تجربه زایمان سری چهارم:
توو اتاق که اوردنم پاهام کاااملا بی حس بود اصلا نمیتونستم تکونشون بدم. بچمو اوردن و گذاشتن زیر سینم. دو تا پرستار هم اومدن اموزش دادن که چطور شیر بدم. به زور سر بچه رو میگرفتن زیر سینه و از اونور نوک سینه رو فشااار میدادن توو دهن بچه!! به همین روش چندبار به کمک مامانم به بچه شیر دادیم. پمپ درد نخواسته بودم. پرستارا میومدن توو سرمم امپول مسکن میزدن هر از گاهی. ساعت ۲ شد و وقت ملاقات!! خانواده همسرم ریختن توو اتاق با کیک تولد!! مادرشوهرم همه رو با خودش اورده بود کیک تولد و فلاسک چایی هم اورده بود. جلوی منی که داشتم از گرسنگی هلاک میشدم نشستن کیک و چاییشونو خوردن یه ذره هم ملاحظه نکردن سر و صدا کردن، سرشون رو اورده بودن توو نوکِ سینه‌ی من که ببینن بچم داره شیر میخوره. اخر سر هم بدون اینکه از همسرم درباره مخارج بیمارستان سوال کنن گذاشتن رفتن‌. اخه پولدارن ولی ما وضعمون اونقدر مناسب نیست‌. با اینکه اولین نوه‌ی کل خاندانشونه بچه‌ی من. خلاصه رفتن و من موندم با سردرد و خستگی. دکترم سپرده بود تا فردا صبح ساعت ۴ هیچی بهم ندن حتی اب! همونطور درازکش مونده بودم. بچه تا صبح جیغ میزد گشنش بود. به پرستارا میگفتیم اجازه نمیدادن شیرخشک بدیم. من گشتم بود درد داشتم. ب زور خودمو روو تخت میکشوندم که با کمک مادرم به بچه شیر بدیم. اخرسر مامانم رفت با پرستارا دعوا کرد اومدن یه کم با سرنگ به بچه شیر دادن...

۲ پاسخ

اه لامصب سزارین همینش بده ادمو از گشنگی میکشن 😫😫طبیعی یساعت بعدش راحت غذا میخورن ادم بغلیاشونو میبینه چجور میخورن دلش میخاد😭

ببخشید کدوم بیمارستان بودین؟

سوال های مرتبط

مامان فسقل بچه👼🍭 مامان فسقل بچه👼🍭 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سری پنجم:
دیگه تا صبح ما درگیر بیتابی‌ بچه بودیم. صبح ساعت ۴ گفتن میتونی نصف لیوان ابِ کمپوت بخوری. ساعت ۶ اومدن انژیوکت رو از دستم باز کردن. بعد گفتن میتونی بری دسشویی. با کمک مامانم و کلی گریه کردن و خیلییی سخت تونستم از تخت بیام پایین و تا دسشویی برم. ساعت ۱۱ بچمو بردن تا کارای شنوایی سنجیش رو انجام بدن. بعد یه پرستار اومد تایمی که باید بچه رو برای چکاب و واکسن بیاریم رو توضیح دادن. ساعت ۱۲ ترخیص شدم. واقعا نمیتونستم راه برم. پاهام شدیدااا ورم کرده بود. اومدیم خونه و اذیت‌ها و نیش و کنایه مادرشوهر شروع شد. کمک ک نمیکرد هیچ تازه به مادرم تیکه مینداخت و ناراحتی پیش میاورد که تا الانشم دعوا داریم سر کاراش و همه توو خونه با هم قهرن. روز اول که اومدم خونهدتا شب باز باید مایعات میخوردم مثل نسکافه و چایی و ابمیوه. همینطور هم در حال تقلا کردن بودیم که بتونیم به بچه شیر بدیم. اخه نوک سینه‌هام بزرگ بود بچه نمیتونست بگیره هلاک میشد. خودمم به شدت درد داشتم و گریه میکردم. دیگه مجبور شدم از روز چهارم بهش شیرخشک بدم. از روز دوم تونستم غذا بخورم سوپ و کباب و ماهیچه. دیگه تا امروز که خدا رو شکر یه کم بهترم. ولی کمرم و بخیه‌ها هنوز درد میکنن.
