دردها به هم نزدیک و فوق العاده وحشتناک شده بود...یعنی از زمین و زمان درد بود که به کمرم تزریق می شد ...چون خصوصی بود خواهرم اومد کنارم..ماما هم بود...اما نمیتونستم به هیچ چیز فکر کنم..حتی تولد دخترم..فقط ملتمسانه میخواستم که تموم بشه این پروسه...
شام میخورم و میام بقیه شو میگم..😄

۱۰ پاسخ

باشه عزیزم منتظرییم

الهی
مبارک باشه تولد نیکا خانوم❤️🥹

وااااای گلم چ سخت
یاد خودم افتادم ک خواهش میکردم کمک کنن ک زودتر انجام بشه

منتظریم زود بگو

منتظریم بیا زود

بقیش کو

وای چه قدر سخته

مثل من 🥺

بیا بگووو منتظررریم☺️

بیا بگو منتظریم

مقالات مرتبط

مراقبت از کودک مبتلا به سرخک
مراقبت از کودک مبتلا به سرخک
ترس از رابطه زناشویی
ترس از رابطه زناشویی و دخول | علت و درمان آن
مراقبت از نوزاد تازه متولد شده
نوزاد تازه متولد شده و همه نکات مراقبت از آن
کودک از چه سنی می تواند شیر گاو بخورد؟
شیر پاستوریزه از چند ماهگی به نوزاد بدهیم؟ شیر گاو برای نو...

