۱۵ پاسخ

انشاالله بسلامتی زایمان کنی عزیزم انشاالله سالم سلامت بغلش بگیری

من نمیدونم واقعا این چه طرز فکریه؟
حتما باید عروسی برگزار بشه بعد دختر حامله بشه
من با اینکه تو عقد حامله نشدم و دو ماه بعد اینکه اومدم سر خونه و زندگیم حامله شدم ولی مجلس عروسی نگرفتم فقط بخاطر اینکه توی عقد مراسم زیادی گرفتیم
مثلا مادرم یه عقدی گرفت پدر شوهرم پاگشا گرفت در حد عقدی باز یه مراسم عروسی بزرگ پدر شوهرم به رسم خودشون واسم گرفتند ولی چون خونه مون هنوز آماده نبود مراسم عروسی اونا فرمالیته شد
دیگه خلاصه من بعد چند ماه از مجلس پدر شوهرم باجهازم اومدم خونه م بدون گرفتن مجلس عروسی
موقع جهاز برون هم بزرگای فامیل رو دعوت کردیم و منم یه لباس مثل لباس عروس و آرایشگاه رفته و خلاصه خیلی خوب بود
از اون به بعد بعضیا که خبر دار شدن من رفتم سر خونه و زندگیم و چون زود حامله شدم میگن که حتما تو عقد حامله شده بوده که اینجوری بی سرو صدا رفته سر خونه ش😒
حالا آدم به این اینجور نفرات چی بگه واقعا ؟ بگه بالفرض هم تو عقد حامله شدم که نشدم واقعا گناه کردم ؟حلال هم بودیم چه شرعا چه عرفا و چه قانونا
من فقط دارم میگم عروسی فقط و فقط یه تشریفاته
تمام و بس
مادر من چه به عروسش و چه به من اصلا کاری نداشت میگفت کارهاشونو تو عقد بکنن مگه چه عیبی داره حلال هم هستند منو زودتر به آرزوم میرسونند😉
ولی من خودم خدایی خیلی مواظب بودم چون از حرف مردم میترسیدم ولی سر آخر هم پشت سرم حرف زدند من که الان اصلا برای حرفاشون تره هم خورد نمیکنم فقط تو این موقعیت دعا دعا میکنم ان شاءلله بتونم بچه مو صحیح و سالم به موقعش بدنیا بیارم

قششششنگ درکت میکنم منم شرایطتم مث تو بود عزیزم حتی خوشحالی یه دل سیر از عروسیم موند تو دلم چه حرفا که از خانواده همسرم نشنیدم حتی الان یادم میاد دلم میخواد گریه کنم یه شب تا خود صبح گریه کردم و به شکمم مشت زدم ولی قسمت مام اینجوری شد

ایشالا که با تنه سالم میاد بدنیا تو بغل مامانش🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷🩷

بچه ات که بیاد بغلت میفهمی ارزشش رو داشت که این همه حرف شنیدی و تحمل کردی
منم تو دوره ی نامزدی باردار شدم و الان یه ماهه رفتم سرخونه زندگیم
برام مهمم نیست حرفای مردم و فامیل

بسلامت انشالله جنسیت نی نی چیه

مهم اینه که گناه خدا رو نکردی، بقیه حرف مفت زیاد میزنن. ان شالله این بچه که هدیه خداست و خدا خواسته است، چنانی برات جبران کنه که دهن بقیه رو گل بگیره. با دل شکسته برای خودت و پسرت دعا کن.

بیشتراونایی که قضاوتت کردنو ناراحتت کردن ازسرحسادت بوده خاطرت جمع

انشالله زود زایمان کنی و زایمان راحتی داشته باشی

عزیزم شما کلا هیچ دردی نداشتی؟ ماه‌درد هم نداشتی؟ درد سبک مثل پریودی نداشتی؟

عزیزم به حرف بقیه چیکارداری اصل خودت وشوهریت خداراشکر که این اتفاق افتاده واین ۹ ماهم اومده بسر شده. قدرشو بدون حتما لایقش هستی که خدا هدیشو سپرده دستت.انشالله زایمان راحتی داشته باشی به حرف هیجکی اهمیت نده تاارامش داشته باشی هرکی ناراحتت میکنه راه نده.

