تجربه زایمان پارت سه


دیگه همسرمم زنگ زد به دکتر خودم گفت همین الان بیام کجا عملش کنید...ده تومن هم زد به کارتش که فقط همین الان هماهنگ کنه😢
دکترمم طرفدار سرسخت زایمان طبیعی زیر بار نمی‌رفت😞😞😞
همسرمم گفت با مسولیت خودم شما انجام بده دیگه گفت راه بیفتید بیایید....من دوتا عمل دارم امشب سزارینش میکنم....
رفتم بیمارستان اصلا نمیفهمیدم ساعت چجوری میگذره از درد گیج بودم انقباضای شدید داشتم هر سه دقیقه.... خلاصه پرونده تشکیل دادیمو بستری شدم برای سزارین...
چون از لحاظ ذهنی آمادگیشو نداشتم خیلی ترسیده بودم😢از ۳۴هفته کلی ورزش و پیاده روی داشتم همه کاری کرده بودم فکر میکردم راحت زایمان میکنم🥲
سوند هم درد داشت واقعا😞
خلاصه دوازده شب رفتم اتاق عمل باورم نمیشد😍سوزن بی بی هم نفهمیدم اصلا چجوری زد درد نداشتم
دراز کشیدم دکترم گف نترس تا بی حس نشی شروع نمیکنم😅
گفتم من بی حس نیستم گفت نترس فعلا شروع نکردیم یه دقیقه بعد صدای گریه دخترم اومد😍💜💜💜
به حس غیر قابل وصف اصلا روی ابرا بودم اون لحظه که نشونم دادن
دنیا ماله من بود🥹🩷
همون جا دکترم گفت ماشالا دخترت کله گندس درسته تو اصلا طبیعی زا نبودی تو سونو ابعاد رو دقیق نمیزنن....
ماساژ رحمی ام چون بی حس بودم سه چهار بار برام انجام دادن نفهمیدم اصلا دردشو...

۱۹ پاسخ

کجاان اون دوستایی ک اصرارب طبیعی دارن🥲

چقدر این دکترت سنگ دل بوده بخدا. اه اعصابم خورد شد
بعداً هنر کرده که گفته سرش گنده اس و تو طبیعی زا نبودی

منم از زایمانم خیلی راضی ام‌😁
از اولم میگفتم فقط سزارین
فقط اون سوند لعنتی درد داشت

خوشبحالت ماساژارو نفهمیدی
برا من سه بار فشار دادن یکبارشو بی حس بودم بقیشو از تمام وجود داد میزدم از درد اشک میریختم😭🥲

عزیزم یعنی اگه سر بچه بزرگ باشه میفرستن برای سزارین اجباری؟

میگن موقع باز کردن شکم تو سزارین یه صدایی شبیه بادکنک میده و متوجه میشی ولی درد نداری درسته؟