سوال های مرتبط

مامان الارا مامان الارا ۱ ماهگی
بیمارستان بهارلو زایمان کردم
۳جلسه کلاس رفتم که گزاشتن همسرم و مادرمم بیان پیشم
اتاق خصوصی داری
توهر۲۴ساعت ۳ـ۴بار شیفت عوض شد
تمام کادر درمان و ماماها عالی بودن
خیلی نازتو میکشیدن و اصلا بدرفتاری نداشتن و مدام حواسشون بهت بود
منو ماما زایمان کرد که اونم فوق العاده بود
میتونم بگم بدون شک و ترس میتونید زایمان انجام بدید
من خیلی اذیت شدم که فقط به پروسه زایمان خودم ربط داشت
مشاهده ۲ پاسخ
مامان ❤️نقل ونبات❤️ مامان ❤️نقل ونبات❤️ ۳ ماهگی
پارت چهارم#
ماما از پشت گوشی به دکترم گزارش میداد..بهم آمپول تزریق کردن..دکترم گفته بود شاید مادر استرس داره..اما آمپول هیچ تاثیری نداشت..تموم بدنم یخ کرده بود..اونقدر محکم میلرزیدم که از چند متری هم مشخص بود..استرس نداشتم..درد داشتم..درد شدید..دردی که سر زایمان اولم کمتر بود اما حالا تموم جونم رو گرفته بود..
ماما گوشی رو قطع کرد..اکسیژن بهم وصل کردن.. مدام میگفتن آروم باش دکترت داره میاد سزارین کنه...ترسیده بودن...اوضاع واقعا وحشتناک بود...خواهرم التماس می‌کرد نفس بکش..و من با سایه ی مرگ‌دست و پنجه نرم میکردم...
مشاهده ۵ پاسخ
مامان جوجه ی من🐣🩷 مامان جوجه ی من🐣🩷 ۳ ماهگی
🟩☑️طبق سونو وزن بچه‌ام ۳ و ۱۰۰ بود و اینکه بچه‌ام ریز بود می‌گفتن که بچه‌ات ریزه اما بعد از اینکه به دنیا اومد بچه‌ام هم درشت بود هم قدش بلند بود و جای بچه‌ام خیلی تنگ بود و اینکه واقعاً می‌گفت که تو اصلاً نمی‌تونستی صدای من طبیعی کنی فقط چون مامان خصوصی که می‌خواست پول بگیره به خاطر اون می‌گفت که تو طبیعی می‌تونی زایمان کنی اما خوب من واقعاً از سزارین راضی هستم و خوب شد که سزارین کردم اصلاً از پس طبیعی نمی‌تونستم بر بیام
مشاهده ۶ پاسخ
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۷ ماهگی
بخش پنجم🫄🩵
واقعا دیگه داشت تحملم تموم می‌شد ،فقط گریه می‌کردم
دکترم که دیروز بهم اطمینان داده بود که ۲ ساعت زایمان می‌کنم اما ساعت ۹ شده بود و من از سر شب توی خونه درد شدید کشیده بودم در همین حین حس کردم که دستشویی دارم خواهرم دکتر رو خبر کرد و دکتر و ماماها دور من جمع شدند
دردم بیشترین حد ، اضطراب زایمان ، ذوق و شوق نزدیک بودن دیدارم با فرزندم همه و همه با هم همراه شده بود😓😢🥹❤️
من خیلی تلاش کردم ، تمام خودمو واقعا گذاشتم....
اما بچه نمی‌اومد🥺
دیگه توانم تموم شد😥
من صبور واقعاً دیگه جیغام به اختیار خودم نبود
ولی باز بچه نمیومد یه ماما از بالا شکمم رو، رو به پایین فشار می‌داد خانم دکتر هم از پایین تلاش می‌کرد می‌گفت که سرش رو می‌بینه اما خبری از تولد بچه‌ام نبود دیگه در کنار تموم دردام ترس هم به جونم افتاده بود
نکنه اتفاقی واسه بچه‌ام بیفته🫣😭
خودم هم واقعاً خوب نبودم اما فقط به بچه‌ام فکر می‌کردم
لحظه‌ای که ماما روی شکمم رو فشار می داد خیلی وحشتناک بود انگار شکنجه می‌شدم
با برشی که خانم دکتر داد و کاملا احساس کردم که عمیق بود بالاخره پسرم اومد🥹❤️فقط برای یه لحظه رو شکمم گذاشتنش و سریع ورش داشتن همزمان خانم دکتر گفت : که پسرت دو دور بند ناف داشته و همین بند ناف نمی‌ذاشته که بیاد یعنی میومده و بند ناف مانعش می‌شده همون لحظه افت قلب هم پسرم داده بود
من روز قبل سونو داده بودم همه چی که خوب بود بعدش که از دکتر پسرم شنیدم که علت پیچیده شدن بند ناف و بقیه مشکلاتی که برای پسرم پیش اومده رفتن آب داخل ریه‌اش و اومدن فشار به سرش فقط به علت زایمان سختم بوده😔😔😔
