خلاصه بعد رفتیم تو اتاق همسرم و مامانم و مادر شوهرم بودن خیلی مواظبم بودن مخصوصا همسرم و حس میکنم اینکه یکی باشه دل گرمت کنه خیلی حالتو خوب می‌کنه همسر من بیشتر توجهش روی من بود تا بچه و این خیلی حالمو خوب کرد گشنگی ام اذیتم نکرد اون لحظه اصلا به این چیزا فکر نمی‌کردم ولی خیلی دلم چیزای آبکی میخواست که تحملش راحت بود همشم دوست داشتم سریع راه برم که دیگه گفتن بلند شید راه برید که خداروشکر اذیت نشدم و خیلی اوکی بود اصلا استرس نگیرید اصلااا هیچی نیست شبم شکمم کار کرد ولی یه قرصی بهم دادن صبح خیلی بیرون روی بدی گرفتم که خداروشکر همون نیم ساعت بود و حالم بعدش خوب خوب شد
بخیه اینام اصلا اذیتم نکرد ژلوفن اینام دکتر داده بود کلا دوتا خوردم چون با مسکن موافق نیستم اصلا شیافم یدونه استفاده کردم
فقط سفکسیم میخورم
تو شیردهی ام تنبلی نکردم خسته نمی‌شدم و بچرو مجبور میکردم که بگیره خودمم طبق آموزشهایی که داده بودن عمل کردم و خداروشکر شیرمم خوبه و نی نی اذیت نمیکنه
خلاصه اگر صدبارم برگردم عقب سزارین میکنم خیلی خوب بود دکترمم واقعا خفنه هرچی گرفته پول نوش جونش بازم هرسوالی داشتید بپرسید من دیگه نمی‌دونم چی جاانداختم

۵ پاسخ

ی سوال دیگه تخت کنار مادر نگرفته بودی شمام الان خودت با نی نی رو تخت خودتون میخابین؟
زیر سرش باید بالشت بزاریم شیبدار بشه؟

مبارکت باشه عزیزم. از ماساژ شکمی نگفتی🥲
بعد اینکه بعد زایمانت دکترت گف که شکم بند ببندی؟
بعد ترخیص اومدی خونه هم خودت هم نی نی حموم کردین همون روز؟

این کجاش خلاصس🤣😐🥱

خداروشکر منم سزارین ترجیح میدم

عزیزم درباره شیردهی کلاس قبل زایمان رفتی ؟ یا بعد زایمان میگن چیکار باید کرد؟ هر نکته ای لازمه میشه بگی