خداروشکر نی نی رو صحیح و سالم بغل گرفتی😘

اخیش بلاخره راحت شدی از درد 🥹

خیلی مبارک ان شالله زیر سایه پدر و مادر عاقبت بخیر و خوشبخت باشه

وای مگه معاینه نکرده بود که لگن مناسب طبیعی هست یا نه

ای جونم خدا حفظش کنه برات ♥️قدم نو رسیده مبارک عزیزم 🥹🤍

آخیش خداروشکر بالاخره راحت شدی، خوش قدم باشه فاطمه نورا خانم🩷🎉🎊

چقدر اذیت شدی واقعا
بازم خداروشکر که هردوتون سالم و سلامتین ❤

کدوم بیمارستان بود قبلا چرا انقدر اذیتت کردن

کجا سزارین شدید

عزیزم چقدر اذیت شدی..انشالاقدمش پرازخیروبرکت باشه❤️

وای چ دردی کشیدی بلاخره تموم شد ارزش دیدن روی ماهشو داشت

الهی چقد سختی کشیدی
الهی خداحفظ کنه دختر قشنگو😍

😍😍😍زایمان کردی؟ بسلامتی عزیزم ایشالا نامدار باشه

سوال های مرتبط

مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 روزهای ابتدایی تولد
برای مامانای سزارینی
صرفا چیزی که میگم تجربه شخصی خودمه و بستگی به بدن ، بیمارستان و دکتر هم داره
من خودم عاشق زایمان طبیعی بودم و تا هفته ۳۸ قصدم طبیعی بود، تمام ورزش هارو انجام دادم و آماده طبیعی بودم که لحظه آخر همسرم اجازه نداد .
وحشت عجیبی از سزارین و درد بعدش داشتم نمیدونم چرا
اما کلا همه وحشتام صرفا الکی بود چون درد سوزن اسپاینال ، سوند و ماساژ رحمی رو اصلا نفهمیدم بعد بی حسی هم پمپ درد داشتم ، همون شب با کمک پرستار همراه شروع کردم راه رفتن و سعی کردم کمرم رو صاف نگه دارم و از فرداش که مرخص شدم کاملا سرپا بودم و کلا ۲روز بعد زایمان درد کمی مثل درد پریود داشتم همین و بس🤗
پیشنهادم اینه که بدون استرس برید برای عمل ، موقع اسپاینال و یوند کاملا بدنتون رو شل کنید ، از پرستارها خواهش کنید تا بی حس هستین ماساژ رحمی رو داخل اتاق عمل و ریکاوری انجام بدن ،
بعد عمل تا میتونید راه برید و کمرتون رو صاف نگه دارین
ایشالله که زایمان خوبی داشته باشین همه چه طبیعی چه سزارین❤
مامان فندق مامان فندق ۵ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان هایلین مامان هایلین ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت 2
من یه کیست درموئید هم داشتم که قبلا یک بار عملش کرده بودم و الان دوباره عود کرده بود ومیخواستم که همراه سزارین کیستمم عمل کنن.
ساعت ۸ شب که بستری شدم و شروع کردن ب رسیدگی کارام ساعت نزدیکای ۱۱ شب دخترم یه دنیا اومد.بی حسی از کمر خیلی خوب بود برام و دردش خیلی خیلی کم بود دکتر بیهوشی خیلی منو اروم کرد و حتی برام شعر خوند و کلی توضیح داد که نترس و...پرسنل بیمارستان و اتاق عمل عالی بودن اخلاقشون خیلی خوب بود.وقتی آمپول بی حسیو زدن یه پرده کشیدن جلوم و شروع کردن ب زدن ضد عفونی ومن ی مقدار خیلی کم حس میکردم که ی چیزی میکشن ب شکمم همش بهشون میگفتم من بی حس نشدم توروخدا شروع نکنین اوناهم میگفتن نه بابا ما الان حالا حالا ها شروع نمیکنیم چند دقیقه ک گذشت پرسیدم الان شکممو باز کردین درسته؟دکتر گفت ن هنوز شروع نکردیم اصلا که یهو دیدم صدای دخترم پیچید تو اتاق🥹😍هرچی از زیبایی حس اون لحظه بگم کم گفتم الهی قسمت همه چشم انتظارا بشه
مامان کایان 🩵🚙 مامان کایان 🩵🚙 ۴ ماهگی
زایمان سزارین پارت سوم)
بعدش اومدن داخل اتاق لباس پوشوندن سروم وصل کردن منم خیلی ترسیده بودم میلرزیدم اصلا آمادگی نداشتم ولی وسایل های پسرم و پرونده ام پیشم بودن چون دکتر گفته بود تا تاریخ نامه ام نزدیک بیمارستان بمونم بعدش گفتن دراز بکش سوند رو بزنیم من با گریه گفتم میشه شوهرمو ببینم گفتن آره دراز کشیدم همون موقع کلی اب اومد کیسه ابم کلا پاره شد دیگه سریع نشستم رو ویلچر گوشیمو با طلا هام گرفتن گفتن ما میدیم به شوهرت و نذاشتن ببینم مامانمو و شوهرمو بعدش پرستار برد تا در اتاق عمل از اونجا به بعد یه آقا بود که برد تا در اتاق عمل بعدی که راهش (یه راه رو دراز بود) همون لحظه هم حرف میزد که شوهرت چی کاره اس چند