مامان مهندسِ بقیع💚 مامان مهندسِ بقیع💚 ۳ ماهگی
خلاصه یه دور راه رفتم و خوابیدم بعد اجازه دادن خوراکی بخورم
یه لیوان نسکافه و خرما خوردم
هم چنان درد قسمت بخیه رو داشتم
توصیه من به مامان‌های سزارینی اینه که تا میتونید خرما و خوراکی و مغزیجات بخورید وقتی اجازه دادن
میدونم عمل کردید درد دارید شاید اشتهاتون کم بشه
اما مثل من نکنید هی چیزای مقوی بخورید
کمپوت گلابی رو با یه قاشق عسل قاطی کنید بخورید خیلی خوبه
اینجوری تحمل دردتونم‌بیشتر میشه
شیفت شب یه پرستار دیگه ام اومد منو ماساژ رحمی داد و رفت
بعد شیاف گذاشتم تا دردم کمتر شه
دیگه آخر شب شد تا اومدم چشم روهم بزارم و بخوابم نوزادایی که تو اتاق بودن به نوبت شروع میکردن گریه کردن
و اصلا خواب از چشم ما رفت
پرستار بخش نوزادان رسیدگیش خیلی خوب بود مرتب میومدن و بچه ها رو میزاشتن رو سینه و به مامانا کمک میکردن بچه ها شیر بخورن
اونوقت من زیاد شیر نداشتم
یه مامانی رو به روم بود چون بچش سینه رو نمی‌گرفت به بچش آب قند میدادن😐
یکی از اقواممون فلوشیپ طب مادر جنین هست
و گفته بود روزای اولی که مادر شیر ندازه
مخصوصا مادرای سزارینی
به بچه شیر خشک بدید که هم زردی نگیره هم سیر شه
آب قند چی بود میدادن به بچه😐
بعد ما از همون روز اول وقتی پرستارا نبودن دزدکی به بچه شیر خشک می‌دادیم
یهو یکی از پرستارا در اتاق رو باز کرد و دید
و سه ساعت نشست به روضه خوندن...😐
آی این شیر خشک از آرد و نشاسته درست شده
بچت دلدردی میشه
بچت فلان دردی میگیره و...
مامان محمد مسیحا 💙 مامان محمد مسیحا 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان تریتا پارت ۵...

پسرم با اینکه تازه دنیا اومده بود ولی آنقدر با تعجب به اطراف نگاه میکرد چشماش رو میچرخوند تمام پرستار ها و پرسنل که رد میشدن چشمشون میوفتاد به بچم بازیش میدادن😂 مامانم و همسرم تو قسمت بلوک زایمان از صبح نشسته بودن وقتی منو بچم رو آوردن از پیش اونا رد شدم باهم رفتیم سمت اتاقم جا به جام کردن و رفتن کمک پرستار برام شیاف گذاشت و پد برام گذاشت ولی خب من هنوز حس نداشتم مامانم که پیشم بود حواسش به بچم بود من یکم استراحت کردم همسرم هم اومد پیشمون تو اتاق ناهار خوردن ولی من چیزی نخوردم تا چهار پنج ساعت زیر سرم بالش نزاشتم زیاد گردنم رو تکون ندادم و زیاد صحبت نکردم مامانم بچمو میزاشت روی سینم تا یکم شیر بخوره یا سینم رو فشار میداد تا بیاد دهن بچم هنوز پنج ساعت نشده بود یه ساعت مونده بود تایم ملاقات یکم خودم رو بلند کردم احساس کردم بی حسی که از کمرم زدن کتفم رو درد داد برای همین فهیمدم زوده هنوز سریع جا به جا شدم دوباره تا سردرد نگیرم تا تایم ملاقات دیگه خودم رو بلند کردم و خداروشکر چون چند ساعت اول رعایت کردم مشکل سردرد یا شونه درد نداشتم دیگه خانواده همسرم دایی خودم داداشم بابام همه اومدن ملاقات و رفتن منم عادی بودم دردی که بگم خیلی زیاد بود یا اذیت میکرد نداشتم هروقت حس درد میومد سراغم پمپ درد رو میزدم ولی احساس کردم اگه پمپ هم نبود می‌تونستم تحمل کنم چون درد زیادی نداشتم و واقعاً با شیاف قابل تحمل بود ولی خب من محض احتیاط گرفته بودم دکترم هم گفته بود بهم که نیازم نمیشه و با شیاف دردش کنترله ولی گرفتم من تأثیر داشت ولی احساس کردم تاثیر شیاف خیلی بیشتره...
