم
بنظرم وقتی بچه هات از ابو گل دراومدن برو سر کار
از الان بفکرش باش

سخته واقعا درکت میکنم میدونی ما اکثرا صفر تا صد بچها با خودمونه توقع اینهمه خودخاهی رو نداریم از سمت همسر 😢منم دلم گرفته امشب از شدت خستگی بچمو دعواش کردم داد کشیدم سرش یساعت گریه کرد دلم براش نمیسوخت ازبس خسته بودم بعد یساعت هق هق میکرد اومد بغلم بمیرم براش😔

عزیزم
یکی از مامانها دقیقا حرف خوبی زده برا خودت کار و درآمد جور کن
به خدا از الان فکر ترشی درست کردن باش
باورت میشه دو برابر سود داره
کیک خیس اینقدر راحته حتی تو قابلمه
من خودم تصمیم گرفتم خودم کاری شروع کنم
برای خودم به خاطر دل خودم

کارش چیه

شاید از اول خرج نکرد ی که الان زورش میاد یا نداره بنده خدا

چقدر شوهرت مثل شوهر منه

عزیزم چقدر بده کار شوهرت
تو باید همونجا برای خودت بر می‌داشتی مرد خسیس رو باید به زور ازش کند
بچه ای که درست کرده وظیفشه خرج بده

نمیدونم شوهرت نداره یا نمیگیره
ولی شوهر دوستم وصعش خوبه ولی دلش نمیاد خرج کنه فقط خرج خودش میکنه دوستمم هرجور شده با دعوا ازش پول میگیره هر چندروز یه بار
پولاشو جمع میکنه واسه خودش و بچهاش خرید میکنه حتی یارانش اینارو با زور میگیره
میگه دیگه اخلاقشه منم مثل خودش میشم تا خودم یا بچهام کم نداشته باشن
بعد کار هم میکنه تو خونه هزاری ب شوهرش نمیده

اگه داره نمیخره که خیلی سخت تره خداکمکت کنه بهتر بشه اخلاقش

عزیزم من درکت میکنم .چون پدر خودم این اخلاقو داشت،حتی الان هم همین مدلیه،کلا برای خرید مقاومت میکنه، البته که کاش بچه دار نمی شدی ولی الان به نظرم باید تغییرش بدی. روی همین خرید کردن مقاومت کن .
انشالله درست میشه

یعنی شوهرت داره و خرج نمیکنه یا واقعا نداره

خسیسه با نداره؟؟؟

خداوند کمکت کنه گلم

سوال های مرتبط

مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
امروز اولین روز مهد پسرم بود ، بدون من که نموند من تمام سه ساعت رو کنارش بودم ، بعد خجالت میکشید اصلا حرف نمیزد یا اگر حرف میزد خیلی آروم پیش من حرف میزد که مربیشون اصلا صدای اینو تو این همه بچه نمیشنید ، بعد بچه ها چون این از همه کوچیک تر بود و خجالت میکشید و حرف نمیزد یکیشون که خیلی بی ادب بود هی میگفت من از این خوشم نمیاد پیش من نشینه بقیه هم به تبع اون همین حرف رو زدن ، وای داشتم سکته میکردم همونجا گریه ام ولی خودمو جمع کردم ، نسبت به پارسال که یه بار بردمش اصلا نمیموند میرفت فقط بازی ایندفه مینشست و توجه اش بیشتر بود اما مثلا مربی میگفت رنگ کن رنگ نمیکرد ، از یه طرف از این خوشحالم که اینقد این سه ساعت همکاری کرد و نشست از طرفی از اون حرفای بچه ها به شدت دلم شکسته و آخرشم مربیش گفت پسرت حرف نمیزنه ؟ گفتم حرف میزنه ولی اینجا خجالت میکشه ، اونجا بچه ها رو نگاه میکرد ولی با هیچ کدوم سعی نکرد دوست بچه ولی اومدم خونه با بچه های همسایمون کلی بازی کرد ، خدایا خودت کمکم کن پسرم رو راه بندازم خیلی سخته از طرفی از نطر روحی خودت داغون باشی و کلی دلشوره که یعنی همه چی درست میشه ؟ از طرفی باید محکم پشت بچه ات باشی ...
مامان آیهان مامان آیهان ۴ سالگی
مامانا شرایطمو میگم به من بگین من چه کاری بکنم درسته ، پسرم ۴ سالشه ، حرف زدنش در حد جملات ۶ کلمه ای هست ،شعر میخونه نقاشی در حد آدمک ، رنگ آمیزی هنوز درست انجام نمیده ، رنگا رو بلده حیوونا و میوه ها رو بلده اشکال هندسی رو بلده ، وقتی با هم سناش مقایسه اش میکنم میبینم عقب تر از هم سناش هست ، بردمش گفتار درمانی اونجا حالم خوب بود گفتم کم کم راه میوفته شرایط بهتر میشه اما گفتار درمانش هر سری یه چیزی میگفت یه بار میگفت نقص توجه داره یه بار میگفت بی بی دیجیتال یه بلر میگفت مشکل ارتباطی داره و ....آخرشم منو فرستاد پیش همکارش که کاردرمان حسی حرکتی هست پسرم اصلا توجه بهش نمیکرد میزفت بلزی میکرد میگفت نگاه دستور پذیزی نداره در صورتی که پسر من تو خونه هر کاری بگم انجام و گفت پسرت علائم اوتیسم داره ، اون روز من مرگ رو جلو چشمام دیدم ده سال پیش داداش بیست سالمو از دست دادم اون روز برام سخت تر از از دست دادن برادرم بود فقط خدا میدونه چی کشیدم همون روز بردمش پیش فوق تخصص روان پزشکی کودک چند تا سوال ازش پرسید جواب داد صداش کرد جواب داد گفتم گفتاردرمانش گفته توجه اش پایینه گفت براش دارو مینویسم واسه توجه اش گفتم پسر من مشکلش چیه ؟ گفت یکم مشکل ارتباطی داره ارتباط برقرار میکنه اما ضعیف ( پسرم با کسایی که میشناسه خیلی صمیمی هست ولی از غریبه ها خجالت میکشه ) گفتم بهم گفتن اوتیسم گفت نه نگران نباش یکم بی بی دیجیتال شده اونم با چند جلسه کاردرمانی راه میوفته ، ولی من از اون روز دیگه اون آدم سابق نشدم روی حرکات پسرم حساس شدم الان بپر بپر میکنه میگم نکنه اتیسم داره ، دیگه اونجا نبردمش فقط تو خانه رشد انلاین کاردرمانی و گفتار گرفتم ، مهدم ثبت نامش کردم