سالته بعدش دیدم وارد اتاق عمل شدم ۵تا پسر بودن همشون ادکلن زده و به خودشون رسیده بودن یه لحظه فکر کردم رفتم عروسی 😂🤣بعدش از رو ویلچر بلندم کردن گذاشتن رو تخت عمل در همین هین دکترم اومد منو دید خندید و رفت من نشسته بودم رو تخت که دکترا هوون پسرا ازم سوال میپرسیدن و میخندون منو بعدش دکتر بیهوشی اومد و داشت آمپول میزد که دکترم اومد نشست آمپول رو زد در همین هی ازم سوال میپرسیدو میخندوندن اصلا درد بیحسی رو نفهمیدم دکترم اومد از دستم گرفت گفت اصلا استرس نداشته باش و به دکتر بیهوشی گفت دخترم از ۳۴هفته هی میگفت می‌خوام زایمان کنم بچه داره میاد گفتم کیسه ابم ترکید گفت پس واسه چیزی که ترکید کاری نمیشه کرد 😂 بعد سریع گفتن دراز بکش گفتم من بی‌حس نیستم دکترم با خنده گفت اورژانسی هارو بدون بی حس عمل میکنم خندیدم بعدش گفت شوخی میکنم الان بی حس میشی
مامان پاشا🧸 مامان پاشا🧸 روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین در بیمارستان صارم
مامانا من ۸ساعت ناشتا بودم از ۶صبح رفتم بیمارستان دنبال کارای پذیرش و فیلمبرداری عکاسی
یک پک کامل واسه قبل عمل و یک پک کامل واسه بعد عمل بهم دادن هزینش ۹۰۰ تومن بود
بعدشم رفتم برای آزمایش ادرار و خون و چک گردن ضربان قلب بچه و فشار خودم ، بعدشم اومدن دنبالم و رفتیم اتاق عمل
بی حسی از کمر بودم و اصلا درد سوزن اسپاینال رو حس نکردم انقدر دستشون سبک بود 🤌🏽 جو اتاق عمل عالی بود و همه حسابی پرانرژی بودن جوری که اصلا استرس نداشتم
گذاشتن و برداشتن سوند هم واقعا دردناک نبود
ساعت ۱۰:۳۰ رفتم اتاق عمل و ساعت ۱۰:۵۵ پسرم به دنیا اومد
همسرم اومد اتاق عمل و بند ناف رو برید تمام لحظه ها هم فیلمبرداری داشتم👀 بعدشم رفتم ریکاوری شکمم رو فشار دادن برای تخلیه خون و جمع شدن رحم که کاملا بی حس بودم و نفهمیدم هیچی
در آخر اومدم تو بخش ، پمپ درد داشتم و تا همین لحظه خداروشکر درد وحشتناکی نداشتم
از رسیدگی بیمارستان و پرسنل خیلی راضیم د به امید خدا فردا مرخص میشم❤
مامان فاطمه مامان فاطمه ۱ ماهگی
سلام مامانای گل
منم بالاخره زاییدم ولی با کلی درد
یعنی مرگ رو ب چشمم دیدم
نمیخاستم بیام تجربه مو بگم اخه شاید خیلی هاتون استرس بگیرین ولی خیلی باخودم کلنجار رفتم و اخر گفتم بیام بگم
هر کی دوست داشت بخونه
من ۱۴مرداد رفتم بیمارستان میلاد بستری شدم و دوتا ازمایش خون و نوار قلب ازم گرفتن و بهم گفتن از ۱۲ شب ب بعد چیزی نخور ک صبح ساعت شش صبح عمل داری
ساعت پنج و نیم صبح اومد لباس اتاق عمل داد و گفت بپوش میام دنبالت
بهش گفتم عملم بی حسی هست دیگ؟
گفت اره
ساعت شش شد و اومد منو برد اتاق عمل
خیلیییییی استرس داشتم و پرستاری ک داخل اتاق عمل بود منو دید کلی باهام حرف زد ک حواسمو پرت کنه و از استرس هام کم کنه
از امپول بی حسی اگ بگم اصلا درد نداشت هیچی نفهمیدم
سوند رو هم وقتی بی حس شدم بهم زدن ک بازم نفهمیدم
وقتی کمرمو بی حس کردن و خوابیدم دوتا دکتر بالاسرم بودن و دکتر خودم و دوتا پرستار دیگ بالای شکمم بودن
ب دکترم گفتم من بی حس نشدم چون دارم پاهامو تکون میدم
گفت میدونم کم کم بی حس میشی
یه دو دقیقه گذشت دیدم دارم جای بخیه قبلی مو تمیز میکنن ک بخان تیغ بزنه
وقتی تیغ رو کشید دردشو حس کردم و جیغ زدم و کلا تکون خوردم ک دکتر بی هوشیم ب دکترم گفت بی حس نشده که داره پاشو تکون میده
دکترم ب دکتر بی هوشی گفت تو باید بگی ک چرا ب حس نشده
منم اینقدر درد داشتم هی جیغ میزدم ک میخام برم ولم کنین
خیلی درد داشتم و فقط داشتم الماسشون میکردم ک ولم کنن
دکتر بی هوشی گفت عزیزم چرا ترسیدی چیزی نیست الان بی حس میشی گفتم درد دارم رو شکمم گفت چیزی نیست الان خوب میشی
یه دفعه دیدم صورتم و سرم هی داره بزرگ و بزرگتر میشه و میخاد منفجر بشه حالم بد شد و دست و پاهام کرخت
مامان 🩷👧🏻ronisa مامان 🩷👧🏻ronisa ۵ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید