۱۲ پاسخ

چه خوب که حوصلشو داری من ندارم واقعا

لطفا ب من درخواست دوستی بده

بیش از حد باهاش بازی نکن مستقل نمیشه

خخخخخ من دخترم ۸ سالشه میگه بیا قایم موشک اون چشم می‌زاره من میرم تو اتاق لباسارو مرتب میکنم تا میاد الکی مثلا ترسیدم فرار میکنم ..🤣🤣🤭 یا رو تختی رو صاف میکنم یا کفشارو میزارم جاکفشی الکی مثلا قایم میشم اونجاها،😝😆😆

میشه بهم درخواست بدی عزیزم

چرا پسر من از این بازیا نمیکنه😢همیشه وسطش میره وسط که میگم یه دقیقه هم بازی نمیکنه ها

ای جان تو بهترینی❤️😘

اوه حالیش میشه این چیزا؟

میشه عکس کافی بار تو بفرستی برای ایده میخوام

دقیقا پسر منم همینه از ساعت ۱۲ ظهر که پا میشه من فقط دارم باهاش بازی میکنم تا خود شب
این وسطاش شاید نیم ساعت خودش بره بازی کنه
بقیش همش با منه

خوبه دیگه ،
تی وی نگاه نمیکنه یا خودت نمی‌ذاری نگاه کنه؟

چون من برای انجام کارام مثل ظرف شستن یا جمع جور کردن تی وی باز میکنم نگاه کنه

خسته نباشی عزیزم
من واقعا نمدونم چه بازی بکنم باهاش
الان شما میگی صبح تا شب کارمون بازیه باخودم میگم این همه بازی رو از کجا میاری واقعا😑

سوال های مرتبط

مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۲ سالگی
سلام مامانا خوبید?
خداقوت به همگی❤️

مامانا یه موردی رو میخواستم ازتون بپرسم که تجربتون چطور بوده و چقدر اطلاع دارید...
من معمولا هر روز پسرمو میبرم بیرون یعنی کلا هرجا بخوام برم باهم میریم
کافه و بازار و فروشگاه و پارک و....
درکل هم هرجا باشیم از خودم دور نمیشه حواسمم خیلی هست ولی خب واقعا جامعه خطرناکی شده...
امروز که پارک بودیم توی سرسره یه دختربچه ی بزرگ تر از خودش خیلی دوس داشت بهش کمک کنه هی میگفت دستتو بده به من باهم بریم
ایرمانم دستشو عقب کشید
یه دسته کلید نشونش داد گف بیا اینو ببین
خب من خودم اونجا بودم و کامل حواسم بود و با این اوکی م هیچ خطری هم وجود نداشت
دوس دارم تعامل با بچه ها رو یاد بگیره اما یک لحظه هم به این فکر کردم چطور باید یاد بدم دست غریبه ها رو نگیره?
دست هرکسی رو نگیره
وقتی بغلش کردم بریم یه وسیله دیگه رو سوار شه گفتم مامان من پیشتم مراقبت
دست غریبه ها رو نگیر
لبخند زد گف باجه! البته که در لحظه گفت و قطعا یادش میره
چند روز پیش هم توی کافه یه آقایی که ازپرسنل اونجاست و خیلی هم ایرمان رو دوس داره اومد نزدیکش گف میای بریم بهت ماشین بدم?
اسباب بازی بدم بهت
سریع رفت کنار بعدم برگشت منو نگا کرد ببینه ری اکشنم چیه
منم دستشو گرفتم گفتم اره مامان بریم باهم
من نمیگم همه قصد بدی دارن اما باید احتیاط کرد
تو این سن چطور باید رفتار با غریبه ها رو یاد بدیم? اصلا الان نیازه بنظرتون?
مامان ایرمان🧸 مامان ایرمان🧸 ۲ سالگی
اقا ما امروز عصر از سر و کله زدن با وروجکمون به ستوه اومدیم و دیدیم واقعا نمیشه خونه موند
هرروزم بیرونیما
یه امروزو گفتم جایی نریم
ولی واقعا زمان نمیگذره لامصب!
پیشنهاد دادم بریم بیرون? با سرعت کفششو اورد و زدیم بیرون
اول که کل خیابون عفیف اباد تاریک بود و برق رفته بود
نمیدونستمم کجا ببرمش دیگه
رفتیم جلو باغ عفیف آباد یه محوطه بود یکمم اب اونجا بود گفتم بدو هرچی میخوای بازی کن ایشونم ذوق زده مشغول شدن و یهو دیدم هر بچه ای رد میشد میگف مامان منم میخوام بازی کنم اینجا😂
هیچی دیگه شلوغ شد قشنگ
و امااااا
بدبختی اینجاست که دیگه رضایت نمیداد برگردیم
ماشین یکی از بچه ها رو هم گیر داده بود سوار شیم که بنده خدا بابای اون بچه گف بزارید سوار شه عب نداره
منم هی گفتم نه ممنون و...اونام اصرار که بزارید یکم بازی کنه
و حالا از ماشینه هم پیاده نمیشد
هیچ پیشنهاد وسوسه انگیزی هم کمک کننده نبود
اون بچه گریه میکرد که ماشینمو میخوام
ایرمانم گریه که پیاده نمیشم
من داشتم راضیش میکردم بیاد پایین
باباهه داشت بچشو راضی میکرد که بزار نی نی یکم سوار شه😂
اخر مجبور شدم نی نی جونمو زدم زیر بغل و با گریه اوردمش
اسنپ گیر نمیومد خیابون شلووووغ خودم خسته سرم درد گرفته بو و ایرمانم یه بند گریه🙂
زیبا نیست?
بعدم گف بستنی میخوام
براش گرفتم ولی چون برق رفته بود همش اب شده بود سرتا پامون کثیف شد
دیگه هیچی تا خونه بغلش کردم و با اون وضعیت اسفناک برگشتیم

