تجربه سزارین دوم پارت ۱
خواستم اینجا بنویسم شاید به‌درد‌کسی بخوره
من کلا تحت نظر صارم بودم کل بارداریم و همونجوری ک‌توی تاپیکای قبلیم‌مشخصه هفته های اخر دردناکی داشتم دردپریودی و سنگینی شدید روی لگن ۳۶‌هفته ک‌برای ویزیت رفتم و از دردام گفتم به دکترم ازم‌سونو ان‌اس تی اینا گرفت و بهم خندید گفت هیچیییی نیست حتی یه انقباض با وجودی ک‌درد داشتم
من‌پسر اولمم ۳۷ هفته و دوروز زایمان کرده بودم
سر ابن بارداریمم ۳۷ هفته و ۲ روز دقیق صب پاشدم برای ناهار قیمه گذاشتم بعد وقت لیفت ابرو‌داشتم رفتیم انجام دادم بعدشم‌ رفتیم همسرم یه پیراهن میخواست برای عکسای بیمارستان بخریم و‌اینا خلاصه ک من از ساعت ۴ و ۵ درد مث دلپبچه اسهال و پریودی داشتم‌ک‌میومد و میرفت ولی چون‌هفته قبلش با درد سونو اینا داده بودم‌هیچی‌نبود با خودم‌میگفتم‌ماه‌درده و‌هیچی نیست تا برگشتیم خونه‌ساعت ۸ شب شده بود وقتی رسیدمم درد داشتم زیاد گفتم خسته شدم اگ‌ دراز بکشم رفع میشه
هی دراز کشیدم‌و‌دیدم‌نه نمیره گفتم‌ بزار تایم بگیرم تقریبا ۸ دیقه یکبار‌ بود به‌دکترم‌پیام‌ دادم گفتم ک اینجوری‌ام ولی اصلا قصد بیمارستان رفتن نداشتم
یهو دکترم زنگ زد
خیلی‌تعجب‌کردم‌برداشتم و‌پرسبد دردات چجوریه بهش ک گفتم گفت سریع برو بیمارستان تا کیسه ابت پاره نشده

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان آیماه♥کوچولو مامان آیماه♥کوچولو ۳ ماهگی
پارت 1
#زایمان طبیعی
39هفته و 3روز درد شدید کمر داشتم قبلنا هم داشتم ولی این روز شدید بود با مادرم و همسرم راهی بیمارستان شدم ماینه شدم یک سانت بود ساعت 7شب بود گفت برو پیاده روی کن تا شاعت ده بعد بیا منم رفتم خونه بعد از اونجا رفتم پیاده روی تا ساعت 1 دردم کلا گم شد درد نداشتم
دیگه گفتم چرا الکی برم بیمارستان😐😂رفتم گرفتم خابیدم🤣🤣تا که ساعت پنج صبح شد تو خاب بودم دیدم یهو دردم گرفت اونم رو پنج دقیقه بگیر ول کن بگیر ول کن احساس ادرار داشتم میرفتم دسشویی ادرار نمیومد😐😐😐😐تا که مادرم از رفت امد من ب دسشویی بیدار شد اومد گفت چطوری گفتم هر پنج دقیقه دردم میگیره ول میکنه گفت سری بریم بیمارستان تا بیمارستان 2ساعت راه بود😐😂
سر راه یک بیمارستان دیگه بود رفتیم گفت درد زایمان نیست😐😐
منو میگی کلی فوشش دادم ک گفت درد نیست راهی زاهدان شدیم اون بیمارستان ک میخاستم برم همونجا بود ساعت 7نیم رسیدیم زاهدان گفتم منو ببرین خونه خودم ک زاهدان بود گفتم میخام پیاده روی کنم با همون حال و درد پنج دقیقه ای🤣😂🤣😂
مامان نیلاونویان 💙💖 مامان نیلاونویان 💙💖 ۳ ماهگی
سزارین پر چالش من پارت 1
من دکترم 8خرداد نوبت داره بود پنج خرداد بود ک من ی یکی دوهفته ای بود انقباض داشتم پنجم از صب تا شب کلا کارای خونرو انجام دادم ک فرداش برم مژه اینا بزارم لباس بعد عمل اجیلو کمپوت اینا بخرم
شب خوابیدم نصف شب بود ساعت دو اینا ک دیدم وقتی دراز کشیدمم انقباض دارم اونم 5دقیقه ی بار
