۳ پاسخ

حرف دلم رو گفتین انگار دنیا رو ازم گرفتن
کسی نصیحتم کردنی دلم ازش میشکنه احساس میکنم درکم نمیکنه بزرگ ترین غم دنیا تودلم باخود میگم خدایا چرا هیچ کس نمی‌فهمه 💔💔😭😭😭
🫂🫂

🥀😭😭😭😭

😭😭😭😭😭😭💔

سوال های مرتبط

مامان دوقلوها💞 مامان دوقلوها💞 ۱ سالگی
سلام مامانای مهربون گهواره… 🤍
امشب نمی‌خوام فقط یه خبر بدم…
می‌خوام یه تکه از قلب پر از عشق و انتظارم رو با شما قسمت کنم…

۲۰ هفته‌ست که توی تنم، سه تا قلب کوچولو دارن می‌تپن…
من دو تا تکیه‌گاه کوچولو، یعنی دو پسر، و یه همراز ناز، یعنی یه دختر دارم که قراره هر لحظه‌م رو با عشق و لبخند پر کنن…

و حالا کم‌کم دارم حس می‌کنم چه معجزه‌ای درونم شکل گرفته…

من فقط یه احساس تازه نگرفتم، بلکه زندگی‌م داره پر از نور و عشق می‌شه و قلبم آماده‌ست تا هر لحظه‌شونو بغل کنه…

اما قصه من فقط این نیست…

قبل از این سه تا فرشته، من دو تا خورشید کوچیک دارم که زندگیمو گرم می‌کنن…
طنین و ترلانم، دخترای قشنگ من
که هر بار نگاهم به صورتشون می‌افته، حس می‌کنم خدا از پشت ابر اومده و منو بوسیده…

امشب که خوابن…
به پاهای کوچیک‌شون نگاه می‌کنم و زیر لب می‌گم:

«فرشته‌های مامان… شما می‌دونین چقدر مامان بی‌تاب دیدنتون بوده؟
مامان امیدوارم همیشه کنار هم باشین و دست همو بگیرین و دنیا رو با لبخندای هم روشن کنین…»

گاهی دست می‌ذارم روی شکمم و می‌پرسم:

«فرشته‌های مامان… مامان داره براتون یه دنیا عشق و شادی میاره برای خنده‌ها و بغل‌ها…»

خدایا شکرت…
من فقط یه مادر عاشق و دلواپس‌م، که هر تپش قلبم پر از دعا و عشق برای فرشته‌هاست…

تو فقط… سلامتشونو امضا کن.
من قول می‌دم تا آخرین رمق، جای نفس کشیدن، برای پنج‌تاشون نفس بکشم.