میگم مامانا وقتی بچه گیر میده که بمونیم و نریم مثلا توی پارک یا حتی مهمونی چیکار میکنید?
تا چه سنی این داستان ادامه دارد?🚶‍♀️🥲
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
امروز حساااابی دخترکمو سرگرم کردم
صبح بردمش خانه بازی تا ظهر اومدیم ناهار خوردیم یه چرت خیلی کوتاه زده بیدار شد بعدش حساااابی بازی کردیم و برای اولین بار آبرنگ بازی کردیم
دخترم خیلی دوست داشت چون عاشق نقاشیه . اولش با قلمو رنگ کردیم بعد دیدم حوصله ش داره سرمیره با انگشت شروع کردیم رنگ کردن در اخرم روی بدنمون رنگ زدیم و به اصطلاح نقاشی کشیدیم که بعدش کارمون به حموم کشید ولی یه بازی حسی خوبی بود
بعدم تا همین الان باهاش بازی کردیم که دیگه حسابی خسته شد و رو تخت بی هوش شد ولی منه .... برداشتم گذاشتمش سر تخت خودش ولی سرحال و پرانرژی بیدار شد😭
تمام زحمتام بر باد رفت و دوباره رفتیم تا ۱ شب 🤦🏻‍♀️
حالا به ایناش کاری نداشته باشید شمام اگه ابرنگ دارید بیارید بازی کنید یا گواش یا رنگ انگشتی یا حالا هرچیزی که خودتون درست میکنید خیلی بچه ها دوست دارن
و یه چیز دیگه بگم من قبل از ازدواج نقاشی میکشیدم اونم با تکنیک و رنگای مختلف مثلا پاستل گچی و روغنی . رنگ روغن گواش اکرولیک ابرنگ مداد ذغال و...
کلی هم نقاشی های قشنگ هنوزم دارم ولی الان مغزم انگاری صاف شده اصلا یه خط ساده هم نمیتونم بکشم چه برسه به نقاشی. هییییچی نمیتونم بکشم و اصلا توانایی رنگ کردنم ندارم! این یک اتفاق عجیب تو زندگی منه و دلیلشو نمیدونم ! کلا مغزم انگاری نقاشی رو پس میزنه امروز گفتم بازم تمرین کنم شاید درست شدم ولی مغزم قفل شده بود و حتی حسی به رنگا نداشتم🙄 منی که عاشق نقاشی بودم این اتفاق برام عجیبه 🙄
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
در راستای اینکه با دخترکم چه بازی هایی میکنیم
من اول رو کاغذ سفید نقاشی کشیدم بعد که دیدم دخترکم دوست داره رو کاغذ رنگی کشیدم و رو چوب بستنی های رنگی (الان همه جا ازش میفروشن) چسبوندم بعدم رو در جعبه کفش با چاقو چندتا سوراخ زدم و گذاشتم
بازیشم اینجوریه که
مثلا من فروشندم ( بعضی وقتام عروسکاشو هردفعه یکیشونو فروشنده میکنم) دخترم خریدار . میاد با یه کارت که بهش دادیم مثلا ازمون خرید میکنه و میره دوباره میاد میخره یادش دادم دونه دونه باید بیاد بخره بعدم ببره بذاره تو اتاق
وقتی این بازی تموم شد با تمام این چیزایی که ازم خریده میریم تو خونش و با قابلمه گاز پلاستیکیش مثلا غذا درست میکنیم میخوریم
با این چیزا یک ساعتی حداقل سرگرم میشن هرچند که دخترک من کمتر دوساعت راضی نمیشه حتی ولش کنم صبح تا شب میگه بیا این بازی رو بکنیم
خلاصه اینم یکی از بازی های ما درواقع با این بازی قوه تخیلشو قوی میکنم و یادش میدم کم کم با خودش بازی کنه
شمام امتحان کنید شاید کوچولوهاتون دوست داشتن😍