مشاهده ۶ پاسخ
مامان ❤️نقل ونبات❤️ مامان ❤️نقل ونبات❤️ ۳ ماهگی
پارت بعدی#
درد اونقدر زیاد شده بود که تموم جونم رو نشونه رفته بود..فاصله بین دردها کم و کمتر می‌شد.. ماما گفت بهت آمپول فشار نمی‌زنیم فعلا دردات خوبه..اما متوجه نمیشدن که درد داره تمومم میکنه...هر بار درد شروع می‌شد کلی دعا میکردم و از خدا و اهل بیت کمک می طلبیدم..تقریبا امیدی نداشتم دیگه..مثل بید می لرزیدم....صدای دندونام گوشم رو پر کرده بود..مدام اوق میزدم..ظرف بهم دادن برای تهوع که بالا آوردم..دست خواهرم رو که مدام توی دستام بود فشار دادم برای آخرین باز و گفتم دخترامو به تو میسپارم..🥺خواهرم شاکی شد..تلاش می کرد بهم روحیه بده اما اوضام وخیم تر از این حرفا بود..بوی مرگ توی دماغم می پیچید..یه دفعه ماما هول کرد..ضربان قلب بچم رفت بالای۱۸۰..رسید به ۲۰۰...و من می‌فهمیدم که من و بچم اصلا اوضاع خوبی نداریم..
مشاهده ۷ پاسخ
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳
خب تا اونجا تعریف کردم که ساعت ۳ شد و دردها شدت گرفت. به هر سختی بود ورزشهایی که ماما می‌گفت انجام میدادم. شد 3.5 دیگه تحمل درد خیلی سخت بود.. دیگه صدام در اومد. ماما معاینه کرد گفت خوبه 7 سانتی. سر بچه اومده لگن. بریم تخت زایمان.... تا رفتیم روی تخت شد ۸ سانت. یک ربع آخر دیگه فقط داد میزدم... چهار درد بود. فول بودم و منتظر دکتر. دکتر اومد و بچه به دنیا اومد... انگار تمام دردها رفت یهو.. من بودم و حس قشنگ بغل کردن پسرم...
خداروشکر که سال
مشاهده ۳ پاسخ
مامان حسین و راستین🩵 مامان حسین و راستین🩵 ۷ ماهگی
سلام به همگی 😍
امروز 14 روزه زایمان کردم
5روز اولش که به بیمارستان گذشت و انرژی خیلی زیادی اولای زایمان ازم گرفت
احساس می کنم ضعف خیلی شدیدی دارم
صورتم مدام عرق سرد می شینه
کمرم هم خیلی درد می کنه
از روز زایمان باهام همراه بود طوری که اصلا نمی تونستم روی تخت کمرم رو تکون بدم
الان هم دقیقا به پشت دراز می کشم یکی از مهره های کمرم خیلی درد میکنه
امروز هم دارم می رم خونه ی خودم
نمیدونم با این دردها و علایم چیکار کنم
و با مسئولیت های خونه که خیلی بیشتر از قبل شده چیکار کنم
اصلاً از پیش بر میام یا نه؟؟؟
شماها که تازه زایمان کردید مثل من هستید
اگه راهکاری دارید به منم بگید
واقعاً این کمر درد موندنیه یا موقت
همسرم تو بارداری خیلی همراهم بود اما الان شرایط کاریش طوریه که صبح زود می‌ره تا شب😐🥴😢
مشاهده ۳ پاسخ
مامان رزا💗 مامان رزا💗 ۴ ماهگی
به لطف خدا منم ۳ روزه که زایمان کردم🥰
از تجربه ی زایمانم بخوام بگم ،میتونم فقط بگم فوق العاده بود
من خیلی اصرار به طبیعی داشتم اما شرایط بند ناف و این چیزا جور نشد و سزارین رو به سختی انتخاب کردم اما ارزشش رو داشت ..عملم خیلی راحت بود ..دکترم فوق العاده بود(فرح جدیان)
درد هم داشتم و خب طبیعی بود و کنار اومدم باهاش که خب تو طبیعی ام هست این درد ..
دوران نقاهت هم فقط یدونه ژلوفن مصرف کردم ..
بدن هر کس تو هر زایمان متفاوته و تجربه ی من برای همه صدق نمیکنه اما آرزو میکنم همه زایمان راحت داشته باشن و نی نی ها سالم بدنیا بیان 😘
مشاهده ۷ پاسخ
مامان ماه🩷 مامان ماه🩷 ۱ ماهگی
در مورد سزارین بخوام بگم
من در مورد بی حسی اینا هیچی نفهمیدم حتی اندازه آمپول معمولی هم درد نداشتم ، عملم هم فوق العاده بود با اینکه وزنم زیاد بود
امااااااااااااااا اون چند تا فشار که میدن ، یعنی مرگ و به چشمم دیدم ولی بالاخره مسکن اینا میزنن