مامان بچه قشنگمون💞 مامان بچه قشنگمون💞 ۱ ماهگی
#پارت_چهار_زایمان
بیدار که شدم توی ریکاوری بودم اما نمیدونستم ساعت چنده دیگه یکم گیج بودم.. پرستار بهم گفت برات مسکن و شیاف زدیم. من کمی درد مثل پریود زیر شکمم حس میکردم که قابل تحمل بود. چند دیقه‌ای خوابیدم تا اینکه اومدن ببرنم بخش، بردنم اتاقم،کارامو انجام دادن و گذاشتنم رو تخت و رفتن. تازه حواسم داشت جمع میشد، حواسم‌رفت به پاهام که گزگز میکردن و نمیتونستم تکونشون بدم. بچمو هم اوردن.. حالا خیالم راحت بود که بالاخره گذروندم..
از فشارهای رحمی باید بگم که درد داشت ولی کوتاه بود، برای من شاید روز اول تا وقتی که بی حسی پاهام بود ۵_۶باری اومدن فشار دادن...از اولین راه رفتنم باید بگم که سخت بود، من اون لحظه هم درد زیر شکمی داشتم هم یه حس سوزش خیلی بد سر بخیم، با مصیب دو تاقدم برداشتم، وقتی دیدن اذیتم برام شیاف و مخدر زدن که چند دیقه بعدش آروم شدم.
راجب پمپ درد هم میخواستم بگیرم، همسرم هم رفته بود پذیرش کاراشو انجام بده اما آنقدر زایمان من سریع اتفاق افتاد ک بهم نرسید و دکتر هم گفت لازم نیست اصلا.
این بود تجربه‌ی اون روزم:)
مامان محمد مصطفی🐣🐥 مامان محمد مصطفی🐣🐥 ۱ ماهگی
تجربه سزارین مامان اولی ۳
من برا بیمارستان شیر خشک نبرده بودم بدون اینجا همه میگفتن بیمارستان اجازه نمیده
شب اول هرچی سعی کردم به بچه شیر بدم نداشتم پرستارا اومدن هرچی فشار دادن شیری ترشح نشد و بچه گشته بود همش گریه میکرد اونجا بهم گفتن بهش شیر خشک بده ساعت ۴ صبح بود و همه جا هم بسته بود دیگه
برا همین پیشنهاد میکنم شما بگیرید داشته باشید که مثل من اسیر نشید تو اتاق ها دنبال شیر خشک از مامانا باشید
من خیلی درد داشتم ولی بلند شدم بتونم راه برم تا بتونم مدفوع کنم
و مرخص بشم
فردای زایمان همسرم کارای ترخیص انجام داد دکتر اومد برا معاينه گفت بچه زردی داره باید بستری بشه زردیش ۹ بود
ابن تجربه منه شاید کمکتون کنه
من چون بی تجربه بودم با این عدد زردی بستری شد بچه خودمم موندم ابن کار باعث شد بهیم عفونت کنه چون ۵ روز تپ بیمارستان بودم نشد به بخیم برسم و آب نخورد از طرفی رو‌ صندلی خوابیده بودم و جوری بود که همش فعالیت داشتم خیلی به بخیم فشار اومد
در صورتی که بچه های با زردی ۱۸ بستری میشدن
دیگه بعد چند روز با رضایت شخصی مرخص شدم چون بیمارستان اصلا دارویی نمی‌داد به بچه و فقط میگفت داخل دستگاه باشه بچم هم اصلا داخل دستگاه نمی‌رفت و گریه میکرد
دیگه اومدم خونه و شروع کردم سنتی درمان زردی انجام دادن
مامان محمد مصطفی🐣🐥 مامان محمد مصطفی🐣🐥 ۱ ماهگی
تجربه زایمان مامان اولی ۲
دیکه دکتر اومد و رفتم اتاق عمل با حال روحی داغون و درد زیاد رو تخت خوابیدم بهم توضیح داد که بی حسی از کمر انجام میشه و ممکنه چیزی حس کنی رو بدنت ولی اصلا دردی متوجه نمیشی
مثل دندون پزشکی
