۱۰ پاسخ

خدا حفظش کنه آقا مهراب قشنگم رو....... الهی بگردم پر از حس خوبی

چقدر حس خوب خدا حافظ دوتا عشقت باشه عزیزدلم

موفقیتاشو جشن بگیری عزیزم. چقدر خوب ک روکش پشتیت مرتب سر جاشه. این مورد واسه ما قفله😅😅

آخی چه قشنگ بود
زنده باشه ان شاالله

عزیزدلم
انشالله خوشبختی و موفقیتش رو ببینی جان دلم
چرا من انقد بغض کردم با این دل نوشتت🥺

عزیزم خداحفظش کنه واست😍❤️

خدا واست حفظش کنه گلم

خدا حفظش کنه برات عزیزم

مبارکه قشنگگم🥹🫂

خدا حفظش کنه عزیزم 💐

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۱ سالگی
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام
مادر شدن پر از فشار روانیه پر از اضطراب هر لحظه هستش از وقتی بچه متولد میشه بیشتر از هر لحظه ای میشه اینکه شیر خودت رو بدی یا شیرخشک اینکه اطرافیان نابودت میکنن با زخم زبون هاشون اینکه دلت رو خون میکنن همونجور وقتی هم میخوای از شیر بگیریش بازم یک جور هیچوقت نگیم به مادری بعد یکسالگی وای نگیر و وای گناه داره و فلان مطمئنن هر مادری بهتر میدونه چیکار کنه برای جگر گوشش
و اینکه من از وقتی تصمیم گرفتم تحت هیچ شرایطی شیر خشک ندم مادرشوهرم کم نزاشت تو اذیت کردن من مهراب هر نیست ساعت شیر می‌خورد و من جز شیر خودم چیزی نمی‌دادم با زور قطره شیر افزا شیر میدادم پسرم زردی داشت کم بود ولی صورتش زرد بود هر حرفی بهم زدن که تو چقدر بیخیالی و فلان ولی هیچکس از دل من خبر نداشت تا بعد یکسالگی که شروع کردم قطع شیر شب مهراب وای تو سنگدلی تو شمری که بچه شیر میخواد و نمیدی و چشماش رو نگاه کن .مادری که شیر خودش رو میده خیلی وابسته میشه وابسته شیر دادن به بچش وقتی میخواد کم کنه شیرش رو یا قطع کنه حال خودش از همه بدتر میشه چون حال اون لحظه قابل توصیف نیست انگار دارن ذره ذره تورو میکشن که گریه بچت و نگاهاش رو ببینی و خودت رو به اون راه بزنی .مهراب دو تا دندون نیش بالاش تازه بیرون زده خیلی دوست داشت بیشتر شیر بخوره ولی من نزاشتم وگرنه دوباره این راه رو رفتن برای دوتامون سخت‌تر بود برای همین چیزای دیگه میدادم دستش الانم از ۷ صبح تا ۵ بعدازظهر میدم بهش و مهراب بیشتر دوست داره من بغلش کنم یا حتی من نشستم خودش دستاش رو باز میکنه و من رو بغل میکنه بعد موهام رو ناز میکنه میفهمم دوست داره من بیشتر کنارش باشم
مامان فسقلی ناز😍 مامان فسقلی ناز😍 ۱ سالگی
نفسِ بالـــــــــنده ی من
پسر قشنگم

بلوغی دیگر از راه رسید... هجده ماهه شدی...و برای من بالنده تر از همیشه...
به راستی دیگر از آن موجود کوچک بی زبان و نیازمند خبری نیست...

امروز من پسری دارم...
راه میرود کاملا مستقل و محکم 😍
میدود شاد و کودکانه و بی پروا 😍
میخندد بی بهانه 😍
میگوید و لحظه لحظه شگفت زده مان میکند 😍
درک میکند و فهمش بیشتر از سنش است 😍
بازی میکند و می آموزد 😍
عشق میبیند و مجبت نثارمان میکند 😍
نفس میکشد و نمیداند که دم و بازدم ما با نفسهایش تنظیم شده 😍

