خانما توروخدا بچه هاتونو میبرید پارک اینقدر خبیث نباشید
همه بچه ها مثل بچه های خودمونن
دیروز با یه خانمه تو پارک دعوام شد نزدیک بود دماغشو تو صورتش له کنم
یه بچه سوار تاب بود من ده دقیقه موندم تا اون بچه بیاد پایین دختره همسن پناه خودم بودم نمی اومد پایین گریه میکرد
خلاصه که بعد ده دقیقه باباش به زور بردش سمت سرسره ها
منم تا اومدم پناه بزارم یهو یه زنه تاب و کشید نزدیک بود پناه بیفته
بعد گفت خانم نوبت منه منم گفتم الان ده دقیقه من اینجام شما رو ندیدم😡🔪 بعد گفت من رو فرشی که اونور هست نشسته بودم
منم گفتم من اینجا ده دقیقه هست سرپا وایستادم اونوقت شمایی که راحت رفتی نشستی چاییتو خوردی حالا بلند شدی اومدی اینجا که نوبت توعه اصلا بچت کو
بعد گفت ماهان ماهان بیا یه پسر بچه شیش ساله اومد گفتم پسرت بزرگه این تاب کناریو سوار بشه دختر من کوچیکه بدون محافظ نمیتونه بعد گفت آره از دار دنیا یه پسر دارم بزارم رو تاب بدون محافظ برو اونور بهم تنه زد منم عصبی شدم هلش دادم عقب و پناه و گذاشتم تو تاب انگشتمو بالا آوردم گفت نزدیک نیا که بد میبینی برو پی کارت حوصله بحث باهاتو ندارم دیگه خجالت هم خوب چیزیه به جای اینهمه بحث تا الان دخترم از تاب اومده بود پایین برو پی کارت مزاحم
بعد یه فوش بد داد و رفت تو تمام این مدت شوهر من و اون هم کنار هم وایستاده بودن و ما رو نگاه میکردن😐نمیدونم منتظر چی بودن😂
من نمیتونم اصلا از حقم بگذرم لطفاً تو پارک صف و رعایت کنید تا حق کسی ضایع نشه😕

۲۴ پاسخ

اوف دلم خنک شد 😵‍💫😂

وایی خوب کردی چه ادمی بوده😂

منم چن باری سر همین دعوام شده چون پسرمم خیلیی خجتالتی و اروم هس اصلا از خودش دفاع نمیکنه

فقط شوهراتون😂😂😂

باید میگفتی من جنگی بیمه
یلی بیمه من گکنگستری بیمه🤣

اووووو داستان پلیسی بیههه😂😂😂

از دور با چشمش نوبت گرفته بوده🤣🤣🤣

خوب کردی دمت گرم منم اگ بودم از تو بدتر میکردم

حالا واجب بود تاب😂😂😂

ببین تهش میخواسته بگه من پسر دارم مادر ولیهعدم میتونم زور بگم😂

بیکارید خدایی!؟
هرروز تو گهواره روزی دو س تا تاپیک میبینم ک دعوا سر تاب بوده ول کنیییییید ترخدا ریدم تو تاب

واي اخرش چه باحال بود🤣🤣🤣🤣حتما ميترسيدن بيان جلو😆

خوب کردی، حالا چن وقت پیش من پسرمو بردم پارک یه مردی پسرشو سوار تاب کرده بود کلی وقت، بعد بهش میگفت بابا پیاده میشی اونم میگفت نه اینم دوباره تابش میداد، انقد لجم گرفت پسرم کلی منتظر موند آخرم شوهرم صدامون کرد گفت بیاین بریم خیلی ناراحت شدم، حالا من پسرم از همون موقع که کوچیکتر بود یکم تابش میدادم میگفتم ببین بچه های دیگه ام توی نوبتن باید پیاده بشی اونوقت بعضیا انگار پارک اختصاصی برا خودشونه

باریکلا خوشم اومد

چ بیشعور
من دو دفعه آسمان و بردم تو صاف تاب گفتم صبر کن نی نی پیاده شه تو سوار شو بچه ها خودشون سریع میومدن پایین یا مامانشون میگفت بیا بریم اینا خیلی کوچولوعن چطوری ۱۰دقیقه طفلی صبر کرد 😘