چون ماما بخش طبیعی خیلی بهش فشار آورده بود بچه رفته بود بالا و‌وضعیت خوبی نبود به‌بعد برش به شدت به بدنم فشار میاوردن تا بتونن بچه خارج کنن چون بالا رفته بود
من اصلا سرم تکون ندادم خداروشکر سر درد هم نگرفتم ولی بعد زایمان بخاطر خونی که میره خیلی لرزش بدن داشتم که طبیعی همه اینجوری هستن
من اصلا متوجه صدای بچه نشدم تا بهم گفتن چه پسر نازی تازه متوجه شدم بچه بیرونه
گذاشتن کنار صورتم یعنی اپن لحظه دلم میخواست پرواز کنم خیلی شیرین بود
بعد بخیه زدن دکتر خیلی باهام حرف زد که آب زیاد مصرف کنم سرم تکون ندم زیاد سرپا نباشم که به بخیه فشار بیاد
رفتم ریکاوری بعد ۲ تا سرم بردنم به بخش با بچه رفتم دلم میخواست ببینمش ولی گفته بود اصلا سرتو تکون نده من اتاق خصوصی گرفتم
نجمیه امسال نرگس اینجوری
۵۵۰۰ برا اتاق خصوصی تک همراه
۷۵۰۰ اتاق خصوصی تک همراه با ویو
۹۵۰۰ سوئیت
مامان پ همسرم جلوی در منتظرم بودن تا اومدم دیدمشون خیلی دلم آروم شد
بعد بچه بردن برا معاینه و آوردنش اتاقم
کلاهش خونی بود مامانم لباسش رو‌کلا عوض کرد بیمارستان اصلا نمیشوره بچه رو انگار لباس تنش کرد پرستارا هم اومدن که منو آماده کنن سرم،پوشک، و این‌چیزها بهشم شیاف چندبار زدن با اینکه قبل رفتن به بیمارستان خودم گذاشته بودم ....
مامان مرسانا مامان مرسانا ۴ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان محمد مسیحا 💙 مامان محمد مسیحا 💙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین در بیمارستان تریتا پارت ۲

ولی تریتا واقعا اینطور نبود پرستار بارها سر میزد بهم حالم رو می‌پرسید نکات شیردهی رو بارها گوش زد میکرد و چندین بار توضیح میداد بدون خستگی یه خوبیه بیمارستان این بود که محورشون شیره مادره ‌و اصلا استفاده از شیشه شیر و شیر خشک تا اونجایی که من فهمیدم ممنوع هستش... حتی کلیپ های آموزشی شیردهی برام گذاشتن و پرستار برای اینکه بفهمه من متوجه شدم یا نه اومد ازم پرسید چه چیز هایی فهمیدم و باز خودش اون فیلم هارو بهم توضیح داد هم به خودم هم مادرم که همراهم بود... من اتاق خصوصی گرفته بودم و واقعا شرایط رفاهی خوبی داشت همراه جاش خیلی راحت بود اتاق سرویس بهداشتی جدا داشت کمد های زیاد و جدا داشت تلویزیون داشت روشویی جدا تو یه اتاقک جدا داشت که همه اینا با هزینه به صرفه تر از اتاق vip بود خیلی دوست داشتم امتحان کنم اتاق های vip رو ولی احتمال دادم شاید اتفاق غیر منتظره بیوفته و هزینه ها بره بالا برای همین منصرف شدم چون بیمه تکمیلی به اتاق vip تعلق نمیگیره... ولی اتاق های معمولی هم دو تخته بودن که اونروزی که من بستری بودم کلا دو تا اتاق خصوصی پر بود با یه اتاق دو تخته که یه نفر توش بود یعنی کلا خلوت بود و جالب بود پرسنل هر رفتاری با منی که خصوصی گرفته بودم داشتن با اتاق عادی هم داشتن یعنی با اونا هم خوش اخلاق بودن...