و برای همه مامانای چشم‌انتظار، کلی دعا کردم…
خدایا به دلشون نگاه کن،
مامانای باردار رو سالم و خوشحال فارغ کن
و همه بچه‌ها رو حفظ کن… 🤍🙏
مامان اَبرا جون☁️ مامان اَبرا جون☁️ ۱ سالگی
امشب شبه دومی هسته که شروع کردم به گرفتن شیر 🌈💧
امروز ۳ وعده بهش شیر دادم و ساعتا ۱۲سینه هام در حال انفجار بودن که دادم هر دوتا رو خورد تا مقداری که سینه هام یکم سبک شدن
دخترم و که تو بغلم بود گذاشتم رو پام و رو پا خوابوندم و بعدش که خواب رفت گرفتمش تو بغل به این یکسال و هفت ماه فکر کردم که چقدر سریع گذشت .اولین باری که به دخترم شیر دادم تو بیمارستان اومد جلو چشمم و چه حس عجیبی بود اولین باری که شیر دادم
ناخودآگاه شروع کردم گریه کردن و دیدم دارم با دخترم حرف میزنم
میگم مامان تمام قطره قطره شیری که دادم حلالت باشه مامان .تو منو مامان کردی و حس قشنگ مادر شدن رو بهم بخشیدی .مامان معذرت می‌خوام که دارم از شیر میگیرمت چون باید کم کم جدا بشی و غذا بخوری این یک مرحله از رشدت هسته برای هر دوتا مون سخته مخصوصا برای من .تو فراموش میکنی وقتی بزرگ بشی ولی این منم که هیچ وقت فراموش نمیکنم ....
داشتم آروم گریه میکردم که همسرم صدامو شنید و گفت چرا گریه می‌کنی دلت براش میسوزه.اشکالی نداره باید این کار رو بکنی
و گرفت خوابید .
..
واقعا اون لحظه فهمیدم مادر بودن و پدر بودن چقدر باهم متفاوته وقتی من تمام جونم غم داره از جدایی شیرم از بچم شوهرم راحت حرف میزنم انکاری که کار خاصی نیست
بهشت زیر پای مادران هسته واقعا 🩵🤍
مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
اشک هام رو که بی وقفه میریزن پاک میکنم
و دست میزارم رو قلبم که تا به امروز این میزان از غم رو تجربه نکرده بود
هربار که میای سمتم و میگی شیر بند بند تنم پاره میشه
میگم نه
و تو ناامید میشی از من
از من که مادرتم
از من که تا به امروز به همه ی سازهات رقصیدم و از نگاه بقیه محکوم شدم به لوس بار آوردن تو
چه اهمیتی داره حرف های مردم
اینها همین آدم هایی هستن که استدلال میارن وقتی مادری به بچه ش شیر خودش رو نده یه سری از عواطف رو تجربه نمیکنه
آخ کاش میشد ضربان نامنظم قلبم
این حجم از اندوهی که رو شونه هام سنگینی می‌کنه رو نشونشون میدادم
می‌دونی مامان من دلم لک زده برای تست تنظیم دمای شیر روی دستم
دلم لک زده برای صدای خروج آب از فلاکس
دلم لک زده مامان
و دروغ چرا
برای همین وعده های خوابت رو حذف نمیکنم
میخام اون دو تا وعده رو حفظش کنم
نمی‌دونم تا کی
حداقل تا جایی که هردومون کمی کنار بیایم با این موضوع
در حال حاضر من و تو غمگین ترین مادر و پسر جهانیم مامان
مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
دو پرس وابیشکای تکه ای با دو تا نوشابه ی مشکی و پیاز و نون سنگک چیده شد رو میز و من و بابا حمید شروع کردیم به خوردن
یه تکه از نون سنگک رو میدم دستت که تو کالسکه نشستی
یه خانوم و آقای جوون هم وارد میشن و میز کناریمون رو انتخاب میکنن
به چهره هاشون نگاه میکنم
بینی عمل شده‌ ی  آقا بدجوری تو ذوق میزنه و اصلا با صورت مردونه ش تناسب نداره
به بابا حمید نگاه میکنم و تو دلم ضعف میرم برای صورت مردونه ش
به جای بخیه ی  پیشونیش خیره میشم که میدونم نقطه ضعفشه و منم بارها گفتم که عاشق همون خط بخیه ام
از صدای آقا که با حالت انزجاربه پیشخدمت میگه پیاز رو از میز ما بردار به خودم میام
تو دلم میگم همون بهتر که برداره تو چه می‌دونی وابیشکا با پیاز یعنی چی
صدای اعتراضات و غرغر های تو شروع شده
هرکاری میکنم آروم نمیشی
آقا و خانم جوری نگامون میکنن که انگار تو عمرشون بچه ندیدن
متوجه میشم سرو صدای تو آزارشون میده
به بابا حمید اشاره میکنم که بلند بشیم غذا رو کامل نخورده بلند میشیم و کالسکه رو به سمت در خروجی هدایت میکنم
منتظر بابا حمید که رفته صندوق حساب کنه نمیشم
و فقط محیط رو ترک میکنم
تو ذهنم میگم حالا بدون سمفونی زیبایی که پسرم ایجاد کرده بود غذاتونو بخورید و به این استدلال مادرانه ام لبخند میزنم
مامان هاناخانوم🎀 مامان هاناخانوم🎀 ۱ سالگی
فردای اون روزی که به همسرم گفتم باردارم، با یه بسته‌ی کادوپیچ‌شده اومد خونه. تو دلم گفتم: آخ جووون، حتماً یه چیز خوشگل و گرون برام خریده! 😍 کادو رو باز کردم… دیدم چند جلد کتاب درباره‌ی فرزند پروریه 😐📘 باخودم گفتم: «آخه چرا باید تو این شرایط کتاب هدیه بگیرم؟!» انگار ذهنمو خوند… بدون اینکه چیزی بگم، با لبخند آرومش گفت: «تو فقط یه زن نیستی… تو مادر آینده‌ای. قراره یه انسان رو بزرگ کنی… داری قدم‌به‌قدم یه آدم می‌سازی. اگه می‌خوای بچه‌مون آگاه و موفق باشه، باید اول خودمون آگاه باشیم. بچه‌ها از کاری که می‌کنیم یاد می‌گیرن، نه فقط از حرف‌هامون.» 🧠💛 همون‌جا یه چیزی تو دلم تکون خورد. فهمیدم مادر بودن فقط به دنیا آوردن یه بچه نیست… یعنی رشد کردن، ساختن، آگاه شدن… یعنی تو قوی‌تر بشی تا اون، یه قدم جلوتر از نسل خودش باشه. ✋🏻 خیلی وقتا مامانایی رو می‌بینم که فکر می‌کنن «بچه خوب» یعنی بچه‌ای که فقط صداش درنیاد و یه گوشه بشینه... ولی تربیت، فقط ساکت نگه‌داشتن بچه نیست. تربیت یعنی اینکه کمکش کنی خودش رو بشناسه، بلد باشه احساساتش رو مدیریت کنه، فکر کنه، انتخاب کنه… یعنی همراهی، نه فقط کنترل. 🌱 بچه‌های فردا، نتیجه‌ی مامان‌های آگاهِ امروزن. بیایم قبل از اینکه فقط یه مادر باشیم، یه آدمِ یادگیرنده و بامعرفت باشیم.
مامان نیکا مامان نیکا ۲ سالگی
امشب که دخترم تو بغلم بود دقیقا وسط منو باباش طبق روال هرشب داشتیم بازی میکردیمو میخندیدمو غرق عشقش میکردیم تا خوابش ببره یهو یاد یکی از اقوام افتادم که هردوتا بچه‌شو از سه ماهگی تو اتاقای تاریک خودشون میذاشت تا بخوابن ! وقتی بچه رو میذاشت تو تخت تاریکش میومد بیرون میگفت مامان کار داره تو بخواب!!!
چرا جدیدا اصرار دارن که نسل جدید بی احساس مث رباط بدون هیچ وابستگی حتی به خانواده تحویل جامعه بدن؟ الان یکسری میان میگن ما درطول روز عشق میدیم ربطی به خواب نداره و هزارتا بهونه دیگه!
بابا چتونه یکم شل کنید بخدا این وابستگی این احساسات این روال زندگی لازمه . بخوای نخوای بزرگتر بشی زندگی رباتی میشه ولی ادمیزاد باید یه دلبستگی داشته باشه وگرنه تو این دنیای نامرد زود سقوط میکنه.
من با نظر یکسری دکترا و روانشناسا دقیقا موافقم که بچه نباید جای خوابش تا وقتی که امادگیشو نداره جدا کرد باید صبر کنید تا خودش بخواد به استقلال برسه حتی شده ۷-۸ سال طول بکشه و چی بهتر از این برای پدرمادر هست؟ مگه ما چندسال میتونیم از وجود این فسقلیا لذت ببریم ؟ پس حتی برای خودمونم شده خاطرات خوب بسازیم بعدا که بزرگ شدن و رفتن یادمون بیادچه شب‌هایی تو بغل هم گفتیمو خندیدیم و گوربابای دنیا لذت بردیم از وجود هم 😍
اینم اضافه کنم منو دخترم کلی باهم بازی میکنیم تا خوابش بگیره بعدش که خوابش گرفت میذارمش تو تخت خودش که چسبیده به تخت ما چون اینجوری هردو راحتتریم اونم راحت با خیال راحت که نمیفته غلت میزنه ولی نیم ساعت قبل از خواب تو بغل هم عشق میکنیم پیشنهاد میدم ازش غافل نشید و با حرص نخواید بچه رو بخوابونید❤️
مامان آنیسا خانوم🍩👶 مامان آنیسا خانوم🍩👶 ۱ سالگی
جملاتی که کودک با شنیدن آن احساس خوشبختی می کند :

۱- تو قهرمان منی
وقتی تکلیفشو انجام داد دستتونو بگیرید زیر بغلش بلندش کنید و بگید تو قهرمان منی.(اینطوری اعتماد به نفسش به عرش الهی می رسه)

۲-بیا بغلم
اگه ترسید سفت بغلش کنید و همینطور که دارین نوازشش می کنید بهش بگید من و خدا همیشه کنارتیم و ازت مواظبت می کنیم.
(بذارید کودک با احساس امنیت زندگی کنه نه با ترس تنهایی)

۳-تو بهترین هدیه خدایی
گاهی روبروی فرزندت بشین و بلند بگو خدایا شکرت به خاطر این که عزیزی مثل تورو به ما داد ما کنار تو خیلی خوشبختیم.
(اینطوری فرزندتون حس خوب دوست داشته شدن را با همه وجودش حس میکنه)

۴-مرسی که بهم کمک کردی
از فرزندتون کمک بگیرید مثلاً موقع درست کردن شام بهش بگید میتونی سفره رو پهن کنی یا چیزای دیگه و ازش تشکر کنید و بگید ممنونم که کمکم کردی.
(اینطوری فرزندتون احساس مفید بودن می کنه)
خوشبختی زمانی است که چیزی که فکر می کنید چیزی که می گویید چیزی که انجام می دهید با هم هماهنگ باشد.
تکرار این جملات اعتماد به نفس فرزندتون رو چندین برابر می‌کنه