آخیییش خنک شدم🤣🤣🤣

😂😂منم همینطورم
فقط شوهراتون خیلی ریلکس بودن

دمت گرم..من که مث این اوسکلا میذارم هرکار میخان بکنن

فقط شوهراتون😂😂

چه فوشی داد😅

حالا دختر من باشه پایین نمیاد از تاب 😂😂

ااااااای ماشاالله 😅🤌🏼

صحنه جنگی شد😂😂

آخ گفتی

سوال های مرتبط

مامان فرشته ها مامان فرشته ها ۱ سالگی
امروز اعصابم واقعا بهم‌ریخت از تربیت یکسری از مادرای امروزی...پسرم‌بردم پارک دوید سمت تاب خالی که سوار شده یعو‌همون لحظه یک دختر ۴ ساله حدودا اومد با مامانش جای تاب...دختر پسرم هول می داد برو اونور که سوار شم ...مامان بی شخصیتشم فقط اروم کنارش وایستاده بود می‌گفت:نکن مامان نی نی کوچولو....حالا می دید که دخترش داره پسر من هول میده تازه اول پسر من رسیده بود به تاب نوبت بچه من بود...آخر هم دختر بی تربیتی زد تو صورت پسر من😭 مامان بی شعورشم همون‌طور فقط اروم می‌گفت نکن عزیزم ....😡😡😡😡 منم عصبانی شدم به مامانش گفتم بچت نظارت کن تربیت یادش ندادی گفت دارم نظارت میکنم دیگه ...گفتم نظارت یعنی اینکه بزاری بچت هرکار دلش خواست بکنی تو فقط اروم بگی نکنند مامانی....


یعنی مرده شور این تربیت نسل جدید ببرن و از بیشتر مادرایی که دارن بچه هاشون اینطوری بی شخصیت و وحشی به اسم روانشناسی مدرن بار میارن...حالم یعنی امروز بهم خورد....


من خودم خیلی حواسم هست تا بچه هام هیچوقت به بچه های دیگ ب خصوص کوچکترشون آسیب نرسانند بعد یک عده مادر بی سواد نشستن پای اینستا تربیت یاد گرفتن بچه هاشون فرستادن تو جامعه😡😡😡😡😡
مامان کیان مامان کیان ۱ سالگی
مامان النا🌸 مامان النا🌸 ۱ سالگی
چندین سال بود از دست جاری بیمار اعصاب و‌روان راحت بودم
تقریبا ۷ الی ۸ ساله باهاشون قطع ارتباطیم
فقط برادرا باهم تلفنی حرف میزنن
امروز به هوای اینکه خواهر شوهر و بچه هاش خونه پدرشوهرم بودن رفتیم اونجا من و دخترم،یهو در حیاط که باز شد فهمیدم این اعصاب و روان هم اونجاس،یه دلم‌گفت برگردم یه دلم گفت نه برو داخل بچزونش😅
آقا ما رفتیم داخل مادر شوهر هعی اشاره میکرد سلام بده تموم بشه بره،گفتم بزار به احترام حرف مادر ۷۵ ساله سلام بدم
فقط گفتم سلام و تمام
بچم اولین بارش بود این بیمار رو‌میدید همش نگاش میکرد اونم واسه بچه یه سالونیم قیافه میگرفت،منم گفتم النا بیا اینور اونجا نرو😁
بچم همش متعجب بود از رفتارای این روانی،مادرشوهرم گفت فرزانه این بچه این همه نگات میکنه یه نگاش کن حداقل روتو برنگردون
تا این حد واضح بود وحشی گریش،ولی خب منم از خجالتش درمیومدم،دخترش ۷ سالشه بچه منو بغل کرد نزدیک بود سرشو بگو به صندلی،به بچش گفت اصلا بغلش نکن،مامانش آتیشی شد گفت آروشا بیا اینجا کارت دارم،در گوش دخترش یه چیز گفت اومد محکم زد رو پای بچم هولش داد النارو
خلاصه خیلی خودمو کنترل کردم تا ۱ ساعت تحمل کردم‌اون خونه رو،پاشدیم‌با دخترم اومدیم خونه تو این گرما
چند سال بود بخدا راحت بودما،اه اه
مامان آرتین مامان آرتین ۱ سالگی
سلام ماماناامروز برا اولین بار خودم تنها از ساعت ۵ آرتین بردم پارک با کالاسکه کلی دورش دادم جوری ک تو کالسکه خوابش آورد نیم ساعتم آوردمش خونه تو پارک ی بچه ۳ سالش بودا زورش ب بچه های دیگه نمی‌رسید گیرش داده بود ب آرتین آرتین میخواست سر سره بازی کنه جیغ میزد می‌گفته ن نباید تو بازی کنی مال کنه اینجا انگار وسایل ارثیه پدری این بچه بود بردمش سمت تاب اونجام اومد پشت سرمون منم اعصابم نمی‌کشید مادر هم فقط میخندید بذبچش ک داره زور میگه منم بش گفتم مگه مال تو اومد آرتین هل بده من تا حالا آرتین کنارش بچه نبوده نمی‌دونستم عکس العمل آرتین چطوره ولش کردم ببینم چکار می‌کنه دیدم خداروشکر نموند ک کسی بخواد بزنش پسر ک اومد هلش بده آرتینم دست گذاشت رو سینشو گفت نه سری بعد ک باز اومد هلش بده دیدم آرتین هلش داد پسر ک بش دستشو گرفته بود جلو سر سره ک آرتین نره آرتین میزد زیر دستش بش غر میزد ک بره سوار بشه دردش ب جونم خداروشکر ک من نباشم از پس خودش برمیاد
مامان حامی مامان حامی ۱ سالگی
منو پسرم حموم بودیم بعد شوهرم سرکار بود یهو در حمومو باز کرد گفت سلامممم من تعجب کردم چون اخر شب میومد گفتم چرا یهو اومدی ترسیدم اونم گفت اومدم دوش بگیرم برم مواظب باش بچه سر نخوره… گفتم نه بابا من خودمو شیتم پی تو بیا تو حموم من برم بیرون لباسمو بپوشم بچه رو ازت بگیرم. همینکه درو بست بچم سر خورد با صورت خورد زمین لبش پاره شد فکش باد کرد… شوهرم یه کولی بازی دراورد که نگو میزد تو سرش داد میزد وای بچم چی شد صورتش خونیه بچه هم درد داشت هم از داد و بیداد باباش ترسید. یه پنج دقیقه گریه کرد بهش شیر دادم خوابید. حالا شوهرم میاد میگه من گفتم مواظبش باش… فقط میگه مواظب باش یه بار نشد ببرتش حموم خب بچه از دیدن تو ذوق کرد با اینکه من دستاشو گرفته بودم سر خورد مگه تقصیر من بود. حالام قهر کرد رفت… من خودمو صورت خونی بچمو دید حالم بد شد ولی اون انقدر وحشی بازی دراورد فرصت نداد منم احساساتمو بیان کنم . همیشه همینه من باید قوی بشم چون اقا نمیتونه خودشو کنترل کنه. میریم واکسن بزنیم یا دکتر ببریمش من باید بچه رو نگه دارم چ‌ون میگه من نمیتونم حالم بد میشه. حالم از این وضع بهم میخوره
مامان فندق مامان فندق ۱ سالگی
واقعا بعضی ها چقدر ...!نمی‌دونم چی بگم
دیشب رفتیم پیتزا بخوریم .پسرم پیش من بود .دستش تو دستم بود .رفتم پیتزا سفارش بدم .یکم رفتیم اونور تر .رو صندلی یه مرد نشسته بود .پسرم هم پیشم بود ولی دستمو ول کرده بود .مرده به پسرم گفت چه پسر خوشگلی بیا گوشیمو بگیر .پسرم هم کنجکاو شد .یهو رفت سمتش .رفتم پسرمو بگیرم که بیارمش این طرف .همون موقع دست پسرمو گرفت گفت حالا که اومدی گوشیمو گرفتی یه بوست کنم .صورتشو گرفت تو دست که صورتشو ببوسه ( با اون همه ریش 😐)گفتم نه ممنون صورتشو نبوسید.اصلا هنگ کردم

واقعا جامعه خراب شده .حالا نمیگم مرد بدی بود یا نه ! ولی آدم که از قصد و منظور بقیه خبری نداره! اصلا یه لحظه هم نمیشه چشم از بچه برداشت .گفتم که حواستون به بچه هاتون باشه که کسی یه لحظه هم حتی نگاه بد بهشون نکنه چه برسه چیز دیگه
و اینکه اصلا نذارید غریبه بچتونو ببوسه .به غیر از بحث بهداشتی که معلوم نیست چه مریضی داشته باشن .به حریم بچتون احترام بذارید که خودشون هم بعدا یاد بگیرن 😍🤍