مامان آریان مامان آریان ۲ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید
مامان هیراد مامان هیراد ۱ ماهگی
تجربه خودمو در مورد شیر دادن به بچه میخوام بگم
من تحت تاثیر حرفای دیگران اصلا دلم نمیخواست به بچم شیر خشک بدم
تو این ۲۰ روز هم فقط شیر خودمو دادم
شیرمم خیلی زیاد بود اما حس میکردم بچم سیر نمیشد
گاهی اوقات تا دو ساعت شیر می‌خورد اما ول نمی‌کرد
هم منو خسته و داغون کرده بود هم خودش بخاطر پرخوری دل‌درد داشت اما بازم شیر میخواست و سیر نمیشد
خوابش زیاد خوب نبود و دائم بیدار میشد
از نظر جسمی واقعا کم آورده بودم
دیگه دیشب با کلی عذاب وجدان و گریه و ناراحتی مجبور شدم بهش شیر خشک بدم
و بچم با خوردن شیر خشک کاملا آروم شد و دیشب اولین شبی بود که راحت خوابید.
خواستم بگم اگه شما هم چنین مشکلی دارید اصلا برای دادن شیر خشک مقاومت نکنید و خودتون و بچه رو عذاب ندید
من کاملا افسرده شده بودم نه خواب داشتم نه خوراک از خستگی جنون بهم دست داده بود
بچتون بیشتر از شیر مادر به یه مادر شاد و سالم احتیاج داره
البته من شیر خشک رو بصورت کمکی و فقط تو وعده شب دارم میدم ولی اگه کسی توان جسمی و روحیشو نداره که شیر بده هیچ اشکالی نداره‌ که به بچه شیر خشک بدید.به حرفای بقیه هم توجه نکنید چون سختی هاش همه برای شماست.
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم ۴ ماهگی
#پارت دو زایمان
دیگه همسرم سریع دور زد و برگشتیم بیمارستان . اینم بگم جون فک میکردم میخوان بستریم کنن از صبح هیچی به جز یه کیک و اب میوه نخورده بودم و وسایل دخترم رو با خرما و اب میوه و اینا برداشتم بردم. رفتم بیمارستان دکتر گفت دراز بکش و اصلا استرس نداشته باش، ازم دوبار ان اس تی گرفت که گفت بگو شوهرت کارای بستریت رو انجام بده،منم رفتم به شوهرم گفتم اونم کار رو انجام داد و زنگ زد به مامانم ،حالا هم استرس زایمان طبیعی رو داشتم که تجربه اولم و نمیدونم چی در انتظارمه هم خوسحال بودم، تا وارد زایشگاه شدم تخت های کنار رو نگاه میکردم که از درد به خودشون پیچیده بودن واقعا خیلی ترسیدم و من هم کلا درد نداشتم و یک انگشت بیشتر باز نبودم ، دوباره برام دستگاه نوار قلب بچه رو گذاشتن و گاز اکسیژن وصل کردن و 4 تا سرم مختلف زدن ولی من درد اصلا نداشتم،از ساعت 4 تا 9 شب بدون درد بودم، تقریبا ساعت 7 بود که تخت کناریم رو قرص گذاشتن و براش کیسه ابش رو پاره کردن که از درد جیغ میکشید، با خودم گفتم منم کیسه ابم پاره نیست یعنی قراره همینجوری بشم و کاملا خودمو رو باخته بودم و گریه میکردم که با گریه های من قلب بچه بیشتر افت میکرد و هعی ماما و دکتر پیش من میومدن...😭