سوال های مرتبط

مامان ماهان 🌙💙 مامان ماهان 🌙💙 ۶ ماهگی
تجربه ۳
لباس دادن و سوند وصل کردن رفتم سوند خیلی بد فقط خیلی دردناکه رفتم دیگه دیدن میلرزم دکتر های بیهوشی اینا کلا مرد بود ۳ تا مرد بودن خیلی کمکم میکردن خیلی خوب بودن گف نترس استرس نداشته باش
ولی خیلی میترسیدم بد اینکه امپول بی‌حسی زدن پاهام داغ شد خیلی ترسیدم بدش دیگه شروع کردن عمل و من نمیدیدم ولی حالم بد بود فقط خواب میرفتم اونام میترسیدن فشارم ۱۳ و نیم رفت گفتن خطرناکه عملم زیاد طول کشید ساعت ۱۰ ‌.نیم نفس من بدنیا اومد یکم گریه کرد اونقدری حس خوبی بود شنیدنش بدش گفتن وای خداروشکر به بچه هیچی نشده بند و کلا گره بود دور گردنش و دستش خیلی ترسیدم بچه رو بردن من ساعت ۱۲ تموم شد کلا شوهرم اینا خیلی نگران شده بودن هی پرستار میومد میگف شوهرش خیلی نگران میگه تموم نمیشه دکتر خیلی خوبی خدا ازش راضی بشه ماهانمو به من سالم بدنیا آورد چون خیلی خطر بود بچه من خداروشکر هزاران بار وزنش ۳۵۰۰ بود قدش ۵۲ خداروشکر همه چیش خوب مدفوع اینا نخورده بود خداروشکر نفسم سالم بدنیا اومد خیلی عذاب کشیدم طبیعی خیلی سختر سزارین هم سخته ولی روز اولش بدتر عذابناکه سوند و که برداشتن یکم راه رفتم احساس کردم خوب شدم ولی سزارین بهتر از طبیعی چون طبیعی دردش خیلی بد خیلی من نتونستم تحمل کنم ولی بخدا همه دوستانی که تو گهواره دارم و همشون دعا کردم موقع زایمانم کلی همه رو دعا کردم اونایی بچه میخوان اونایی باردارن سالم بغلش بگیرن واقعا بارداری سخته زایمانم سخته خیلی خدا به همه بارداری راحت و زایمان راحتی قسمت کنه انشالا الانم ماهانم پیش مامانش خوابیده خداروشکر ممنونم بابت همه دعاهاتون دوستان عزیزم❤️❤️
مامان کوچولو مامان کوچولو ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۴
بعد از اینکه نی نیم رو دیدم اصلا قابل توصیف نیست واقعا تمام درد ها ارزش رسیدن به اون لحظه رو داره ولی بعد از به دنیا اومدن دیگه نمی تونستم و ازشون می خواستم زودتر کار رو تموم کنند ولی متاسفانه بخاطر پارگی رحم مجبور شدن ببرنم اتاق عمل با زدن بی حسی از کمر کارشون رو انجام دادن دکترم می گفت اگه اونجا بخیه می‌زدیم خیلی درد می کشیدی
خدارو شکر من اصلا پشیمون نیستم و اگه برگردم عقب باز هم طبیعی زایمان می کنم
واقعا دکترم عاللللللی بود بدون آمپول فشار و بدون دادن استرس با دادن ورزش و حتی زدن مسکن باعث می شد درد الکی نکشم
قطعا زایمان پروسه سختیه ولی اینکه اون موقع کی کنارت باشه خیلی مهمه
یه تجربه دیگه ای که کسب کردم اینکه اصلا زایمان پیش متخصص خوب نیست چون اصلا برات زمان نمیزارن ولی دکتر من یه گروه بودن یه ماما همراه بود که مدام مراقبم بود بهم آبمیوه وخرما می داد فشارم نیوفته و قلب جنین مدام چک می کرد یکی دکتر خودم که ماماست معاینه می کرد و همه چیز دست اون بود و یه دکتر متخصص که فقط آخرش اومد بخیه زد
مامان هدیه زهرا مامان هدیه زهرا ۳ ماهگی
#تجربه_سزارین
پارت دوم
تو اتاق عمل اول متخصص بیهوشی خیلی مهربون بهم مشورت داد که وقتی میترسم، بی حسی خوب نیس و باید بیهوش شم. چون وقتی وارد اتاق عمل شدم، خیلی ترس داشتم و اینو همه شون متوجه شدن . یکم باهام حرف زدن تا ارومم کنن. و تصمیم گرفتن که بخاطر ترسم، بیهوشم کنن. و اینکه از عوارض بی حسی بهم گفتن که بعداز اینکه بی حسی تموم میشه، سردرد های شدید دارن .
دستگاه تنفس بهم وصل کردن و همونجا دیگه تو یه لحظه بیهوش شدم.
بیدار که شدم، ساعت ۲ و نیم بود.
دیدم تو اتاق ریکاوری ام و پرستار بهم شیاف میزنه تا درد نداشته باشم.
آرامبخش و شیاف خیلی خوب بود . باعث شد وقتی که به هوش اومدم، اصلا دردی نداشته باشم. واقعا خوب بود . اصلا نیازی به پمپ درد نداشتم. همه کسانیکه با ما سزارین کرده بودن هم همینطور بودن، هیچکدوم پمپ درد نداشتن . و همه مون با شیاف و سرم و آمپول ، آروم بودیم و هیچ دردی نداشتیم‌ . و بخاطر اینکه بیهوش هم شده بودم، هیچ عوارضی نداشتم و حالم اوکی بود.
تو این زمینه ی بعد از عمل، بیمارستان و عواملش خیلی مهمه. من که واقعا رااضی بودم. رسیدگی شون عالی بود.
مامان نخود😍 مامان نخود😍 روزهای ابتدایی تولد
پارت اخر
توی سرمم برام امپول میزدن برای جمع شدن رحم ولی ماساژ شکمی نمیدادن فقط تو ریکاوری یبار دادن درد رحمم بیشتر برای اون بود ولی خودم تا بیحس بودم درد نداشتم اروم اروم شکممو ماساژمیدادم
من همش ترس بلند شدن و اولین راه رفتن با ماساژ شکمیو داشتم هم تختی کنارمم مثل من بود ولی خداروشکر هیچ کدوم درد نداشتن ساعت ۱۱شبم بهم گفتن میتونی بلند بشی و سوندمو کشیدن گفتن اولش لب تخت بشین تا یه ربع ساعت نیم ساعتی بعد بلند بشید
وقتی بند شدم اصلا دردی حس نکردم هم تختیمم مثل من حالا از چی بود نمیدونم دیگه رفتم خودمو شستمو لباسمو عوض کردم و رفتم شروع کردم قدم زدن دروغه درد نداشتم ولی کاملا قابل تحمل بود مثل درد اوایل پریودی
ولی اخر شب دردم یکم زیاد شد بیشترم برای بچه که نمیتونستم شیر بدم سینم نوک نداشت خیلی اذیت شدم تا از دیشب بالاخره نوکشو گرفت
اینم ازتجربه زایمان من من که واقعا راضی بودم دست دکترم به شدتت سبک بود عالی عملم کرد کادر بیمارستانم خیلی خیلی خوب بودن رسیدگیشون عالی و تمیز بود
الانم که روز سومم خداروشکر درد کمتری دارم ولی تو نشستن و بلند شدن اذیتم
ولی بعد عمل گفتن تا جایی که میتونید راه بردید عالیه