ایشاالله که به سلامتی زایمان میکنی عزیزم اصلا خودتو ناراحت نکن خدا خودش داده خودش هم نگه دارشه سر زایمانت منم دعا کن😔💞💞

عزیزم انشالله با آرامش و به راحتی زایمان کنی و بچتو صحیح و سالم بغل کنی


استرس نداری؟

ایشالله که زود زایمان کنی و نی نی تو بغل بگیری😍

انشالا زود زایمان کنی گلی توکل کن بخدا ✨️

سوال های مرتبط

مامان 🎀ماهـ🌙ــلین💗 مامان 🎀ماهـ🌙ــلین💗 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان👩🏻‍🍼
پارت 3: آمپول فشار رو اومدن داخل سروم زدن و دکتر گفت تا 4 صبح وقت داری طبیعی زایمان کنی همکاری کن باهامون 😅😁خلاصه ک هی ماما میفرستادن باهام ورزش کنه منم با کمال میل همکاری کردم باز معاینه کردن اصلا باز نشدم و همچنان درد نداشتم هی گذشت نزدیکای 4 شد هیچ پیشرفتی نداشتم ماماها زنگ زدن به دکتر شرح حال منو گفتن دکترم گفته بود دوز آمپول فشارو ببرید بالا تا ساعت 6 اومدن دوباره آمپول ریختن تو سرومم و رفتن منم همش منتظر درد بودم گذشت دوباره ساعت 6 شد بعد کلی معاینه بازم گفتن هیچی باز نشدی و بدنت خیلی مقاومه صبحونه نخور تا دکتر بیاد احتمالا ببرنت سزارین خلاصش کنم ک بازم ی دوساعتی منو الاف کردن و در آخر اومدن ساعت 8 و نیم آمادم کردن برا سزارین و در آخر ساعت 9 دختر نازمو دادن بغلم😍و قسمت این بود ک من با کلی ورزش و لگن خوبی ک داشتم و دهانه رحمم نرم بود ولی هیچ پیشرفتی با آمپول فشار نکردم و خداروشکر عمل سزارینم سخت نبود برام و میگم حتما کار خدا ی حکمتی داشته ک دارو رو من جواب نده
مامان نون خامه ای🩷🧁 مامان نون خامه ای🩷🧁 ۱ ماهگی
پارت دوم داستان زایمان
و من دیگ واقعا استرس گرفته بودم و ضربان قلب بچه هم رفته بود بالا تا و خب برای بچه دارو و اینا تو سرم ب من زدن ک بهتر شد ولی خودم هنوز سردرد و اینا رو داشتم ک دکتر اومد گفت این دوز آخر ضد سردرد تو سرم رو بگیر اگر بهتر نشی باید اورژانسی ببریمت سزارین و من دیگ از نظر زایمانم خیالم راحت شد و این رو بگم ک واقعا از طبیعی ترسیده بودم و خوف ورم داشته بود ک این شرایط رو بدتر کرده بود..
سرم سردردم هنوز کامل تخلیه نشده بود ک ماما ها اومدن و برام سوند وصل کردن و من رو برا اتاق عمل آماده کردن و با همون تخت چون سردرد داشتم من رو منتقل کردن اتاق عمل رفتم داخل اتاق عمل ی اتاق گرم بود ک پرسنل داشتن لوازم عمل رو آماده میکردن و منم گفتم نگاه ب لوازم نکنم ک بترسم ولی خب واقعا ی حس بیخیال نسبت ب خودم داشتم اما نگران بچه بودم چون سن بارداری من ۳۶ هفته و ۶ روز بود و داشتم زایمان میکردم دکتر اسپاینال اومد و من رو سرگرم کرد و کمرم رو سِر کرد و یهو پاهام داغ شد و بی حس شده م همش قرآن میخوندمو دعا میکردم ک یهو گفتن مبارک باشه دختر نازت بدنیا اومد و از بالا پرده نشونم دادن منم گریه کردم حسابی..بردنش وضعیتش رو چک کنن ک من همش خبر گرفتم و میگفتن خداروشکر کامل و سالم هست و بعد آوردن گذاشتن رو صورتم و حسابی بوسش کردم
مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۳ ماهگی
خانوما من ک خودتون میدونید بارداریم چطور گذشت شوهرم چطور باهام رفتار کرد گریه کردم بیشتر وقتا فک میکردم بعد اینکه زایمان کنم دیگ کلا عوض میشه و منو خیلی دوست میداره چون زایمان خیلی دردناک و وحشتناکه ولی ولی همه چی برعکس شد شوهرم با اینکه من زایمان خیلی خیلی سختی داشتم ی بار هم چه تو بیمارستان روبرو چه تو گوشی با پیام یا زنگ حالمو نپرسید من بهش گفتم ک مردم زنده شدم گفت باش تموم شد تموم شد بعد زایمانم هم مادرش چند بار منو به گریه انداخت الآنم گ خونه خودم هستم مادرشوهرم ازم مراقبت می‌کنه ولی بخاطر نوه اش نه بخاطر من ک بخورم شیر داشته باشم بچمو سیر کنم وگرنه از من هم مراقبت نمی‌کرد الان میگین مامانت چرا نمیاد مامانم دوره و دو سه بار فقط تونست بیاد ولی واقعا الان ۱۲ روزه انگار اینجا تو زندان هستم و زیر فشار روحی هستم چندین بار منو به گریه انداخت همش ناراحت افسرده هستم شوهرمم شهرستان دانشگاهه یعنی صبح تا شب هم اینو دخترش پیشم میمونن یعنی الان تو ی وضعیتی هستم ک دارم میمیرم
مامان 💙میران💙 مامان 💙میران💙 ۱ ماهگی