کته گوجه ایز لودینگ....
دخترا امروز داشتم کامنتای پست اخر مامان عماد فائزه رو میخوندم چقدر کادر درمان مادرا رو اذیت کرده بودن
نمیدونم خصوصی بودن یا دولتی
یعنی همه جا همین طوره ؟
چون من فکر میکنم یکی وجدانش مشکل داشته باشه مهم نیست تو چه بیمارستانی کار کنه زهرش میریزه
چون من زایمانم بیمارستان خصوصی بود ولی پرسنلش بلایی سرم اوردن که تا پای مرگ رفتم انقدر کثیف بود که یادم میفته عقم میگیره از وضعیت اونجای خودم
ولی اینجا که لیا بردم خیلی خوب بود
دکتر لیا گفت اگه یوقت مشکل هزینه داشته باشین زیر نظر استادام ببرم دولتی
گفتم تنها چیزی که اصلا بهش فکر نکنین همینه
بنده خدا تک تک روند درمانی و داروهای لیا و پرونده لیا رو اول میبرد بیمارستان نمازی کامل با اساتید اونجا جلسه میذاشت کنترل میکرد بعد میومد پیش لیا
خداروشکر بجز یه مورد که یه مریض ویروسی اوردن تو اتاق و بعد اعتراض سریع بردنش کادر درمان و پرستارا انقدر خوب بودن انقدر مراعات لیا میکردن اصلا نیاز نیود بری دنبالشون سرساعت و مرتبا بالا سرش بودن لیا ازشون میترسید البته بیشتر چون رگهای دستاش درد میکرد هی چک میکردن وقتی میدیدن خوابه میومدن تا لیا بیدار میشد پشت پرده قایم میشدن😂😂😂 انقدر مهربون بودن فقط میخندیدن
با وجود همه بدقلقی های لیا که بچم بخاطر دردش بود ولی خیلی با حوصله و بامهربونی برخورد میکردن
نظافت که روزی چندمرتبه تمیز میکردن و هرچی میخواستی سریع میاوردن
من که خیلی خیلی راضی بودم
بیاین شما هماز خاطرات بیمارستانتون بگین

تصویر
۴۰ پاسخ

من نیکان رو دنا دنیا اوردم ببین نمیتونم بگم بد بود اما نمیتونمم بگم عالی بود چرا میگم عالی نسبت به اسمو پولی که میگیرفت خیلی توقع بیشتر داشتم اما خب واقعن بد هم نبود وتمیز بود😊

من زایمانم میرحسینی بودم خداییش خوب بود تمیزم بودخیلی
برخوردشون‌ عالییی‌

من زایمانم خیلی بد بود پرسنل های اونجا که من رو زایمان کردن فوق العاده بد بودن

منم از بیمارستان نجمیه تهران خیلی راضی بودم.دکترزایمانمم دکترخودم بودعالی بود.مخصوصازمان شروع وواوایل کرونابودانقدرنظافت میکردن‌.غذای خوب.رسیدگی پرستارا خوب.سروقت میومدن چک میکردن

من پسرم رو طبیعی بیمارستان شوشتری آوردم واقعا راضی بودم هم از نظر رسیدگی و اخلاق و رفتار هم نظافت

من دخترم بردم بیمارستان فارابی برا عمل چشم برعکس همه ک میگن شلوغ و بد و فلان خیلی خوب بود پرستاراش سه روز اونجا بودیم دکترش ی کم بد اخلاقه کلا مطبشم همین بود ولی گفتم فقط دخترم چشاش مهم تره

من تاحالا بیمارستان دولتی نبودم نمیدونم‌همش خصوصی بوده که همه عالی

عزیزم خوبی بهتری حال لیا بهتره

خداروشکر حال دخترت خوب شد من بیمارستان خصوصی بودم خیلی خوب بود و راضی بودم

من زینبیه زایمان کردم با وجود اینکه بچم نارس بود وخودمم مسمومیت شديد بارداري وافت پلاکت ودیابت وانسولین اما واقعا کارشون عالی بود خدا خیرشون بود

خداروشکر حال گل دختر خوب شد.من بیمارستان دولتی بودم زایمان طبیعی همین بیمارستان شوشتری اتاق جدا تمیز مرتب رفتارشون محترم خیلی خوب