مامان جوجه طلایی🐣🩵 مامان جوجه طلایی🐣🩵 ۵ ماهگی
پارت ۳
من با خودم شیاف دیکلوفناک برده بودم ولی اصلا به کارم نیومد چون پمپ درد داشتم
من از بعد عمل شیر داشتم همون آغوز رو ولی بچه رو سیر نمیکرد و خودمم بلد نبودم درست شیر بدم بخاطر همین اون شب به بچه خیلی سخت گذشت و تا ساعت ۳ کلی گریه کرد و بیمارستان اصرار شدید داشتن که فقط شیر خودمو بخوره اخر عصبی شدم گفتم بهش شیر خشک دادن تا اروم بگیره و تخت خوابید تا صبح
منم راحت خوابیدم
توصیه م اینه که رو خودتون حتی اگه گرمتونه حتماااا پتو بندازین و گرم نگه دارید پا و کمرتونو .خیلی حساسه بعد عمل سرما بزنه دردتون چند برابر میشه
خلاصه فردا صبح دکتر خودم اومد و ویزیت کرد و ترخیص خودمو داد و بعد از شنوایی سنجی اومدن واسه بچه چکش کردن و بعد دکتر اطفال اومد نامه ترخیص داد و واکسن خوراکی بچه رو بهش دادن و ما مرخص شدیم و اومدیم خونه و واسه خونه به عنوان کمکی شیرخشک اپتانیل گرفتم و با خطره چکون میدادم به بچه ولی دفع ادرارش خیلی کم بود .
روز ۴ به دستور دکتر اطفال ما بردیمش بیمارستان برای غربالگری (چون تایم تولد پسرم یجور بود که بهداشت تعطیل بود مجبور شدم ببرم بیمارستان ولی خداروشکر میکنم بابت این قضیه چون) تو جواب آزمایش زردیش مشخص شد ۱۸ و همونجا تو بیمارستان دوشب بستری شد و اگه ما میبریم بهداشت خدا میدونه چقدر سردر گم می‌شدیم و چه بلایی سر بچم میومد ...
مامان پسریم مامان پسریم ۳ ماهگی
تجربه سزارین #پارت اخر
نی نی داشت گریه میکرد همه گفتن گشنشه منم تازه در اومده بودم پامو نمیتونستم تکون بدم که بچرو گذاشتن بغلم سینمو دادن به بچه با سختی اونقدر گشنش بود ول نمی‌کرد، از یطرف بی حسی داشت کم میشد درد داشتم یخورده که پرستار اومد بازم ماساژ رحمی داد این دفعه یکم دردش بیشتر بود ولی قابل تحمل بود، 8 ساعت گذشت من اصلا سر درد نگرفتم هی میگفتن حرف نزن سر درد میگیری که پرستار گفت دیگه تا الان سردرد نگرفتی بعدشم نمیگیری و نگرفتم گفتن یچیزی بخور باید راه بری خرما کمپوت بهم دادن بهیار اومد بلندم کنه خیلی هولم کرد بلند شدن وحشتناک بود جیغ کشیدم گفتن بخیت میپره هر قدم که برمی‌داشتم از شدت درد از چشام اشک می‌ریخت سخت‌ترین قسمتش که خیلیم سخت بود همین راه رفتنه بود من کلا یروز هربار که راه میرفتم چشمام از درد سیاهی میرفت پمپ درد اصلا تاثیری رو من نداشت فرداش میرفتم دستشویی از درد غش کردم آوردن مسکن بهم زدن بعدش خیلی بهتر شدم دیگه راه رفتن راحت‌تر از قبل شد ولی هنوزم یکم سخته راه رفتن