بیمارستان آرمان تهران ، کل هزینه زایمان با دستمزد دکتر و اتاق خصوصی ۹۰ تومن شد
مشاهده ۹ پاسخ
مامان رضا کوچولو مامان رضا کوچولو ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۳
هیچی دکتر بعد یه رب اومد و منو اپیدورال کرد خیلی خوب بود ینی خدا سازنده ی اپبدورال رو خیر بده
همزمان با اپیدورال مامای خصوصی هم رسید
یه خانوم فوق العاده کاربلد و خوش اخلاق
دردای وحشتناک تبدیل شد به دردای خیلی ارومتر
۷۰ درصد دردمو کرد و با کمک ماما و ماساژ ها و ورزشایی که داد به ۷ سانت رسیدم اینجا ساعت ۶ بود و من داشتم ورزش میکردم و ماما هم تند تند خرما و ابمیوه و اب و خوراکی میداد بهم توصیه میکنم حتما ماما بگیرید😁😁😁
هیچی با ورزشا و ماساژای مخصوص نقاط بدن من از ۷ سانت توی ده دیقه رسیدم به ۱۰ سانت
مشاهده ۹ پاسخ
مامان رادین مامان رادین ۶ ماهگی
منم دیشب ساعت یک ربع به نه زایمان کردم 😍 زایمانم طبیعی بود هر یک ساعت اپیدورال میگرفتم واقعا هیچی نفهمیدم به جز یک ساعت اخر ک دکتر گفت دیگ نمیزنیم جون زور زدن داشته باشی ، بخیه نخوردم وقتی هم بچه اومد همه چیز تموم شد انگار یه ادم معمولیم ، بیمارستان ارام بود با دکتر غلامپور مامام خانم جهان بودن که فوق العاده مهربون و صبور بود پا به پام اومد تا بتونم یه زایمان خوب داشته باشم ، خدایا شکرت🙏😍
مشاهده ۲۵ پاسخ
مامان طاها ویاسین مامان طاها ویاسین ۲ ماهگی
ببخشید که فاصله افتاد .کار داشتم.راستی بیمارستان زهرای مرضیه خیلی بیمارستان خوبی بود.دکترم هم مریم محمد بیگی بود .فوق العاده عالی بود.برای زایمانم اومد . هزینه های بیمارستان هم بدون اپیدورال وبدون ماما خصوصی و اتاق یه تخته ۲۵تومان شد که ۸تومن را بیمه تامین اجتماعی و۱۵تومن رابیمه تکمیلی دی داد ومن حدود ۲و نیم دادم بچم هم ۳۷هفته و۱روز به دنیا اومد و۳۲۸۰بود.الان شکر خدا خوبم اما سر سینه هام داغونه.پر ترک وزخم هست
مشاهده ۶ پاسخ
مامان آنیل مامان آنیل ۳ ماهگی
سلام دوستان به لطف خدا من امروز ساعت ۹ صبح بستری شدم سه سانت بودم ساعت یازده و نیم ظهر دخترم بدنیا اومد فوق العاده بود زایمان طبیعی..شکم‌اولم بود امیدوارم همه بتونن زایمان راحتی داشته باشن و حس شیرین شیر دادن رو تجربه کنید..من خیلی فعالیت خاصی هم نداشتم ماما همراه داشتم که بی نظیر بود.
مشاهده ۱۲ پاسخ
مامان محمدمهدی مامان محمدمهدی ۷ ماهگی
#طبیعی
#تجربه
بعد از زنگ زدن به ماما،درخپاست اپیدورال کردم و واسم تزریق کردن اصلا درد نداشتتتت در حد یک سوزش کممم که ۱۰دقیقه زمان برد تزریق بشه و گفتن نیم ساعت دراز بکشم پاهامم تکون ندم که حدود ساعت ۱۰و نیم ماما رسیدن و نیم ساعتم تموم شده بود و شروع کردن به توضیح دادن را وند زایمان و بعد شیردهی و بعد گفتن پاشم برای ورزش که اسکات رفتم بشین پاشو رفتم و ماما همراهم اصلاااا نمی زاشت داد بزنم و فقط فقططط میگفت باید دم و بازدم داشته باشی اه و ناله اصلا که این خیلی کمکم کردد و عالی بود
بعد از چندتا حرکت گفت برم روی تخت و حالت سجده کمرم رو تکون بدم
مشاهده ۸ پاسخ
مامان هدیه بهشتی🩷✨ مامان هدیه بهشتی🩷✨ ۱ ماهگی
فقط من بعد از زایمان طبیعی مثل بقیه نبودم خودم نمی‌تونستم کارامو انجام بدم درد دنده شدیدی داشتم در حد که تا میخواستم برم سرویس بهداشتی نفسم تنگ میشد وعرق میکردم حتی وقتی رفتم به ایستگاه پرستاری اطلاع بدم فک کرد سزارینیم و درد بعد زایمانم هم فقط با شیاف قابل تحمل بود ولی کلا سختیش یک هفته اول بود برا من
مشاهده ۴ پاسخ