خیلی خوشحال شدم مرخص شدین

انشاءالله که لیا جون زودتر کامل خوب بشه نمیدونم میتونم این حرف رو بزنم یا نه ولی ترجیح میدم خواهرانه حرف بزنم چون آبجی خودم هم بود همینو میگفتم
نمیدونم تا چه حد به چشم زخم اعتقاد داری ولی ما خیلی خیلی معتقدیم به نظر من علت مریضی یهویی لیا چشم زخم هست ما تو خود فامیل هامون هستن کسایی که هربار که دخترام رو میبینن بعد رفتنشون مریض میشن و ما اعتقاد داریم که این افراد چشم هاشون شور هست طرف داره از یکی تعریف میکنه یه ماشاءالله تو دهنش نمیاد سعی کن واسه لیا صدقه زیاد بدی اسفند زیاد واسش دود کنی نیست ماشاءالله بچه باادب و خوبیه هرجا میره سریع تو چشم میاد
و یه چیز دیگه هم بگم شاید با این حرفم خیلی ها جبهه‌گیری کنند بدشون بیاد ولی سعی کن از زندگی خصوصی‌ات تو فضای مجازی خصوصا مسائل مالی زیاد حرف نزنی آدم نمیدونه کی داره متنی که نوشتی رو میخونه شاید با همین دیدن ، خیلی ها آدم رو چشم بزنن و تو ندونی
در هر صورت امیدوارم هر چه زودتر این روزای سخت واست تموم بشه و دوباره آرامش به زندگی‌ات برگرده

عزیزم خدا رو شکر اومدین خونه و حال لیا جون خوبه💗❤️

من زایمانم خصوصی بودم خیلی خوب بودن راضی بودم با اینکه من روز زایمان آزمایش کرونام مثبت شد ولی خیلی مهربون بودن،ولی آرین ۲ ماه و نیمش بود پلاکت خونش پایین بود ۴ روز بستری بود بیمارستان دکتر شیخ دولتی بود ولی چاره ای نداشتم فقط اون بیمارستان تخصصی خون بود دکتر اجازه نداد ببرم خصوصی ولی با همه دعوا کردم از کادر درمان گرفته تا دکتر متخصصش تا نگهبانی آخرش هم از بیرون دکتر آوردم مرخصش کردم

من دوتا زایمان تو بیمارستان تامین اجتماعی داشتم خیلی راضی بودم هم از تمیزی هم از کادر درمان وپرسنل دخترمو هم کوچیک بود تو همین بیمارستان بستری کردم خدایی عالی بودن

من دوتا بچه هام رو بیمارستان پیوند بودم راضی بودم بی نهایت و تمیز اروم ساکت همچی خوب

من بیمارستان مرکزی بودم عالی بود

به به کد بانو خانوم عاشق دمپختک شدم😋😋😋

من زایمانم زهرای مرضیه بودم ب شدت تمیز پرسنلم نرمال

بچمم ی هفته الزهرا بود ب شدت تمیز ولی پرسنل معمولی بودن

من خودم کادر درمانم بیهوشی خوندم و اتاق عمل کار می‌کردم خدایی هیچ وقت برای هیچ مریضی کم نذاشتم خیلی وقتا کاری هم وظیفم نبود و انجام می‌دادم چون انرژی و دعای خیرشون میومد سمتم و من هر بار با ذوق بیشتری کار می‌کردم من بخاطر دخترم از شغلم دست کشیدم معلوم هم نیست تا کی ولی دوس دارم باز هم روزی بخاطر کمک ب بیمارا نه فقط حقوق باز برگردم سرکار... الانم همسرم دانشجوی رشته ی داخلیه داره تخصص میخونه ب اونم میگم هیچ وقت برای هیچ بیماری کم نذار هرجایی تونستی دستشون رو بگیر... دعای خیر همیشه بدرقه ی ما کادر درمان هست

من پارسال دخترم بستری شد سر عفونت ریه بیمارستان دولتی مخصوص کودکان
همه پرسنل عالی بودن از توجه و مهربونی هیچی کم نذاشتن خدایی
آخرشم هزینه ۳ شب بستری با غذا و داروها شد ۵۹ هزار تومان 😂😅