این جا تاپینگ گزاشتم ک آره انقباض شدید دارم گفتن برو آن اس تی بده می‌ترسیم ماینم کنن کیسه آبم پاره شده تا ساعت 5ونیم بیدار بودم شوهرمو بیدار کردم رفت سر کار ک اومدم دراز کشیدم احساس کردم ترشحم زیاد شد از ترسم بلند نشدم ی زره گهواره و گشتم ساعت 6بود دقیق پاشدم برم آب بخورم دیدم ی لیوان آب ازم ریخت 🫢
زنگ زدم شوهرم ده بار اینا اونم گوشیش جواب نمی‌داد دقیقا لحظه ورد به شرکت داشتم زنگ میزدم 6ده دقیقه زنگ زد گفتم پاشو بیا بریم زنجان کیسه آبم پاره شد زنگ زدم مامانم آماده بشه به ماه. شوهرم زنگ زدم ک دخترمو بدم بهش جدای نمی‌داد به همسرم گفتم اومدنی برو ابجیتینارو بیار اینجا خودمم رفتم حموم دوش گرفت فوری 6ونیم بود همسرم اومد رفتیم مامانمو ور داشتیم رفتیم بیمارستان آن اس تی بدم
مامان D&D 💙🩵 مامان D&D 💙🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه س زارین دوم پارت ۲
خلاصه ک‌با‌ زنگ‌دکترم‌ ترسیدیم‌منو همسرم و پاشدم ساک اینا بسته بود یکم جمع‌جور کردیم ب سمت بیمارستان ولی‌با‌خودم میگفتم نصفه شبی زابراه کردیم‌ خودمون و پسرمو چیزی نیست فکرم همش این بود
رسیدم بیمارستان و رفتم‌اورژانس صارم گفتم گفتم ک دکترم گفتن اینجوری گفتن‌بخواب‌معاینه‌کنیم بعد‌ام‌اس تی منم ترسیدم‌نزاشتم‌اومدم ب دکترم پیام‌دادم‌گفت‌بزار انجام بدن باید‌انجام بشه

معاینه‌کرد و گفت بسته‌ای‌ برو ان‌ اس تی (اینم‌بگم معاینه اصلا دردناک و وحشتناک نیس اونجوری ک میگن)
ر فتم خوابیدم واس ان‌اس تی و تو‌دلم هی‌میگفتم طفلی پسرم‌الکی‌بدخواب شد‌نصفه‌شبی ان‌اس تی‌ ک تموم شد دکتر اورژانس زنگ زد ب دکتر خودم ک منتظر بود یه اصلاحایی گفت پزشکی ک دکترم گفت اورژانسی فوری بره بالا‌اتاق عمل

خودم خط های‌ انقباض میدیدم ک شدید بالا‌ پایین بود
و مث اینک‌حرکت بچه‌ام ضعیف بود
من ک‌شوکه شده بودم گفتم‌ بزارید‌برم ب همسرم‌بگم
پسرمو تو ماشین خوابونده بود رفتم گفتم اونم‌شوک شد
ساعت ۱۱‌ونیم بود کارام کردن برم‌ بالا‌ برای زایمان وارد ک شدم لباس دادن عوض کردم بعد برگه‌اینا امضا کردم و اینا

بردنم یه اتاق بزرگ ک مشخص بود برای زایمان طبیعیه توپ و وان و اینا بود خوف کردم
رو‌تخت خوابوندنم‌دوباره‌بهم‌ان‌اس‌تی وصل کردن
دوباره‌اومد گفت‌من‌خودم‌ باید معاینه‌کنم کثافت یبارم ‌اون معاینه کرد و‌ان‌اس تی ک تموم شد مستقیم رفتم‌اتاق عمل دکترم فوری خودشو رسونده بود
ا
مامان mami👣❤️ مامان mami👣❤️ روزهای ابتدایی تولد
خب تجربه زایمان طبیعی#پارت یک
من از ۳۵ هفته شروع کردم پیاده روی کردن و حموم آب داغ حرکات اسکات و اینم بگم تو کل بارداریم خیلی فعال بودم خیلیییی ها😅 خلاصه هر روز یه ساعت پیاده روی میکردن بعدش حموم میکردم و حرکات اسکات میزدم تا رسیدم به ۳۹ هفته ۳ روز بی صبرانه منتظر دخملم بودم وقتی ۳۹ هفتم بود رفتم زایشگاه ک معاینه شم گفتن یک سانتم برشتم خونه شروع کردم به پیاده روی یو ورزش هر کاری بگی کردم ولی بازم دردام شروع نشد 🤕۳۹ هفته ۲ روزم شد شب وقتی دراز کشیده بودم کمرم درد گرفت مث درد پریودی ولی جدی نگرفتم گفتم حتما باز درد کاذبه... صبح وقتی بیدار شدم باز همون درد بود ولی شدید تر و همراه با درد شکمی زنگ زدم مامانم گفتم مامان من درد دارم واسش توضیح دادم دردام چطوری گفت درد زایمانه !.تا این حرف مامانمو شنیدم از خوشحالی همین جوری تو خونه پیاده روی میکردم اونم تند تند به شوهرمم گقتم برو برام زعفران بخر امشب میرم زایشگاه اونم بنده خدا رفت خرید 😅خوردم خلاصه همسرم رفت دنبال مادرم ک بریم زایشگاه خلاصه رفتیم زایشگاه گفتن چیشده گفتم یکم درد دارم گفت چند هفتته گفتپ ۳۹ هفته ۳ روز گفت سنو انتیتو بده دادم گفت ن تو ۳۸ هفته ۶ روزی🤐منو میگی دوست داشتم جیغ بزنم گفت حالا برو دراز بکش ببینم چند سانتی رفتم دراز کشید گفتم خوبه دو سانتی 😍منو میگی شاد شاد بودم ... گفت برو یه ساعت پیاده روی کن تو بیمارستان و بیا باز معاینت کنم رفتم بیرون یه ساعت پیاده روی کردم برگشتم گفت ۳ سانت شدی برو ۱۲ بیا (۱۲شب چون من از ساعت ۹ اونجا بودم)خلاصه منم گرفتم‌پیاده روی کردم تا ۱۲ دیگ جونی برام نمونده بود رفتم داخل گفتم‌تورو خدا دیگ منو بیرون نفرست
مامان کیاناولیانا مامان کیاناولیانا ۲ ماهگی
#زایمان طبیعی پر خطر
خب من اومدم تجربه زایمانم بگم چون واقعا تاپیک هاروک میخونم خیلیا شبیح من فکر میکنن
من تاریخ پریودی وان تی همش ۲ روز باهم فاصله داشتن خلاصه تاریخ پریودی گذشت و ان تی هم گذشت دکترمم همش زنگ میزد میگفت برو بیمارستان منم هعی میگفتم ن میخام خودم درد بگیرم دکترم گفت خوب بیا معاینه شو منم رفتم و معاینم کرد گفت برو اگ تا دو.روز دیگ دردت نگرفت حتما برو برای بستری
منم گفتم باش اومدم خونه و اون روزو پشت سر هم دیگ پیاده روی طولانی داشتم خلاصه اون دوروز گذشت و منشدم ۴۰ هفته و ۴ روز دوباره گفتم ن خب تا ۴۱ هفته ک وقت دارم چرا برم میمونم تا این ک شد ۴۰ هفته و ۶ روز صب ساعت ۶ونیم ک از خواب پا شدم احساس گردم ی صدا های از شکمم میاد بلند شدم برم دسشویی دیدم ی ابریزش داشتم منم چون فک میکردم اون کبسه ابم هست دبا استرس و جیغ شوهرم بیدار کردم ک بریم بیمارستان شوهرم همش ب من دلداری میداد ک چیزی نیست منم سریع ی دوش گرفتم و ی پد گذاشتم رفتیم بیمارستان
مامان آرتمیس🩷 مامان آرتمیس🩷 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت اول
روز یکشنبه حرکات بچم کم شده بود حس کرده بودم ولی فکر کردم از کار‌کردن زیاده جاب جایی داشتم فرداش بیدار شدم حرکتش دوبار در روز بود فقط رفتم بهداشت ضربان قلبشو گفت خوبه ولی انقباض داری انگار گف برو دکترت فردا گفتم باشه اومدم بیرون عصری داشتم غذا میپختم یه درد عجیبی از کمرم گرفت فکر کردم درد کمر مث ماه های قبل عادی تحمل کردم یه نیم ساعت گذشت دیدم هعی شدید تر داره میشه و غیر قابل تحمل شوهرم از سرکار اومد از شانسم همون موقع رفتیم سمت شهری ک قرار بود زایمان کنم یه ساعت راهمون بود درد زایمان طبیعی داشتم میکشیدم در حالی ک شانزدهم وقت سزارینم بود تا رسیدیم بیمارستات ماما‌ اومد گف باید معاینه بشی گفتم نه داد زدم ولی بزور معاینه کرد اشکم در اومد خیلی دردناک بود بدترین قسمت زایمانم همین بود گفت ۴سانتی گفتم نمیخوام طبیعی بکنم گفت چرا گفتم نمیخام زنگ بزنین دکترم زنگ زد تا بیست دیقه اومد بعد سوند وصل اصلا درد نداشت
مامان کایان 🩵🚙 مامان کایان 🩵🚙 ۳ ماهگی
زایمان(سزارین ) پارت دوم
بعدش زنگ زدن دکترم ساعت ۱۱شب بود که گفتن وضعیت مو ۳۷هفته بودم دکتر گفت بدین با خودش حرف بزنم با خود دکترم حرف زدم گفتم وضعیت مو که گفت دیگه نرو خونتون بمون بیمارستان بستری شو گفتم نمیخوام نزدیک بیمارستان فامیل زیاد داشتیم رفتیم خونه یکیشون دکتر گفته بود تا وقت نامه امم هر روز برم آن اس تی جمعه ۲۶اردیبهشت ساعت ۱۰از بیمارستان زنگ زدن که بیا آن اس تی گفتم صبحانه بخورم بیام یهو احساس کردم ازم نصف استکان آب ریخت رفتم سرویس دیدم یکم آب با ترشح بزرگ سفید با رگه های قهوه ای اومد نگران شدم زیاد رفتم بیرون به شوهرم و فامیلمون گفتم گفتن شاید کیسه آب باشه رفتیم بیمارستان سریع آن اس تی گرفت خوب نبود معاینه کرد همون یک سانت بودم تست آمینو شور گرفت مثبت شد و من از استرس مردم نامه رو گرفتن و پرستار اومد گفت کیسه آبت سوراخ شده و ۳۷هفته و ۱روز بودم گفت واسه هزینه مشکلی نداری و شاید بچه بره دستگاه گفت زیر ۳۷میره ولی ۴۰هفته هم داشتیم رفته گفتم نه واسه هزینه مشکلی ندارم سریع پرونده تشکیل دادن زنگ زدم مامانم گفتم بیا سریع می‌خوانن ببرن عمل بعدش گوشیم همراهم بود به شوهرم زنگ زدم پشت در بلوک زایمان بود گفتم می‌خوان ببرن عمل بعد دیدم خودشون صدا زدن شوهرمو که برو پرونده باز کن سریع
مامان آنیکا🎀 مامان آنیکا🎀 ۴ ماهگی
پارت ۲
بیمارستان میلاد که سریع گفت بسترییی گفتم چی گفت اصلا این فشار طبیعی نیس گفت سریع بخواب معاینه شی گفتم معاینه چرا من سزارینم طبیعی نیستم که دستم ماما گفت گفت سریع شلوارتو در بیار گفتم خانم متوجهین من اصلا نمیخام یهو دکتر اومد گفت ببین نمیدونم میخای بری بیمارستان خصوصی اینا کاری ندارم ولی با این فشار که هی داره میره بالا بچت خفه میشه خودتم تو سزارین تشنج میکنی گفتم اشکال نداره هر چی بشه رضایت دادم اومدم
به بابامو خواهرم گفتم بریم بریم بیمارستانی که سونو میگیره الان بیمارستان خودم سونو نداشت خلاصه رفتم بیمارستان لاله سونو دادم خداروشکر سونوم خوب بود همون جا رفتم ان اس تی بدم گفتن دکترت هر کی هست باید دکتر ما نظرشو بده گفتم اشکال نداره من سریع باید ان اس تی بدم خلاصه کتر ان اس تیم تموم شد دیدم ماماو پرستارا هی باهم حرف میزنن یهو گفت شماره ای دکترت داری گفتم اره گفت زنگ بزن بهش گفتم چیزی شده گفت یه دونه آیتمش اصلا خوب نیس
بعد یه زنه اونجا بود هی جیغ میزد منم گفتم تا سزارین هست چرا خدایی طبیعی یهو ماما گفت بهش حق بده ۳۲ هفته بچه تو شکمش مُرده وای اینو نگفت من قلبم هری ریخت به دکترم زنگ زدم گوشی گرفتن رفتن تو یه اتاق با دکترم حرف زدن من شنیدم که ب دکترم گفتن وظیفه ما که الان بستریش کنیم اینجا شما اگه مطمئنی میاد همون بیمارستان رضایت بگیریم