زبانم قاصر است برای شکرگزاری...
این چند روز تمامِ ذهنم درگیر است...من چه کردم که لایق مادریِ تو بودم؟....تو استجابت کدام دعای منی؟...من چه خدایی دارم که لطفش اینقدر لطیف است؟🥹

یکسال و نیم است....تک تک ثانیه هایم را تو پر کرده ای....با تو زندگی کردم....من مانده ام....پس روزگار بی تو را من چگونه گذراندم....
به وقت مردانگی ات چراغ را دست خودت میدهم....من درست پشت سرت...جای پای تو قدم برمیدارم....
نشد دعایم را بدرقه راهت میکنم...
میخواهم نظاره گره استقلال و موفقیت هایت باشم...ان شاءالله 😍
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام اومدم تعریف کنم از امشب که مهراب رو بردم پیش دکتر خودش دکتر افلاطونیان
اول اینکه وزنش خوب رشد کرده بود خداروشکر
بعد اینکه در مورد ختنه مهراب و چسبندگی پرسیدم و اینکه گفتم اون دکتر که ختنه اش کرده گفته عمل زیبایی میخواد و گفتم پوست آلت مهراب میاد روی کلاهکش رو میپوشونه بعد معاینه کرد و گفت اصلا احتیاج به عمل زیبایی نداره هیچ کارش نکن فقط تا پوشک میکنی تمیزش کن زیر پوست رو و اینکه بزرگ هم بشه در رابطه با ازدواج و ...هم مشکل پیدا نمیکنه
گفتم آزمایش برای مهراب نوشت و در رابطه با واکسن پرسیدم گفت اول کمپرس سرد بزار رسیدی خونه احتیاج به پارک بردن نیست بعد چند ساعت بعدش یل حتی فرداش کمپرس گرم بزار و قطره هم اونایی که خیلی شدید بوده واکسن های قبلیشون بهتره بروفن بگیرن و داشته باشن بزای مهراب گفت چون سبک بوده واکسن هاش پاراکید بده فقط
در مورد قطره د۳ پرسیدم گفت اگه قطره د۳ میدی دیگه مولتی یا آد نباید بدی اصلا .
امروز هم مهراب تا دید دکتر دستش رو داشت سمت شلوار مهراب می‌برد رو دید جیغ و گریه کرد بچم حسابی ترسیده
یه نصیحت خواهرانه اونایی که میخوان بچشون رو ختنه کنن حتما حتما ببرید به روش سنتی ختنه کنید چون این ماجراهای چسبندگی رو ندارید که چند بار پول بدید
مامان ♥️ امیرشایان ♥️ مامان ♥️ امیرشایان ♥️ ۱ سالگی
داشتم صفحه روبیکامو با خط دیگم چک میکردم عکس های پروفایلم رو از بارداریم همون‌جوری مونده و رسیدم به این متنی که گذاشته بودم و چه آرزوهای کوچکی که شاید الان خیلیا به چشمشون نیادا ولی همین چیزهای کوچیک واسه من اندازه دنیا خوشحال کننده بود قد یه ماشین خیلی گرون قیمت خریدن منو خوشحال میکرد قد میلیاردها پول برام ارزش داشت حتی بالاتر ازاینا این چیزهای کوچیکی که دارم می‌نویسم مثل بازی کردن بچت بامامانش غذا خوردن های دوتایی قدم زدن های دوتایی شیطونی کردن های بچت نگاه کردن های بچت گرفتن دستای مامانش تشخیص دادن مامان وباباش دنبال کردن چشماش دیدن مامان وباباش دد مامان گفتناش نشستن وایستادن گردن گرفتن ، گرفتن اسباب بازیاش و خیلی چیزهای دیگه که من محروم موندن از دیدن و ذوق کردن این چیزها وحسرتش مونده تو قلبم و هیچی بدتر از این نیست ببینی هم سن وسالای بچت راه برن و بچه تو همینجوری تو نوزادیاش مونده همه چیزش مثل نوزاد ۲ ماهه 💔💔💔💔
سرنوشت دنیا نمی‌دونم هرچی که هست خوب تا نکرد با من و خانواده ام
دنیا زندگی سرنوشت یه بار دیگه یه زندگی آروم شاد سالم بهم بدهکاره ❤️‍🩹💔🖤🥺😓😭😥