۵ پاسخ

عزیزم 🥺🥺🥺🥺خدا قوتت رو زیاد کنه 🥲من برخلاف تو بارداری پر داستانی داشتم بااینکه بیمارستان نمی‌رفتم ولی بد ویار بودم شدید ولی مثل تو تا اواسط 7ماهگیم میرفتم اجرای کودک و 3تا نقش پر تحرک رو انجام میدادم وبنظذم همون حالمو خوب میکرد 🥺🥲و وقتی همکارام فهمیدن از الکی گفتم 3ماهمه بااینکه 7ماهم بود ک ی وقت نگن نیا کار سنگینه 😅😂🥲اما عاشقانه کیف کردم باکارم و حاملگیم اون روزا

آخی ،چقدر سخت من اونقدر از سوزن میترسم که اگه شرایط اینجوری برام رقم می‌خورد باید هر سری التماسم می‌کردند سر یه قطره خون😂خدا به داد بقیه رسیده🤣

درکتون می کنم منم سر هر دوتا بارداری مجبور بودم اینکار رو بکنم . برا بچه اولم که انسولین هم تزریق می کردم دیگه نه انگشت برام مونده بود نه بازو از بس سوزن خورده بود بهش

از من خیلی بالاتر میرفت

آخییی
منم انسولین میزدم
اما بدنم مقاومت نشون میداد هیچ اثری نداشت

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۱۰ ماهگی
از خودم خستم
از این افکار منفی مزخرف که منو ول نمیکنه
از اینه که هر روز و هر لحظه فکر میکنم یه چیزی م هست یا قراره یه اتفاقی برام بیفته
بخدا خودم خستم ولی من چیکار کنم که دست خودم نیست...
از تو باسن تا تو پام و ران پام درد میکنه ( شیر خودمو میدم و هیچ ویتامینی نمیخورم)
نمیدونم
از دکتر رفتن بیزارم میترسم،نمیدونم چرا فکر میکنم برم یه چیزی م هست و نمیخوام برم
از دیروز حس میکنم تب دارم وقتی تب سنج میزارم ۳۶.۸ یا ۳۶.۷ هست که نمیدونم تبه یا نه؟😪🫠
از اردیبشهت رژیم گرفتم یه چند وقت خوب وزن کم کردم سه هفته رو یه وزن استپ کروم نه بالا می‌رفت نه پایین
پری روز خودمو وزن کردم رو همون وزن بودم
دیروز وزن کردم یک کیلو اضافه شده بودم!!!
دوباره الان خودمو وزن کردم یک کیلو دیگه اضافه شده بودم با اینکه تا الان از دیشب که شام خوردم نهدصبحونه خوردم و نه شام....
نکنهوچیزیه؟ یا این پایین و بالا طبیعه؟
بخدا حالا از افکار منفی بهم میخوره
نمیدونم چرا اینقدر بعد از زایمان من بد شدم و حالم بده.😭😭😭
مامان 💜ᗩʀᗩ𝚍💕🤱 مامان 💜ᗩʀᗩ𝚍💕🤱 ۱۵ ماهگی
یک روز خیلی سختی رو گذروندم و خداروشکر که تموم شد🥺🥲از دیشب این موقعا نفش تنگیم شروع شد و خی رفته رفته شدیدتر شد تا نزدیکای صبح بود ک دیگ پر پر میزدم نفسم درنمیومد رفتیم بیمارستان تا رسیدیم امپولو ااکسیژن بهن زدن همونجا ازحال رفتم دکتر میگف ضربان قلببم خیلی بالا بوده و اکسیژن خونم خیلی کم شده بود اگ دیترمیرفتیم نمیدونم چی میشد🥺🥺🥺اگ شوهرم مثل هرروز سرکار بود .. اگ من مث همیشه لج میکردم ک دکتر نمیام ... نمیدونم چی میشد ولی فققدد تو تمام فعل انفعالاتی ک تو ذهنم میسازم دلم برای آرادم خیلی میسوزه.. درسته ک بچها متوجه حالات ما میشن امروز مم فهمیدم چون من حالم خوب نبود اونم ی بند گریه میکرد فک میکردم مریضه ولی تا ی ذره بهتر شدم اونم ارومه اروم شد ..‌ چقدر حرف زدم ممنونم که اینجا شماها رو اارم گوش شنوایید برام همیشه. نیاز داشتم امشب حرف بزنم.❤️💜 واسه کم شدن نگرانیای حانوادم ممجبورم بگم خوبم و تظاهر ب خوب بودن کنم ولی حالم خیلی بده چقد سخته پرروسه قوی بودن...