سلام خانوما کمکککککککک
سلما که دوسال و هفت ماهشه چند وقتیه نزدیک دوسه ماهی میشه سر چیزای الکی خیلی جیغ میزنه نه اینکه با جیغ چیزی رو بخواد اصلا مثلا اگه یکبار داره کاری میکنه به اسباب بازی یا خوراکیش یه دست کوچولو بزنی اونم من نه خواهرش یا حرفی بهش بزنه یعنی میره تو مود جیغ دیگه کوتاه نمیاد یه موقع میبینی یک ربع داره همینجوری پشت سرهم جیغ میکشه یعنی من هر کاری بگین کردم که آروم بشه حواسشو پرت کنم بغلش کنم ببوسمش نازش کنم اخم کنم بزارمش تو اتاق بگم آروم شو بعد بیا همه اینا اما دیگه درمونده شدم کار هرروزش شده یا صبح یا بعدازظهر بلاخره این داستانو داریم فقط هم تو خونه خودمون وقتی من و خواهرش هستیم اینجوری میکنه حتی پیش باباش یا جایی مهمون هستیم اینقدر که به کسی میگم هیچ کی باور نمیکنه همه میگن بچه به این ساکتی جیغ نمیزنه اینم بگم کامل صحبت میکنه اونجوری هم نیست که بخواد با جیغ حرفشو بهم بفهمونه کامل صحبت میکنه خودم دیگه دارم ناراحتی اعصاب میگیرم از جیغ زیاد تو مخمه وقتی جیغ میزنه و هیچ جوره آروم نمیشه دلم میخواد بمیرم اون لحظه نباشم دیگه درمونده شدم کسی هست بچش اینجوری کنه واقعا دیگه موندم ....

۴ پاسخ

مچتو گرفته... میدونه با جیغ به خواسته هاش میرسه... کم محلش کن... میدونم سخته ولی یه مدت محل نده درست میشه...

سلام مهناز جون فک کنم طبیعیه حالا ی کم بیشتر یا کمتر تو بعضی بچه ها چون نورا هم جیغ میکش و اصلا هم با هیچ چیز آروم نمیش تا خودش آروم بگیره سخته واقعا🥺

سلام دقیقاا پسر من تواین سن هست همین کارا رو میکنه الکی جیغ وگریه که به خواسته هاش برسه مریضی اعصاب کرفتم دیگه
دخترمم داره مریض میشه ازدست پسرم موندم چیکار کنم

احتمالا یکبار از این روش جواب گرفته و چون بچه باهوشی میدونه چیکار کنه که به هدفش برسه.مشاور کودک تو اینستا بهتون راهکار برخورد میده و طی چند جلسه اجرا کردن روش اصلاح میشه این سبک نگران نباش

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده
مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان اهورااااا مامان اهورااااا ۶ سالگی
بچه ها اذیتای اهورا از حد گذشته حتی تو اوج بازی باهاش خوش گذرونی توجه محبت عمدا ازارم میده ..زور گویی میکنه دادو بیداد پرحرفی ..بی نهایت لج باز ....کاری ک قبلا بهش گقتم نگن چ با زبون چ با دعوا چ با تهدید ک میزارم میرم حتی ی بار بقدری بهم فشار اورد وسایلامو جم کردم ک برم واقعا دیدم دیگه نمی تونم تحمل کنم اذیتاشو ..بقدری گریه کرد التماسم کرد برگرذم همون ی رب خوب بود بعدش شروع کرد ب ادامه اذیتاش ..دقیقا کاریو میکنه اینقد ادامه میدع اینقد ادامه میدع من بی توجهی میکنم ولی ول نمیکنه ادامه میده تا برسه ب داد زدن بخدا قلبم درد میکنه از اذیتاش ..نمیدونم چیکار کنم ده تا مشاور رفتم میگن بیش فعالی داره نهایت دارو مصرف میکنه و کلا دو ساعت آرومش میکنه ..خونه بازی میبرمش استخر میفرستم مهدم ک هر روز میره ولی نمیدونم چرا کاری میکنه من سکته کنم یا بمیرم یا بیفتم گوشه خونه ....یکم پیش بقدری داد زد هرچی گفتم آروم باش بکوب داد میزد ی هو باباش بعش حمله کرد کم مونده بود سرش بره لبه لیوان ..گاهن منم کنترلمو از دس میدم الان باباشم خیلی عصبی کرده اصن تحمل برامون نذاشته ..روزی صد بار ب خودکشی فکر ‌میکنم آرزوی مرگ میکنم ..باباشم یحم پیش میگفت گاهن بسرم میزنه سه تامونم بکشم