وجدان کاری خیلی مهمه
من تو آموزش بیمارستان قلب کار میکردم
ببین اساتید میومدن از ۸ صب تا ظهر مینشستن نهایت ۱ ساعت کار میگردن
این برای اکثر روز ها بود
ی پزشک بود همزمان رئیس بیمارستان و مدیرگروه قلب بود
از ۶ صبح درحال ویزیت بیمار، چک کردن بخشای بیمارستان، رسیدگی ب خطای رزیدنتا بود
و متاسفانه اکثر اساتید باهاش بد بودن
و در اوج باوجدان بودن بسیار جدی بود ب وقتشم مهربون و ب وقتش قاطی نیکرد وحشتنااااک ( ی بارم منو دعوا کرد ک چقد آروم حرف میزنی🤣. بعد فهمید باردارم اون موقع رئیس غذا و دارو استان بود باید میرفتم پیشش برام ماشین گرفت ک خطری نباشه حالا بیمارستان داخل خیابون غذا دارو سر خیابون😁 ب زورم بهم خوراکی میداد منم اوایل مث سگ میترسیدم ازش)

حالا تجربه بیمارستان خصوصی
مادربزرگم سکته مغزی کرد وسیعم بود، پزشک تو پرونده برگه ترخیص آنتی بیوتیک نوشت تو دفترچه ننوشت ک بخریم نتیجه کارش سکته وسیع تر ک فلج کرد و تکلم هم از بین رفت و ....

یا مادرم جراحی هیسترکتومی( تخلیه رحم) داشت دکتر بدون رضایت از بیمار و همراه تخمدان های فعال و سالم رو درآورد
مادرم موند و کلی عوارض بابت یائسگی و عوارض مصرف دارو ( رسوب کلسیم تو مفاصل، سنگ ساز شدن کلیه)
این دوتا مورد بیمارستان خصوصی برای بهترین بیمارستانای گیلانه
مامانم ک بیمارستان بین المللی بود
مادربزرگمم بهترین بیمارستان


واقعا واقعا هرجا ک وجدان کاری باشه کارها خوب پیش میره

اسو نارس دنیا اومده من خیلی سختی کشیدم بخاطر وزن و شرایطش و همیشه میگم دکتر نیما طاهری هرجای دنیا که هستی امام حسین خودش نگهدارت باشه و هیچ وقت تو سختی و تنگنا نمونی که اینقدر مهربون و مسئولیت پذیری و توی شرایط سخت همراه والدینی
شماره موبایلش رو داده و همیشه جوابگوعه
بچه خیلی بدحال باشه بعد ویزیت میگه مثلا هر ۲۴ ساعت پیام بده از علائمش باخبرم کن
تلفنی یا روی واتساپ ویزیت میکنه بدون هیچ چشمداشتی
نگرانی مادرانه رو درک میکنه و خیلی خیلی باهاش همراه میشه
اگر در عرض یک هفته دوباره بری مطب دیگه ویزیت نمیگیره
از سوادش هم که دیگه نگم
همیشه میگم تو تمام ناراحتی و سختی های بزرگ کردن اسو دکتر خیلی همراه من بود خدا نگهدارش🤍

برای منم کته گوجه هست ناهار

برا زایمانم رفتم بیمارستان تامین اجتماعی شهرمون
خداروشکر خوب بود،چون اون روزایی ک اونجا بودم فقط من بودم تنها🤭😅
یکی از پرستارا فقط خوب نبود رفتارش
دیگ همه خوب بودن چقد کمکم کردن😁

طبق تجربه ای ک تو دوتا بیمارستان خصوصی و دولتی داشتم دولتی رو انتخاب میکنم از همه نظر عالی بود رسیدگی ب مریض نظافت تمیز بودن اتاق اخلاق رفتار همه چی دولتی عالی بود
سر قضیه آپاندیس هلنا مجبور شدم بخاطر دکتر آژ ک بهتربن فوق تخصص جراحی اطفال بود برم نمازی اولش ناراحت بودم و درگیر پیدا کردن ی بیمارستان خصوصی بودم ک دیگه چون پاره شده بود وضعیت اورژانسی بود سریع بردن اتاق عمل ولی ایقدرررررررررر خوب بودن ایقد خوب بودن ک همش میگم خوب ک نبردم جای دیگه
ی ماه پیش خودم ی عمل تو بیمارستان ایران داشتم ک خصوصی هست مثلا خدا شاهده اتاق گندددددد کل دیوار چرکی بود سرویس افتضاح اصلا خیلیییییی بد بود رسیدی ک کلا صفرررر از ساعت هفت شب من از اتاق عمل اومدم تا هفت صبح کسی نیومد بالا سرم هرچی داد میزدم بابا درد دارم یکی بیاد اصلا خیلی مزخرف

نوش جانتون .
من بیمارستان پارس بودم رسیدگیشون خوب نبود ب نسبتی پولی که میگیرن
میتونم بپرسم اسم دکتر لیا جان رو؟؟

سلام ع زیزم دخترتون چطوره؟؟؟

پسر منم نوزده ماهه بود بیماری فور اس گرفته بود چهار روز که متوجه بیماری نشده بودن و بستریش نمی‌کردن تا بدن بچه ورم افتاد ترسیدن و ساعت یک شب با خواهش و التماس من بستری کردن بعدش هفت حاش رو سوراخ کردن و نمی‌تونستن رگ بگیرن بچه گریه من گریه بعد از هفت بار پرستاره سر بچم داد زد دستت رو تموم نده منم جیغ کشیدم گفتم نوزده ماهشه وی متوجه میشه که سرش داد میزنی بعد بچم و بغل کردم گفتم می‌خوام مرخص کنم ببرمش یا برین یه بزرگتر تون رو بیارین که بتونه رگ بگیره رفتن از یه بخش دیگه یه خانومه رو آوردن خیلی سریع رگ و گرفت بچم باید تو اتاق ایزوله بود تنها و اتاقش باید خنک بود چون تمام بدنش زخم شده بود بچه لخت بود من سه شب تمام میگفتم اتاقمون گرمه هر شیفت عوض میگفتم باز گوش نمی‌کردن تا یه شب بچه خواب بودتو خواب عرق می‌کنه تمام بدنش می‌سوخت و جیغ میکشید و گریه میکرد هر چی گفتم آقا اتاقمون رو عوض کنین گوش نمی‌کردن تا ساعت دو نصف شب انقدر بچم گریه میکرد منم بچه رو گرفتم رفتم تو راهرو بیمارستان نشستم گفتم من دیگه تو این اتاق نمیرم جیغ می‌کشیدم و گریه میکردم جالبش این بود همراه من تمام مادرها تو راهرو بچم و دیده بودن گریه میکردن شبیه زغال رو آتیش شده بود تو راهرو خنکتر از اتاقمونه بعدش یه اتاق سه تخته رو خالی کردن پسرمو تنها بردن تو اون اتاق بچم دو ساعت تو اتاق جدید بود قرمزی بدنش از بین رفته بود چون دقیقا زیر باد کولر بود تو اتاق قبیله بود اصلا بیماریش بهبود نگرفته بود دکتره گفته بود ده روز باید بمونه تو اتاق جدید بعد پنج روز مرخص شد بعضی از پرستارها واقعا خوب بودن پسرم از یکیشون خیلی خوشش اومده بود آخه باهاش بازی میکرد و نقاشی میکشیدن

متأسفانه جوري شده عوامل خدماتي و از پرستار و.... انگاردكترن اينقد خودشون رو ميگيرن
البته تك و توك استثنا هم بعضي جاها ديده ميشه ولي خوب كمن

چه کته ی خوش رنگی نوش جانتون باشه

من بیمارستان خصوصی، بودم سر زایمانم عالی بود
تمیز.. همه جی به موقع.. من مه خواب بودم میومدن دخترمو میبردن پوشکش و عوض می مردن لباسش، و عوض میکردن قندانش میکردن میذاشتن کنارم دکترمم چندبار اومد بالای سرم همه جی رو با دقت چک میکرد خیلی پول ازم گرفتن ولی همیشه میگم حلالشون باشه

خدارو شکر ابجی بهتر شد

ان شاالله همه بچه ها تنشون سالم باشه و هیچ وقت مریض نشن تو دمی گوجه ی کم سیب زمینی نگینی میکردی خوشمزه تر میشه نوش جان

من پسرم رو فرهمند فر بودم که خصوصیه، انقدرررر کثیف و چندش بود و پرسنل بی مسئولیت و بی اخلاق بودن ک حد نداشت

دخترم رو بیمارستان شهید بهشتی بودم که دولتی، از تمیزی مثه دسته گل، انقدددرررر با مسئولیت و وظیفه شناس بودن

اینقد عکس دمپختگ نزاااارین آخه 😁😁😁 چندتابچه داری مامان لیا جون

ایشالله خوب باشه همیشه
طرز تهیه این کته چجوریه

من بیمارستان زینبیه زایمان مردم خیلی راضی بودم

مهشید حال لیا چطوره خوب شده؟

سوال های مرتبط

مامان لیا جون 💞 مامان لیا جون 💞 ۳ سالگی
سلام دخترا خوبين
ما بعد از مدتها امروز اومديم خونمون
ليا هم دكتر داروهاش عوض كرد خداروشكر بهتر شد دیگه تهوع نداشت فقط گاهی حساسيت و كهير ميزنه نسبت به دارو كه امروز دیگه اخرين روز داروش هست
يه سرى ازمايشهاى مربوط به سيستم ايمنى بدنش هم گرفتن قرار بود امروز جوابش بدن كه میگن هنوز اماده نيست توهفته مياد ان شالله جوابش خوب باشه نميدونم چرا ولى استرسش دارم خونه هم تقريبا كاراش تموم شده كاراى نظافتش مونده كه هرچی همسر گفت تميز ميكنم بعد بيا گفتم كار تو نيست كارتو به دل من نميشينه
اومديم واحد روبروييمون كه دوست همسرمه مونديم
كه نزديك باشم هى كاراى خونه رو انجام بديم تا كامل مستقر بشیم
همین خونه نيمه اماده مون هم واقعا ارامشه هیچ جا خونه ادم نميشه
خيلى روزاى بدي رو گذروندم
بيمارستان كه جاى خود داشت
هميشه همچین مواقعى كه خونمون كار داشت ميرفتم خونه مامانم و چقدر ارامش داشتم
ولى ايندفعه چون خواهرم دندونپزشك مرتبا تو درمونگاه هست و ماهى يكبار هم سوغاتى ويروس از مريضاش میگیره و دوباره هم مريض بود بخاطر ريه ليا نرفتيم
خونه مادرشوهر بوديم چه چالش هايى داشتم
ليا من و صدا ميزد همسايه صداش درميومد كه بچه چرا صدا ميكنه بسكه عين مار هيس هيس كردم سرويس شدم فقط هم همه زورشون به صداى ليا بود
يكى تو حياط موتور برق زده يكى ساخت وساز داشت يكى سگ داشت ولى همينكه صدا ليا درميومد باويلا ميشد
لیا هم بعد از بیمارستانش بود با این روحیه ش اذیت میش
عزیزان لاکچری نشین صدای بچه اذیتشون میکنه صدای سگ مشکل ندارن
دیگه بچم داشت اذيت ميشد نموندم اومدمد
مامان لیا جون 💞 مامان لیا جون 💞 ۳ سالگی
سلام دخترا خوبین
خواستم از مامانایی که پیگیر حال لیا هستن تشکر کنم ببخشید دیر پیامتون میبینم هم درگیر لیا هستم هم زنگ و پیامای گوشیم زیاده هم اینجا
و اینکه از لحاظ اعصاب و روانم خیلی خیلی شدید بهم ریخته هستم واسم سخته مدام برای همه توضیح بدم
خودمم بیمارستان چندبار حالم بد شد و بهم امپول و دارو دادن مدام حالت تهوع دارم
زنگای فامیل خودمون‌واگذار کردم مامانم فامیل همسر هم واگذار کردم مادرشوهرم
اینجا هم نمیخوام پست ناله بذارم ولی خیلی از مامانای عزیز و خوبم هستن پیام میدن جویای احوالن گفتم یه خبر بدم
لیا رو دیشب ترخیص کردن
چون دیگه شدیدا حالش بد بود دیگه ترس از پرستارا بحدی شده بود که فریاد میکشید
عفونت خونش پاینن اومد ۷ شده بود عفونت ریه هم گفتن رفته ولی قلبش آب آورده وسونو شکم و اینا کردن مشکل نداشت ازمایش سیستم ایمنی هم انجام دادن هنوز جوابش نیومده چون لیا پادرد بد گرفته اصلا زیاد تعادل راه رفتن نداره
چندین دکتر لیا چک میکردن واسه همشون این عفونت عجیب وبی دلیل ریه تعجب بود
دیشب ترخیص شد دوباره امشب کلی بالا اورد
نمیدونم چرا این بلا سرمون اومد
واقعا نمیدونم
فقط از خدا میخوام زودتر از این عذاب راحتم بشیم
لیا خسته شده دیگه توان واسه هیچکدوممون نمونده هممون از فشار زیاد تو مرز سکته هستیم
واقعا نمیدونم چرا اینجوری شدیم
کسایی هم که با من مشکل داشتن ارزوی عذابم داشتن خوشحال باشین بخونید و ذوق کنید لذت ببرین چون هیچ عذابی بالاتر از رنج بچه ادم نیست
مامان لیا جون 💞 مامان لیا جون 💞 ۳ سالگی
مامان دلی😍 مامان دلی😍 ۳ سالگی
منبع :خبرگزاری فارس

🔹قدم نورسیده مبارک!

تا حالا شنیدید که می‌گن: «قدم نو رسیده مبارک»؟
دیشب من واقعاً قدمِ مبارک یه نوزاد رو دیدم.

توی یکی از بیمارستان‌های زنان و زایمان تهران، وقتی یه مادر تو اتاق عمل داشت سزارین می‌شد، یه موشک به سمت بیمارستان اومد. موشکی که احتمالاً ساخته‌ی شرکت‌های تسلیحاتی اسرائیلی مثل آی‌ام‌آی یا رافائل بود.
همون موشک‌های دقیقی که به قول خودشون فقط «اهداف نظامی» رو می‌زنن و قراره برای ما ایرانی‌ها «دموکراسی و صلح» بیارن!

اما این یکی، درست وقتی به بیمارستان برخورد کرد، منفجر نشد.

موشک، توی آسمون سر خورد، به هدف خورد... ولی نترکید.
و این یعنی نه فقط جون اون مادر و نوزادش نجات پیدا کرد، بلکه جون ۶۰–۷۰ تا مریض دیگه هم حفظ شد.

بیمارستان رو تخلیه کرده بودن و مریض‌ها رو برده بودن تو محوطه‌ی باز بیرونی.
مادر، تازه چشماش رو باز کرده بود؛ با تعجب خودش رو زیر یه درخت وسط پارک دید، نه زیر سقف اتاق عمل.
بی‌قرار بچه‌اش بود، و نمی‌دونست چه اتفاقی افتاده.
پرستارها که نوزاد رو آوردن و نشونش دادن، یه نفس عمیق و آروم کشید...

پ.ن:
برای آدمی مثل من، با ایمانی که بیشتر وقت‌ها لنگ می‌زنه، خدا توی همین لحظه‌ها راحت‌تر پیدا می‌شه تا توی کتاب‌های قطور دعا.
من خدایی رو می‌شناسم که، با وجود هزار و یک کنترل کیفیت توی صنایع نظامی رژیم، باز هم کاری می‌کنه که یه موشک عمل نکنه... فقط برای اینکه یه بچه به دنیا بیاد.

این روزها، خدا رو خیلی بیشتر از قبل حس میکنیم
مامان لیا جون 💞 مامان لیا جون 💞 ۳ سالگی
ﺍﻭﻝ ﺩﻟﻢ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺮﻭﻡ!
ﺑﻌﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯽﻣُﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﻭﻡ!
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﻡ!
ﺑﻌﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﻢ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﺷﻮﻡ!
ﺑﻌﺪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﻪ ﺷﻮﻡ!
ﻭ ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ، ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﻓﻌﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ:

  *---> ‏ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ! <---*

چه حال چه احموال دخترا
چیکار میکنید
فسقل من تو بیمارستان که بود روز اخر یه هم اتاقی اومد واسش یه دختر ۱۶ ساله بود موهاش بلند بود از یطرف میبافتش مینداخت جلو و خیلی هم مهربون بود لیا خیلی دوستش داشت از اونروز گیر داده موهاش رو میکشه میگه چرا بلند نمیشه
باید موهای منم بلند بشه از یطرف ببافی بندازی جلوم
از اونموقع تا حالا دارم توضیح میدم که یه شبه موهات بلند نمیشه ولی زیر بار نمیره
دیگه مجبورا بعد حمام فر با اتومو موهاش صاف میکنم که یکم بلندی موهاش حس کنه دست از سرم برداره
همش میگم چه اشتباهی کردم موهاش کوتاه کردم
الان تا سرشونه رسیده حالا کی بلند بشه و تا اونموقع هی این بدبختا رو میکشه پایین😂😂😂
مامان آرتین مامان آرتین ۳ سالگی
دیروز پست یکی رو دیدم نوشته بچش مدلش اینه که هرچی میخوره سریع دفع میکنه بچش ۱۰کیلوعه الان ۳سال و نیمه بود
باخودم گفتم خدایامن ۲سال تمام سره این موضوع غصه خوردم حتی یکبار دفعش زیاد میشد از استرس و ناراحتی داشتم سکته میکردم کلی از همه دور شدم هرکی میخواست دهنشو باز کنه بگه بابا طبیعیه بچت و مدلش اینه دلم میخواست از وسط نصفش کنم..حتی چون بچم وزنش خوب بود میگفتن هیچی نیست و ازمایش ها همه خدادوشکر سالم بودن
این وسط من داشتم اب میشدم بچم رنگ پریده بود،بیقرار بود و چشماش یکم قرمز میشدکه هیچکی حتی متوجه نمیشه که خودم میدونستم اینارو
۲سال زندگیم فقط تو مطب پزشک و توازمایشگا هاگذشت حتی کل ایران رو گشتم پیش دکتر های خوبش بردم
و الان ۵۰درصد موهام تو این دو سال سفید شد
ز اعصاب پادرد گرفتم و یه مدت نمیتونستم راه برم و از جام بلند شم و اینکه خودم بالاخره پیدا کردم مشکل بچم الرژیه و رعایت کردم خیلی بهتر شد خداروشکر
الانم افتادم به فکره اینکه خدایه نکنه به روان بچم اسیب دیده نتونستم همه چی بدم بخوره
و منی که ۳سال بخاطره بچم سره کار نرفتم
تازه ۳سال شد و وضعیتش بهتر شد دوباره شروع کردم برم سره کار
و منی که نمیتونم بچمو جز مادرم و مادرشوهرم به کسی بسپارم حتی یک ساعت
الان من بیشتر از همه آسیب دیدم دیگه نه؟؟
تفاوت من با اون مامانی که کلا نمیدونست این مدل بودن که روزانه دفع زیاد داشتن مشکل هست یا نه و راحت و اسوده زندگیشو کرده چیه؟
منی که یک و نیم سال تمام هیچ جا نمیرفتم بخاطر بچم
الان با خودم فکر میکنم میگم درسته من خودمو کشتم تا بچم رشدش به مشکل برنخوره و هزارمرتبه شکر بهبود پیدا کنه
مامان تربچه نقلی مامان تربچه نقلی ۳ سالگی
سلام ... خانومهای شاغل بیاین ......

یسوال خیلی مهم دارم .من دوست دارم که یکاری انجام بدم که سرگرم بشم ولی خب یه دختر چهارساله دارم ‌.اگه راه حلی یا پیشنهادی دارین که من در کنار دخترم باشم و بتونم کاری رو انجام بدم لطفا راهنماییم کنین ...خیلی بلاتکلیفم ..راستش خودم مشکلی ندارم با خانه دار بودنم .ولی یکی از مشکلات من با همسرم اینه که به من میگه باید کار کنی ...خیلی میخوری و میخوابی و خوشی و بیکاری،،،در صورتی که من داخل خونه خیلی کار میکنم هب بچه داری هم جزوشه ...ولی شوهرم میگه کمه 😔...میگه اگ خسته بشی دیگه فرصت نمیکنی غرغر کنی دنبال بهونه واسه حرص خوردن بگردی...درصورتی که من همیشه خوبم ولی یه هفته مونده ب پریودم یکم استرسی و عصبی میشم ...و کافیه یذره فقط یذره گله یا شکایت بکنم شوهرم به حدی ناراحت میشه به حدی دلخور میشه که زندگیمون از هم میپاشه ...بنظرتون یکم غرغرو بودن واسه ما زنا طبیعی نیست؟؟
زنی هست که اصلا غر نزنه و دائم با مهربونی و لطافت فقط با شوهرش رفتار کنه؟؟؟
من فردا وقت مشاوره هم گرفتم ...ولی واقعا نمیدونم با این رفتار شوهرم چیکار کنم که انقدر حساسه رو رفتار و گفتار من ... دوست داره من ایده آل ترین باشم براش ...مستقل باشم پول دربیارم ...آروم باشم ...استرس نداشته باشم و همه ی انسان هارو خوب ببینم ولی خودش اگ از کسی بدش بیاد تحمل نمیکنه😑😢😥😓حتی من که زنشم .دوستان راهنماییم کنین خیلی درمونده ام.